منبع: پرويندخت اوحدي حائري
منبع: فصلنامه بانوان شيعه، ش 16، ص141ـ164
اشاره:
عملكرد سياسي حُديث و نرجسخاتون از فرازهاي مهم در تاريخ پرفروغ مكتبالاسلام و به ويژه مذهب تشيّع است. «حُديث» مادر امام عسكري(ع) با زندگي و مبارزة خود در عرصههاي گوناگون اجتماعي، فرهنگي و سياسي و اتخاذ شيوههاي مدبّرانه، توانست از حريم ولايت و امامت دفاع نمايد. امام عسكري(ع) او را وصيّ خود قرار داد و آن بانو داراي مسئوليت نيابت گرديد.
حضرت نرجسخاتون نيز ادامهدهندة خطّ مشي سياسي و مبارزاتي حديث بود وي پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) و در سختترين عرصههاي سياسي، در مقابل خلفاي ظلم و جور عباسي ايستاد و از امام زمان(ع) دفع خطر نمود. در اين مقاله ابتدا دربارة نقش اين دو بانوي گرانقدرسخن خواهيم گفت.
حُديث مادر امام حسن عسكري(ع)
حديث (حديثه، حربيه، سليل، سوسن) مادر امام حسن عسكري(ع) از جمله شخصيّتهايي بود كه نقش اساسي و مهمي در جريانات سياسي روزگار خود داشت و به لقب «جدّه» معروف بود؛ چون جدّة حضرت حجّت(ع) بود، امّا فقط جدّه بودن ايشان سبب شهرت وي نشد، بلكه ايشان مقامي بسيار بزرگ داشت و در نهايت تقوا و ورع زندگي ميكرد و بانويي عالم و محدّث بود. امام هادي(ع) دربارة او فرمود: «سليل از بديها و زشتيها و ناپاكيها و آلودگيها پاك است».
در ادامه، حضور چشمگير حديث در جريانات سياسي و اجتماعي دوران وي در دو مقطع مورد بررسي قرار ميگيرد:
الف) نقش حُديث در دوران امام هادي(ع)
اين بانوي بزرگوار از زماني كه وارد خانة امامت شد (يعني پيش از سال 232 ق. كه به نقلي، ميلاد امام حسن عسكري(ع) فرزند اوست) با مشكلات و فشارهاي رواني و سياسي متعددي، كه از سوي دستگاه خلافت بر بيت امام وارد ميشد، مواجه گرديد كه بارزترين آنها را ميتوان در تبعيد امام هادي(ع) به سامرا مشاهده نمود. يكي ديگر از برخوردهايي كه دستگاه خلافت با آن حضرت داشت به دوران متوكل برميگردد. وي با شيعيان بسيار مخالف بود و رسماً از ذريّة حضرت علي(ع) و شيعيان آن حضرت اظهار انزجار و تنفر ميكرد و هر كسي را كه به او نسبت طرفداري و دوستي حضرت علي(ع) و خاندان آن حضرت ميدادند نابود و مالش را مصادره ميكرد.
متوكل در پي سعايتهايي كه از امام هادي(ع) در مدينه شد، آن حضرت را از مدينه به سامّرا فرا خواند. در اين سفر، حديث همراه و همدل آن حضرت بود. امام هادي(ع) به همراه حديث و فرزندشان امام حسن عسكري(ع) كه كودكي خردسال بود، به همراه يحييبن هرثمه، در سال 234 ق. وارد سامّرا شد و تا پايان عمر خويش (بيش از بيست سال) در اين شهر به سر برد. در طيّ اين دوران، ايشان با مشكلاتي مانند اختناق موجود عصر متوكل، بازداشتهاي مكّرر و هتك حرمت مواجه بود؛ چنانكه به دستور متوكل بارها سربازان و مأموران نابهنگام و غافلگيرانه به منزل امام(ع) حمله برده و خانه ايشان را مورد بازرسي قرار ميدادند. در يكي از اين هجومهاي شبانه، امام(ع) را در اتاقي دربسته يافتند كه فرشي جز ريگ نداشت، در حالي كه آن حضرت لباس پشمينه بر تن كرده بود و آياتي از قرآن را زمزمه ميكرد. حضرت را در همان حال به مجلس متوكل بردند. وي كه در حال نوشيدن شراب بود، جامي را كه در دست داشت به ايشان تعارف كرد. حضرت فرمود: «مرا معذور و معاف دار، تاكنون گوشت و خون من هرگز به شراب آلوده نشده است». متوكل پذيرفت. پس از آن متوكل از امام(ع) تقاضاي خواندن شعر كرد. حضرت فرمود: «كمتر شعر ميخوانم». گفت چارهاي نيست. آن حضرت اشعاري را كه متضمن بيوفايي دنيا و مرگ سلاطين و ذلّت و خواري ايشان پس از مرگ بود انشا فرمود. اين اشعار متوكل و اطرافيانش را سخت تحت تأثير قرار داد. آنگاه خليفه دستور داد بساط شراب را برچينند و امام را به خانهاش بازگردانند.
