منو
تبليغات







 
اخلاق
اخلاق
دوشنبه 6 دي 1389 زندگي آزمون بندگي
نويسنده: حميد رضا مظاهري سيف
منبع: پاسخگويي ديني -مركز ملي پاسخگويي به سئوالات ديني(
www.askdin.com)





ما پيش از اين كه به زمين خاكي پا گذاريم، در بهشت عافيت و نعمت، غرق نور و سرور، از هم آغوشي معشوق ازلي كامياب بوديم. اما چرا «حسن ازل ز تجلي دم زد» و انسان‌ها به اين روز سياه افتادند ؟ روزگاري كه زحمت و محنت آن، ما را فرا گرفته و تيرهاي رنج و بلا در كمال قدر و قضا نشسته. چه شد كه در اين «دامگه حادثه» افتاديم و «در سلسله موي دوست» كه «حلقه دام بلاست» گرفتار شديم ؟ عبدالله فضل هاشمي از املام صادق (ع) پرسيد چرا ارواح از آن مكان مقدس و اعلا در نزد پروردگار به اين بدن‌هاي تنگ خاكي آمد.
امام صادق (ع) در پاسخ اين پرسش فرمودند: «چون خداي تبارك و تعالي مي‌دانست اگر ارواح در آن موقعيت والا و مرتبه بلند، به حال خود رها شوند بيشترشان به ادعاي ربوبيت گردن مي‌كشند»[1]
در عالم سراي نور حضور خداي تبارك و تعالي روح انسان به علت قرب و تمام نمايي كه نسبت به جمال و جلال حق تعالي داشت، در صورت غفلت از حقيقت خود به عجب و خودپنداري مي‌رسيد. هم از اين رو پروردگار حكيم از سر لطف و رحمت اين سقف مينا را نگارگري كرد و بساط بلاخيز دنيا را گستراند و «مرغ باغ ملكوت» را چند روزي به قفس تن در آورد تا غفلت و جهالت بني آدم در اين سراي پندار و فريب برويد و بميرد و حقارت و ذلت خود را دريابد و بفهمد كه هيچ نيست تا از عجب و استكبار پاك شود و دريابد كه هر چه هست براي اوست.
به همين خاطر مهرباني طبيبانه‌ي محبوب در كتاب تقدير بني آدم سفر به اين جهان تاريك و روشن را نوشت تا در اين جا شوكران ناكامي را بنوشد و خسته و شكسته به معراج عبوديت راه يابد.
بنابر اين، بلا و ابتلا برجسته ترين ويژگي زندگي دنياست كه بستر مناسبي براي پيراستگي
از رذايل و آراستگي به فضايل را پديد آورده است. از اين منظر زندگي مادي عرصه اي براي تزكيه اخلاقي و تعالي معنوي است. با اين موضع مساله اتبلائات الهي كه معمولا در مباحث كلامي و عدل الهي پيش كشيده مي‌شود، به صورت مساله اي تربيتي مطرح مي‌گردد البته اين موضوع به وطور حاشيه اي در كتب اخلاقي به ويژه كتاب‌هايي كه با حال و هواي عرفاني نگارش شده اند[2]، مطرح بوده است، ولي عنوان مستقلي براي آن قرار داده نمي‌شد و در ذيل عنوان صبر به صورت يكي از اقسام آن كه صبر بر بلاست از ابتلائات و آزمون‌هاي الهي براي خالص شدن و درك كرامات سخني به ميان آمده است.[3] در كتب روايي و تفسير هم به فراخور حال مطالبي در اين باب آمده اما به هر روي هيچ گاه يك مساله‌ي مستقل اخلاقي و تربيتي نبوده است. ابتلا به عنوان يك روش تربيتي بر مبنايي استوار است يعني يك ويژگي انسان كه روش ابتلا در رابطه با آن ويژگي تعريف شده و به كار مي‌آيد. مبناي اين روش استعداد عبوديت در انسان هاست كه به توضيح و بررسي آن مي‌پردازيم.