متوكل امام را وا ميداشت تا مانند رجال دربارش لباسهاي فاخر بپوشد و مانند ديگران در ركاب وي راه برود، در حالي كه فتح بن خاقان مانند متوكل سواره راه ميرفت. دو سال پس از ورود امام(ع) به سامرا، متوكل دستور داد آرامگاه سرور شهيدان، حضرت اباعبدالله الحسين(ع) را در كربلا كه از مراكز عمدة تجمع و زيارت شيعيان بود و نيز بناهاي اطراف آن را ويران نمايند و زمين پيرامون آن را كشت كنند. وي همچنين دستور داد تا مردم را از زيارت مرقد امام حسين(ع) و ساير ائمه(ع) منع كنند و هر كس را در اين مكانها بيابند دستگير نمايند. در زمان متوكل زندگي سادات علوي كه در حجاز بودند، وضعيت رقّتباري پيدا كرده بود، چنانكه بانوان علوي از تنپوش مناسب برخوردار نبودند و به وقت نماز كهنه چادري را به نوبت به سر ميكردند و نماز ميگزاردند. ايشان پيوسته در چنين سختي بودند تا متوكل به هلاكت رسيد.
متوكل در آخرين روزهاي زندگي خود تصميم گرفت امام هادي(ع) را به شهادت برساند. از اين رو، آن حضرت را به دست سعد حاجب سپرد تا نقشة خود را عملي سازد، امّا خود او دو روز بعد شبانه مورد حمله سران ترك قرار گرفت و كشته شد. بدين سان، امام(ع) از خطر وي رهايي يافت. امام هادي(ع) پس از مرگ متوكل عباسي قريب هفت سال از دوران امامت خود را با سه تن از خلفاي عباسي معاصر بود. سرانجام در سوم رجب سال254 در سنّ چهلسالگي، در ايام خلافت معتز، به شهادت رسيد. پس از مراسم تشييع، پيكر پاك آن حضرت را طبق وصيّت ايشان در منزل مسكونيشان در محله عسكر سامرا به خاك سپردند.
بازداشتهاي مكرر و شهادت امام هادي(ع) طبعاً براي حُديث بسيار ناگوار بود و مشكلاتي را به همراه ميآورد. امّا اين مشكلات نه تنها او را منفعل ننمود، بلكه با حضوري مؤثر در حوادث و جريانات سياسي اين دوران، بازوي همسر انقلابي خود بود. در واقع، ميتوان گفت: خطرهايي كه بر سر راه زنان و مادران رهبران بزرگ وجود داشت كمتر از مخاطرههاي موجود بر سر راه رهبران جامعه نبود و با يك تصوير ذهني از موقعيّت اينگونه مردان، ميتوان به وضعيت زنان آنان نيز پي برد. افزون بر آن، در خانهاي كه ملجأ و پناه بود و اسرار در آن بيان ميگرديد، بايد زنان اين خانه نيز محرم اسرار بودند و به طور پنهاني به فعاليّتهاي سياسي خود ميپرداختند. به هر حال حُديث علاوه بر نقش تربيتي و پرورش فرزندي همچون امام حسن عسكري(ع) و بر حسب تعليمات امام دهم(ع) بر طبق آموزش و پرورش مكتب نبوت بود، به مبارزه نيز پرداخت و حتي ممكن است به خاطر جنسيتش، كه كمتر موجب حساسيت سياسي ميشد، در موارد مهم و مخاطرهآميز از وجود او استفاده شده باشد مانند سپردن امام زمان(ع) به او و رهسپار شدنش به مكه در دوران امام حسن عسكري(ع). اين بانوي ارجمند زماني كه در مدينه ميِزيست زنان بزرگ عرب و مشايح علما در محضر او جمع ميشدند و از وي كسب فيض ميكردند.
ب) نقش سياسي ـ اجتماعي حُديث در دوران امام عسكري(ع) و پس از شهادت آن حضرت
1. نگاهي گذرا به شخصيّت و زندگي امام حسن عسكري(ع):
فرزند گرامي حديث ـ امام حسن عسكري(ع) ـ در مدينه در سال 232ق. ديده به جهان گشود و در سن چهار سالگي به دستور متوكل و همراه پدر و مادر خود به سامرا عزيمت نمود و تا پايان عمر شريفش در اين شهر به سر برد. با شهادت امام هادي(ع) در سال 254 ق. و به نصّ آن حضرت، امام عسكري(ع) به سمت امامت شيعيان اثناعشري منصوب گرديد. اكثريت عظيم شيعيان با توجه به وصيّت و تنصيص امام هادي(ع) كه از نظر آنان نشانة صحت امام بعدي بود، آن حضرت را به امامت پذيرفتند. مدّت امامت آن حضرت شش سال بود. امام عسكري(ع) در وضعيتي مسئوليت هدايت وامامت مردم را به عهده گرفت كه دستگاه خلافت عباسي و جامعة آن روز به نهايت آشفتگي رسيده و سران ترك بر اوضاع حكومت مسلط شده بودند و كارها از دست خلفا بيرون رفته بود. از خليفة عباسي به جز مقامي تشريفاتي، قدرتي بر جاي نمانده بود. امّا اين شرايط از فشارها عليه امام(ع) و ياران ايشان نكاست بلكه دائم محدوديتها بيشتر ميشد و مراقبت و نظارت حكومت عباسي نسبت به امام حسن عسكري(ع) و شيعيان آن حضرت در دوران امامت ايشان (254-260 ق.) همچنان ادامه يافت. آن حضرت مانند پدر خويش ناچار شد در سامّرا اقامت كند. در مدت كوتاه اين اقامت، سه تن از خلفاي عباسي (معتز، مهتدي و معتمد) به خلافت رسيدند و حضرت مجبور بود در روزهاي دوشنبه و پنجشنبه در كاخ خليفه حاضر شود.
حكومت عباسي كه از نفوذ و موقعيت اجتماعي امام نگران بود، در دوران معتز امام(ع) را بازداشت و زنداني كرد. همچنين معتز تصميم گرفته بود كه امام عسكري(ع) را به قتل برساند و به همين منظور به سعيد حاجب دستورداد كه امام را به كوفه ببرد و در بين راه به قتل برساند، ولي پس از سه روز تركان خود او را به هلاكت رساندند.
پس از معتز، مهتدي به حكومت رسيد. مهتدي نسبت به امام حسن عسكري(ع) و ياران حضرت كينه داشت و با ايشان دشمني ميورزيد و در سركوب و وارد آوردن فشار بر اهل بيت از سيرة پيشينيان خود پيروي ميكرد تا آنجا كه گفته بود: «به خدا قسم آنان را از روي زمين درو خواهم كرد».
در دوران حكومت او تا شبي كه كشته شد، امام(ع) در زندان به سر ميبرد. وي حتّي تصميم داشت امام(ع) را به قتل برساند. ما پيش از آنكه به تصميم خود جامة عمل بپوشاند، فرماندهان ترك بر او يورش بردند و وي را به قتل رساندند. با كشته شدن مهتدي امام(ع) از زندان آزاد شد.
پس از مهتدي، معتمد در سال 256ق. به وسيلة سران ترك به خلافت رسيد. پنج سال از دوران امامت حضرت عسكري(ع) در دوران حكومت او سپري شد. در طول دوران حكومت وي، امام(ع) در حال تقيّه يا تحت نظر ميزيست، زيرا معتمد عباسي محدوديّتهاي بسياري بر آن حضرت تحميل و ايشان را توسط جاسوسان خود محاصره كرده بود. به همين دليل، بيشتر پيروان آن حضرت از تماس آزاد با ايشان محروم بودند و فقط تني چند از خواص يارانش ميتوانستند شخصاً با ايشان ارتباط داشته باشند. زيرا خاندان عباسي و سردمدارن حكومت بر اساس روايات و اخبار متواتر كه از طريق پيامبر(ع) و ساير ائمه(ع) توسط شيعه و سني نقل شده بود،ميدانستند مهدي موعود(ع) كه در هم كوبندة حكومتهاي ظالم است از نسل امام عسكري(ع) خواهد بود. به همين سبب، پيوست مراقب زندگي او بودند تا بتوانند به فرزند آن حضرت دسترسي يابند و او را از بين ببرند. از اين رو، امام(ع) تحت كنترل و نظارت شديد مأموران عباسي بود. معتمد عباسي آن حضرت را به زندان انداخت و عليبن جرين را مأمور مراقبت از ايشان نمود، عليبن جرين در پاسخ معتمد كه دربارة امام(ع) از وي سؤالاتي نموده بود، چنين گفت: «روزها روزهدار و شبها مشغول نماز است».چندي بعد امام(ع) به حكم معتمد آزاد شد و اجازه يافت به خانهاش بازگردد، ولي در خانه نيز او را سخت زير نظر داشتند. در دوران معتمد خطرهاي بسياري خلافت عباسي را تهديد ميكرد، از جمله: شورش صاحب الزنج، قيام يعقوببن ليث و مدعيان ديگر.