درون انسان گنجينه‌هاي نهفته و اندوخته‌هاي پنهاني است كه از آنها بي خبر بوده، نيازمند هدايتگري است تا او را در بهرمندي از توانايي‌ها يش ياري كند. خداي تعالي آدمي را به نيكوترين صورت و بهترين استعداد‌ها آفريد[4] و انسان‌ها همانند معادن طلا و نقره اند[5] كه عطايا و هدايايي را در آنها نهاد و در اين ميان عبوديت خاص ترين و خالص ترين بهره اي است كه به انسان ارزاني داشته است. عبوديت به معناي مملوكيت موجودات عاقل است[6] هم از اين رو قرآن كريم مي‌فرمايد: «اِن كلُّ مَن فِي السَّماواتِ وَ الاَرضِ الاّ اَتي الرَّحمنَ عَبداً» هيچ موجود عاقلي در آسمان‌ها و زمين نيست مگر اين كه با عبوديت و بنده وار به محضر خداي مهربان آمده. (مريم / 93) بنابراين عبوديت پروردگار تنها براي آفريدگان شعورمند، مثل انسان‌ها و فرشتگان امكان دارد. اوج كمال عبوديت آن گاه است كه بنده با تمام وجود، مملوكيت خود را در برابر پروردگار يكتا درك كند و بفهمد كه غير از او مالك و صاحب اختياري ندارد و همه‌ي عالم ملك او و زيرفرمان نافذ حق تعالي است. در آيه شريف «وَ لَقَد كَرَّمنا بَني آدَم ...» بي ترديد و با تاكيد، به فرزندان آدم كرامت ورزيديم (اسراء / 70) كرامتي كه خداي تعالي به آدمي عنايت فرمود همين قوه عاقله و فهم است كه او را از ساير موجودات برتر مي‌نشاند.[7]
عبوديت به اين معناست كه عبد تعلقات خود را وا نهد و آزاد و سبك بار همه چيز حتي هستي خود را ملك خداي مالك و متعال بداند و تا اوج بي كران الاهيت پرگشايد و معراج را تجربه كند هم از اين رو به اصطلاح عارفان عبوديت «موافقت امر و اراده حق تعالي و خروج از اختيار است و نهايت عبوديت، حريت است.»[8] امام صادق (ع) در حديث عنوان بصري مي‌فرمايند: «... لا يرَي العَبدَ لِنَفسِه فيما خَوَّ لَه اللهُ مِلكا ً لاَن العَبيدَ لا يكونُ لَهُم مِلك يرونَ المالَ مالَ اللهِ يضعُونَه حَيث امرَهُم اللهُ بِه وَ لا يدَبِّر العَبدَ لِنَفسِهِ تَدبيراً وَ جُملَةٌ اشتِغالَه فيما اَمرَه تَعالي بِه وَ نَهاه عَنهُ»[9]
«عبد در آنچه خداوند به او سپرده براي خودش مالكيت نمي‌بيند زيرا بدرستي كه بندگان ملكي ندارند و دارايي را براي خدا مي‌دانند و آنجا كه او امر كند قرار مي‌دهند و اداره امور خود را در دست ندارند و همه‌ي همتشان انجام دستورات و پرهيز از منهيات خداي تعالي است. استعدادي كه به صورت اعتراف به ربوبيت خداوند[10] و عهد بر عدم عبوديت غير حق تعالي[11] از فرزندان آدم در قرآن كريم معرفي شده است.
از اين مبناي متين يك اصل اساسي بر مي‌آيد يعني يك بايد و ضرورت كلي كه لزوم عملي به روش ابتلا را تبيين مي‌كند اصل روش ابتلا ضرورت عبوديت و لزوم شكوفايي اين استعداد الاهي است.
هدف از خلقت انسان رسيدن به مقام عبوديت است[12] و فلسفه آفرينش و زندگي انسان غير از اين نيست. قرآن كريم كه انبيا را الگو براي بشر قرار داده، همه آنها را عبد معرفي كرده است[13].