به رغم مشكلات و اشتغالات گوناگوني كه حكومت با آن روبهرو بود، محدوديت و مراقبت همچنان بر امام عسكري(ع) اعمال ميشد و جاسوسان حكومت آن حضرت را محاصره كرده، زير نظر داشتند. از اينرو، امام(ع) مانند پدر بزرگوارشان همان روش مبارزة مخفي را در پيش گرفتند و همواره در خفا و تقيّه به سر ميبردند. زيرا امام(ع) براي غيبت فرزندشان زمينهسازي ميكردند و يكي از ويژگيهاي عصر غيبت، تقيّه بود. آن حضرت به نسبت ساير امامان(ع) به شديدترين حالات پنهانكاري زندگي ميكردند. از اينرو، در منزل ايشان به روي عامه شعيه بسته بود و جز خواصّ شيعه، كس ديگري را به حضور نميپذيرفتند. با اين حال، بيشتر اوقات زنداني بودند.
سبب اين همه فشار آن بود كه اوّلاً، در آن دوران جمعيّت شيعه رو به افزايش بود و اينكه شيعه به امامت قايل بودند و ائمه شيعه نيز شناخته ميشدند. از اين رو، خلفاي عباسي بيش از پيش ائمه را تحت مراقبت قرار داده، با نقشههايي مرموز در محو و نابودي آنان ميكوشيدند، ثانياً حكومت عباسي پي برده بود كه خواصّ شيعه براي امام يازدهم(ع) به وجود فرزندي معتقدند و طبق رواياتي كه از خود امام يازدهم و امام دهم(ع)، از پدر ايشان نقل ميكنند، فرزند او را همان مهدي موعود(ع) ميشناسند كه به موجب اخبار متواتري كه از پيامبر(ع) نقل شده او را امام دوازدهم ميدانند.
بدين سبب امام يازدهم بيش از ساير ائمه(ع) تحت مراقبت حكومت عباسي درآمده و خليفه وقت تصميم گرفته بود كه به هر طريق ممكن به جريان امامت شيعه خاتمه بخشد . از اين رو، آن حضرت را مسموم نمود و به شهادت رساند.
2. حُديث وصيّ امام حسن عسكري(ع):
بنابر گزارشهاي تاريخي و روايات، امام حسن عسكري(ع) پيش از شهادت، روزي با مادر خويش، حديث، دربارة وقايع سال 260ق. و شهادت و مسموم شدنش سخن گفت و او را از اخبار و رويدادهاي آن سال آگاه كرد. سپس مهدي موعود(ع) را به او سپرد تا از سامرا خارج كند و براي سفر حج به مكه برود، پس از آن حديث و نوادهاش تحت حفاظت احمدبن مطّهر، يار صميمي و نزديك امام عسكري(ع) به مكه رفتند.
با توجه به اوضاع سالهاي 295-260 ق. بدون شك سفر حجّ اين بانو كه به امر امام(ع) صورت گرفت تنها يك سفر عبادي و معنوي نبود، بلكه براي حفظ جان وليّ خدا، حضرت بقيةاللهالاعظم(ع) از آسيب و خطر دشمنان بود. پس از برگزاري مناسك حج، حديث به مدينه عزيمت كرد و آنجا را محلّ اختفاي امام دوازادهم(ع) قرار داد. وي هر روز از اخبار عراق جويا ميشد تا اينكه اطلاع يافت فرزندش امام حسن عسكري(ع) در سامّرا از دنيا رفته است. از اينرو از مدينه به سامّرا بازگشت.
همينكه خبر بيماري امام يازدهم(ع) را به معتمد گزارش دادند، طبيب نزد آن حضرت فرستاد و چند تن از معتمدان خود و چند نفر از قضات از جمله حسين بن ابي الشوراب (قاضيالقضا) را به خانة امام روانه نمود و دستور داد پيوسته ملازم وي و مراقب اوضاع داخلي منزل باشند، اين وضع ادامه داشت تا اينكه امام(ع) به شهادت رسيد.(260ق) پس از اين حادثه، خانه امام عسكري(ع) به دستور خليفه معتمد بررسي دقيق شد و همه چيز مهر و موم گرديد. پس از آن تلاشهاي پيگيرانهاي براي يافتن فرزندي از آن حضرت آغاز شد، حتّي كنيزان حضرت نيز تحت نظر قرار گرفتند.
از موارد مهم و مخاطرهآميز پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) و سالهاي آغازين غيبت، حفاظت از جان حضرت مهدي(ع) بود. امام حسن عسكري(ع) در دوران حيات خود بشارت تولد فرزند مبارك خود مهدي(ع) را از عامه پنهان نگه داشتند و جز چند تن از خواص و ارحام نزديك، كسي را بر آن آگاه نساختند. اينچنين بود كه هنگام رحلت آن امام همام، جز همان افراد زبده و منتخب كه محرم اين سرّ الهي بودند، كسي از وجود فرزندي براي حضرت عسكري خبر نداشت. امّا بلافاصله پس از شهادت آن حضرت، خواصّ اصحاب ايشان به رياست عثمانبن سعيد به جامعة شيعيان اعلام داشتند كه امام(ع) فرزندي از خود بر جاي نهادهاند كه جانشين ايشان و اكنون متصدي مقام رفيع امامت است. به گفتة عثمانبن سعيد، دليل اخفاي آن بزرگوار اين بود كه در صورت پديدار شدن، به دست عمال حكومت به شهادت ميرسيد. به دليل وجود حالت تقيّه در آن سالها اطلاعات تفضيلي مربوط به آن حضرت تا سالها از عامه مردم مخفي نگه داشته ميشد تا آنجا كه حتّي در مورد تاريخ ولادت مبارك ايشان، اختلافنظر فراوان به وجود آمد. مادر بزرگ ايشان، حضرت حديث به ظاهر اظهار فرمود كه ايشان در زمان شهادت بدر، هنوز چشم به جهان نگشوده و در بطن مادر بودهاند.
بنابر روايات و نقلهاي تاريخي، امام حسن عسكري(ع) تنها حديث را وصيّ خود قرار داد، با آنكه هم فرزند داشت و هم برادرش در قيد حيات بود. شيخ مفيد در كتاب «فصولالعشر» پس از نقل ماجراي وصي قرار دادن حديث از سوي امام(ع) به ذكر دلايل عقلي و نقلي اين كار ميپردازد و از اين حركت به عنوان يك اقدام سياسي ياد ميكند. پس از آنكه حديث از مدينه به سامرا بازگشت، مشاهده نمود كه جعفر ـ برادر امام حسن عسكري(ع) ـ به دروغ ادعاي ارث امام حسن عسكري(ع) را ميكند. از اين رو به عنوان تنها وصيّ امام حسن عسكري(ع) نزد قاضي وفت و اقامة دعوي نمود در حالي كه در اين زمان جعفر ادعاي جانشيني امام عسكري(ع) را مينمود. او يكي از فرزندان امام هادي(ع) بود، ولي روشي برخلاف پدران گرامياش در پيش گرفته بود. گفته شده: مخفي بودن ولادت حضرت مهدي(ع) نيز به اين امر كمك كرد. از اين رو، بعد از شهادت امام حسن عسكري(ع) تمام اموال آن حضرت را تصاحب كرد. وي در اينگونه اعمال خويش از سوي معتمد نيز حمايت ميشد. با مصادرة اموال حضرت امام حسن عسكري(ع) بازماندگان امام در وضعيتي بسيار اسفانگيز قرار گرفتند. تا جايي كه در آن شرايط، خانواده امام(ع) نه مسكن مناسبي داشتند و نه خوراك و پوشاك و نه كسي جرئت ميكرد دم از آشنايي با آنها بزند، زيرا اگر چنين ميكردند دشمن سرسخت دولت قلمداد ميشدند.