بويژه در مورد رسول خدا (ص) كه از ايشان بارها با عبارت «عبده» ياد كرده و اضافه شدن به ضمير «ه» كه اختصاص به وجود مقدس خاتم الانبيا (ص) دارد نكته اي عرفاني است كه اهل نظر به آن توجه دارند.[14]
پيام بنيادين همه‌ي انبيا اين بوده است كه «يا قوم اعبدوالله»[15] امر به عبوديت و اساسا فلسفه‌ي بعثت انبيا كشف و رشد خردها و شكوفايي استعداد عبوديت بوده است «وَ لَقَد بَعَثنا فِي كُلِّ اُمَةٍ رَسولاً اَنِ اعبُدُوا اللهَ»،  بدرستي كه در هر امتي پيامبري برگزيديم تا خدا را بندگي كنيد. (نحل / 36) و اين اولين بايدي است كه همه بايدها و نبايدهاي دين به آن باز مي‌گردد و براي تحقق آن است. كشف و شكوفا سازي استعداد عبوديت بهترين آيين زيستن را براي مردم عملي مي‌سازد و حيات طيبه را تحقق مي‌بخشد.
در غير اين صورت بشر در دام اوهام و هوس‌ها اسير شده و در غفلت، به زندگي پست و حيات دنيا و زندگي طبيعي محض اكتفا مي‌كند و در نهايت ناكام و پشيمان با قهر و غضب الهي مواجه خواهد شد.
بنابراين بايد كوشيد تا عبوديت از ژرفاي فطرت شكوفا شود و برويد و بر زندگي دنيا و آخرت آدميان تا ابد سايه اندازد و نعمت و رحمت بريزد.
خداوند مهربان از سر لطف و رحمت پس از اين كه ما را در احسن تقويم آفريد، به اين دنياي پر از رنج و گرفتاري اسفل السافلين فرستاد تا در گيرودار حادثه‌ها و رنج‌ها و خوشي‌ها و فراز و فرودهاي آن به ربوبيت حق تعالي و عبوديت خود در آستان كبريايي‌اش پي ببريم. و در مسير عبوديت سير كنيم «فَاخَذناهُم باِلبَأساءِ وَ الضَرّاءِ لَعلهُم يضرَّعون» و آنها را با رنجها و گرفتاري‌ها روبه رو كرديم تا تضرع كنند. (انعام / 42) «تضرع به معناي اظهار ذلت با طلب حاجت است»[16]به عبارت ديگر آشكار نمودن عبوديت است. همراه انبيا كه براي هدايت و رشد مردم فرستاده مي‌شدند همواره گرفتاري‌ها يي به مردم مي‌رسيده، تا تضرع كنند و به ساحت قدس ربوبي روي آورند «وَ ما اَرسَلنا فِي قَريةِ مِن نَبِي الاّ اَخذنا اَهلَها بِالبَاساء وَ الضَّراءِ لعَلهم يتَضَّرعون» در هيچ سرزمين پيامبري نفرستاديم مگر اين كه اهل آن را به ناكامي‌ها و گرفتاري‌ها مبتلا ساختم شايد تضرع و اظهار بندگي كنند. (اعراف/ 94)
بنابر ظهور آيات قرآن يكي از استدلال‌هاي خداوند بر ربوبيت خود و عبوديت خلق، گرفتاري ها، گشايش ها، ضررها و نفع‌هايي است كه از طرف او به بندگان مي‌رسد. «قُل اَتعبُدونَ مِن دونِ اللهِ ما لا يملِكُ لَكُم ضَرّا وَ لانَفعا ً» (مائده / 76)
«اَفتعَبدونَ مِن دونِ اللهِ مالا ينفَعكُم شَيئاً وَ لايضُرُّكم» آيا غير خداي يكتا همه چيزي كه به شما سودي نمي‌رساند و زياني ندارد، مي‌پرستيد (انبياء / 66)
«وَ يعبدون مِن دونِ اللهِ مالا يضُرُّكُم وَ لاينفَعَكُم» غير از خداوند يكتا كسي را كه ضرر و نفعي به شما نمي‌رساند مي‌پرستند. (يونس / 18، نك. فرقان / 55)
بلاها، گرفتاري ها، نعمت‌ها و نقمت‌ها براي عقل و شعور انسان‌ها اين حقيقت را معلوم مي‌كند كه اختيار همه چيز به دست ديگري است و مالك و صاحب اختيار واقعي اوست كه همه چيز را به اراده خود دگرگون مي‌كند و مردم را در شرايط گوناگون و دگرگون قرار مي‌دهد. كسي كه ثابت و تغيير ناپذير است اما همه تحولات به اراده اوست. پس خداوند خلق را به نيكي‌ها و نعمت‌ها و ناخوشي‌ها و نقمت‌ها مبتلا مي‌كند تا به سوي او بازگردند و گوهر عبوديت را در خود كشف نموده و مورد بهره برداري قرار دهند. «وَ بَلوناهُم باِلحَسَنات وَ السَيئِاتِ لَعَلَّهُم يرجِعون» (اعراف / 168)
البته دگرگوني اوضاع و احوال و خوشي‌ها و ناخوشي‌ها نيمي از دايره ابتلا و آزمون الهي است و نيم ديگر تكاليفي است كه در شريعت مشخص شده و فرد موظف است در اين تحولات آن تكاليف را عمل كند و تنها در اين صورت، از آزمون الهي دست در دست توفيق بيرون خواهد آمد.