طبق روايتي وقتي جعفر با بازماندگان امام حسن عسكري(ع) در باب فوت منازعه ميكرد، حضرت مهدي(ع) ناگهان در مقابل عموي خود ميايستند و بر وي فرياد ميزند: «يا جعفر! مالك تعرض في حقوقي»؛ جعفر! حق نداري متعرض حقوق و اموال من شوي. سپس از نظرها غايب ميشود. جعفر كه مات و مبهوت شده بود، هر چه در بين مردم به دنبال آن حضرت ميگردد اثري از ايشان به دست نميآورد.
ادعاي جعفر در مورد جانشيني امام حسن عسكري(ع) موجب دو دستگي در بيت جليل امام نيز شد. حديث مادر حضرت عسكري(ع) و حكيمه عمة محترمه ايشان. ـ دختر امام جواد(ع) ـ از وجود و امامت فرزند حضرت عسكري(ع) هواداري مينمودند. شيعيان نيز در اين ماجرا دو دسته شدند: يك گروه از جعفر و گروهي ديگر از حديث مادر حضرت امام عسكري(ع) پشتيبابي ميكردند. در بحبوحة اين شرايط ادعاي وصايت حديث نزد قاضي اثبات شد و بخشي از اموال آن حضرت به وي داده شد.
لازم به ذكر است كه اموال امام، افزون بر خانة آن حضرت شامل موقوفات و صدقات شيعيان نيز بود كه بايد صرف امور شيعيان ميشد و آن حضرت حديث را لايق اين مسئوليت ديده بود.
از ديگر وظايف و مسئوليّتهاي حديث پاسخگويي به شبهات و سؤالات شيعيان بود. چنانكه اشاره شد، پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) اوضاع شيعيان چنان بحرانزده بود كه به نقل مورّخان و انديشمندان، در زمان هيچيك از ائمه(ع) چنين وضعيّتي پيش نيامده بود.
در اين بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، حديث مفزع و پناه شيعيان بود، چنانكه طبق روايتي، احمدبن ابراهيم پس از شهادت امام حسن عسكري(ع) نزد حكيمه، عمة آن حضرت، رفت و از اعتقاد او دربارة امامت پس از امام حسن عسكري(ع) پرسيد. حكيمه پاسخ گفت كه به حجّتبن الحسن(ع) اقتدا ميكند، وي از محل و شخصيت امام زمان(ع) پرسيد و سپس اظهار داشت، پس از شيعه به چه كسي پناه ببرد؟ حكيمه پاسخ داد: «به جدّه، مادر ابومحمّد»، او گفت: آيا من به كسي اقتدا كنم كه يك زن را وصي خود قرار داده است؟ حكيمه با درايت و درك وسيع خود پاسخ داد: «به امام حسين(ع) اقتدا كن كه خواهرش زينب را وصيّ خويش قرار داد».اين روايت از موقعيت و مقام والاي حديث حكايت ميكند. اينكه يك زن در بحران سياسي و تحيّر و سرگشتگي، پناه شيعيان باشد و رهبر جامعه او را وصيّ خود در امور مهم اقتصادي و ديني خويش قرار دهد، روشن است كه از مقام والايي برخوردار بوده و نقش اجتماعي ـ سياسي مهمي بر عهده داشته است. زيرا تا وقتي ظرفيت و تواناييهاي افراد آزموده نشود هرگز از سوي اولياي دين، مسئوليتها و منصبهاي كليدي به آنان واگذار نخواهد شد. اين مسئوليّت نشانة ظرفيت و توانايي بالاي او بود كه از سوي امام عسكري و امام عصر(ع) به عنوان وصي و پناه شيعه معرفي شد و به خوبي از عهدة اين مهم برآمد.
اين بانوي بزرگوار پس از شهادت حضرت عسكري(ع) مدتي در قيد حيات بود، پس از آن در سامرا وفات يافت. هنگامي كه ميخواستند او را طبق وصيت وي در كنار فرزند و همسرش در سامّرا به خاك بسپارند، جعفر مانع شد و اظهار داشت اين خانه از من است و من نميگذارم. وي حتّي رعايت ادب و احترام حديث را نيز نكرد. در اينجا، امام مهدي(ع) در مقابل عموي خود ظاهر شد و روبهرويش ايستاد و به صورت استفهام انكاري فرمود: «ادارك هي؟؛ اين خانه از توست؟» او فوراً از نظر پنهان شد و ديگر جعفر او را نديد. به اين ترتيب، امام زمان(ع) از حق جدّهاش دفاع نمود و سپس ازنظرها غايب گرديد.
3. نرجس خاتون، مادر امام زمان(ع)
مادر گرامي امام زمان(ع) بانويي رومي بود به نام «نرجس». ايشان را ريحانه، سوسن و صيقل نيز ميگفتند. دربارة فضيلت و منزلت نرجس، روايات گوناگوني وارد شده است. پيامبر(ص) و اميرالمؤمنين(ع) و امام صادق(ع) او را بهترين كنيزان و سيّدة آنها خواندهاند.
حكيمه عمة امام حسن عسكري(ع) كه خود از بانوان عاليقدر خاندان امامت است، او را بانوي خود و بانوي خانوادة خويش و خود را خدمتگزارش ميدانست. آنچه اهميّت دارد اين نكته است كه آن بانوي بزرگوار در عظمت و برتري به جايي رسيد كه مادر امام زمان(ع) شد وي در شرايط سياسي ـ اجتماعي سخت و خطرناكي وارد خانة امامت شد. پدرش «يشوعا»، پسر قيصر روم و مادر او از فرزندان «شمعونبن حَمون الصفا» از حواريون حضرت عيسي(ع) بود. حضور نرجس در خانة اهل بيت دست كم از سال 253ق. اثبات شده است، زيرا امام زمان(ع) در سال 255ق. به دنيا آمد و با تطبيق حوادث و رخدادهاي دهة پنجاه و جنگ اعراب و روم، اسارت او به دست مسلمانان در همين سالها بود. طبق نقل شيخ طوسي در كتاب «الغيبه» و شيخ صدوق در «كمالالدين» در حملة مسلمانان به سرزمين روميان، نرجس بر اثر خوابي كه ديده بود خود را در ميان اسيران ميافكند و او را به بغداد ميآورند و بشربن سليمان انصاري كه از شيعيان مخلص حضرت امام عليالنقي(ع) و امام حسن عسكري(ع) بود، از طرف امام هادي(ع) مأموريت داشت او را براي آن حضرت خريداري نمايد.
حضرت امام هادي(ع)، نرجسخاتون را براي تعليم آداب اسلامي به خواهر خود حكيمه ميسپارد. پس از چندي امام هادي(ع) نرجس خاتون را به عقد فرزندش امام حسن عسكري(ع) درميآورد. داستان حمل نرجسخاتون به تفصيل در كتابهاي شرح حال ائمه(ع) آمده است و چنانكه نقل شده آثار حمل بر نرجسخاتون جز در ساعات ولادت امام زمان(ع) آشكار نگرديد. بنا برنقل مشهور، امام دوازدهم در نيمة شعبان سال 255 متولد شد. تولد امام عصر(ع) مصادف با فشار فزايندة دستگاه حكومت بر اهلبيت(ع) بود پدر و جدّ آن بزرگوار بر اساس رفتار شوم عباسيان مجبور بودند براي حفظ وجود مقدس امام زمان(ع) اغلب فعاليّتهاي خويش را به صورت پوشيده و مخفي انجام دهند، مگر در برابر اصحاب خويش كه احياناً مطالبي را به طور صريح به آنها ميگفتند. عليرغم كنترل و نظارت شديد و مراقبت ويژهاي كه از سوي مأموران نسبت به زندگي ايشان صورت ميگرفت، موفق شدند فعاليّتها، دريافتها و پرداختهاي مالي، تبليغاتي و تعاليم خود را آنچنان محرمانه انجام دهند كه از قسمت اعظم آزارها و شكنجهها هم خود و هم اصحاب گراميشان را حفظ كنند و به مقدار زيادي به مقاصد و اهداف خويش دست يابند و از طرفي موفق به حفظ جان حضرت مهدي(ع) شوند، به خصوص در زمان معتمد عباسي كه امام مهدي(ع) از آغاز زندگي خود معاصر حكومت و خلافت او بود. امام عسكري(ع) نيز كه ميبايست بر تولد فرزند گراميشان تأكيد ميكردند و ايشان را به خواص شيعه نشان ميدادند و وجود مهدي(ع) را اعلام مينمودند، خبر ولادت فرزندشان را براي تعداد قليلي از پيروان صديق خود مانند عثمانبن سعيد و فرزند او محمّدبن عثمان و ابوهشام داودبن قاسم جعفري، احمدبن اسحاق، حكيمه و خديجه، عمّههاي امام يازدهم بيان كردند.
حضرت در دو نوبت، يكي چند روز بعد از تولد حضرت مهدي(ع) و ديگري چند روز قبل از شهادت خود، اين خبر را اعلام فرمودند و در خلال اين مدت حضرتش را به خواصّ اصحاب بهطور تك تك نيز نشان دادند: از جمله به عمرو اهوازي، كه حضرت را به او نشان دادند و فرمودند: «هذا صاحبكم».
روايتي منسوب به محمّدبن عثمان، سفير دوم امام عصر(ع) بيان ميدارد كه امام عسكري(ع) چهل نفر از پيروان مورد اعتماد خود را گرد آورده، فرزند خود را به آنان نشان داد. و فرمود: «اين امام شماست بعد از من و خليفة من بر شما، از او اطاعت كنيد و بعد از من هم جدا و متفرّق نشويد كه سرانجام در گرداب عقايد گوناگون هلاك خواهيد شد».سپس براي توجه دادن به آنها ميفرمايد: اين تنها فرصتي است كه براي ديدار شما از مهدي(ع) پيش آمده است، بعد از اين ديگر او را نخواهيد ديد.
در ماجراهاي بازداشتهاي امام حسن عسكري(ع) و فضاي اختناقآميز سامّرا در آن زمان و نيز نگرانيهاي مادرانه در مورد حفظ جان حضرت مهدي(ع) و دوري و فراق از او به خاطر مصلحت بالاتر ـ يعني حفظ جان آن مولود، پس از آنكه به همراه مادر امام حسن عسكري(ع) به مكه فرستاده شد ـ ميتوان نقش نرجس خاتون را مشاهده نمود. او هنگام شهادت امام حسن عسكري(ع) در سامرا، نزد امام بود. و رفتار آزاردهنده مأموران دستگاه خلافت را ميديد و به يقين اسراري از اهل بيت(ع) را در سينه نگه داشته بود.
حضرت به خانه امام(ع) هجوم آوردند و منزل را بازرسي و سپس مهرو موم كردند. امام(ع) از غفلت آنان استفاده كرد و از منزل خارج شد. آنان نرجس خاتون مادر حضرت مهدي(ع) را دستگير كردند و براي بازجويي نزد مأموران بردند تا دربارة كودك از او سؤال كنند، نرجس براي حفظ جان امام زمان(ع) ادعاي بارداري كرد و بازداشت شد. التبه بنا بر برخي گزارشها، طراح اصلي اين حركت حديث بود و نرجس با صلاحديد وي آن را اجرا نمود. پس از دستگيري نرجس مدت دو سال تحت نظر قرار گرفت. در اين دوران كه تحت مراقبت عباسيان و در خانة معتمد خليفه عباسي بود، به يقين مشكلات زيادي براي او به وجود آمد و اين محدوديتها براي نرجس ناراحتكننده بود. پس از انقضاي اين مدت به علت درگيريها و آشوبهايي كه در نقاط مختلف خلافت عباسي روي داد (مانند قيام صالح الزنج و حملة يعقوب بن ليث و مرگ ناگهاني عبيدالله بن يحيي بن خاقان) حكومت عباسي تمام نيروي خود را براي رويارويي با اين حركتها بسيج كرد و ديگر مجال سختگيري در مورد خاندان امام(ع) باقي نماند. از اينرو، از ايشان رفع توقيف به عمل آمد.
نرجس پس از رهايي مدتي در خانه حسن بن جعفر كاتب نوبختي به سر برد و مورد توجه شيعيان قرار گرفت و آوازة صلاح، تقوا و مستجابالدعوه بودن او در ميان شيعيان پيچيد. با توجه به كمال عظمت و فضيلت و پاكي وي، خيل عظيم مشتاقان اهل بيت(ع) براي استجابت دعا و رفع گرفتاري و مشكلات خويش به او رجوع ميكردند و اين موجب سوء ظن عباسيان گرديد. از اينرو، وي را از دسترس جامعه شيعه دور نمودند. اين جريان مصادف با دوران معتمد عباسي بود. وي نيز مانند متوكل مخالف جدي شيعيان بود. از اينرو نرجسخاتون را از خانه حسن بن جعفر نوبختي بيرون كشيد و در قصر خود محبوس نمود تا اينكه در دوران معتمد عباسي، اين بانوي گرامي و بافضيلت وفات يافت و در كنار مرقد پاك امام حسن عسكري(ع) و امام هادي(ع) در سامرا به خاك سپرده شد.