علامه طباطبايي استدلال فرموده‌اند كه امتحان بدون برنامه عملي صورت نمي‌گيرد و در آيه شريفه «و اذ ابتلي ابراهيم ربه بكلمات» (بقره / 124) منظور از كلمات اوامر تشريعي خداوند و تكاليفي است كه حضرت ابراهيم (ع) بايد به آنها عمل مي‌كرد.[17]
«نوع انسان به صورتي است كه هدايتش پايان نمي‌پذيرد مگر با سلسله اي از كارهاي اختياري كه از اعتقادات نظري و عملي بر مي‌آيد. و به ناچار بايد تحت قوانين شايسته يا نادرستي زندگي كند هم از اين رو آفرينده‌ي انسان مجموعه اي از اوامر و نواهي و حوادثي شخصي واجتماعي براي او رقم زده است تا با برخورد اين دو، استعداد انسان شكوفا گردد و به خوشبختي يا بدبختي برسد و آنچه در نهان وجودش دارد آشكار گردد. به اين جهت بر اين حوادث و تشريع نام محنت و بلا و مانند اين‌ها را نهاده اند»[18] با اين شرح معلوم مي‌شود كه «امتحان و ابتلا سنت الهي است كه بر سنت هدايت عامه‌ي الهي مبتني و متكي است.»[19] يعني خداوند متعال براي هدايت بندگان به سر منزل كمال كه همان نهايت عبوديت است شرايط دگرگوني در زندگي پيش مي‌آورد و براي هر كدام حكمي قرار داده تا بندگان را بيازمايد واستعداد عبوديت را در آن‌ها شكوفا سازد.
«ابتلا» از ريشه «بلو» معمولا به معناي اختبار و امتحان بيان شده است.[20] اما معجم مقياييس اللغة دو ريشه با دو معنا براي آن ذكر كرده؛ يكم «بلو» به معناي اخلاق و فرسودگي و دگرگوني و دوم «بلي» به معناي اختيار و امتحان.[21] نويسنده‌ي التحقيق في كلمات القرآن الكريم اصل آن را واحد دانسته و مفهوم آن را اين طور تعريف مي‌كند: «هو ايجاد التحول اي التقلب لتحصيل نتيجة المنظورة»[22]
سپس توضيح مي‌دهد كه امتحان، اختبار، ابتلا، تجربه، تبيين، اعلام و تعريف همگي معاني مجازي يا از لوازم اين اصل و آثار گوناگون آن، بنابر اختلاف موارد هستند. و در همه آنها اين اصل يعني «تحويل و تحصيل نتيجه» مورد توجه است. معمولا واژه «ابتلا» بر وزن «افتعال» به معناي ثلاثي مجردش به كار مي‌رود. با ملاحظه‌ي كاربرد واژه‌ي ابتلا معلوم مي‌شود كه تعريف التحقيق دقيق تر است. زيرا براي تحول و رشد انسان در مراحل نباتي و حيواني نيز اين واژه‌ي ابتلا و مشتقات به كار آمده است «خَلَقنا الاِنسانَ مِن نُطفَةٍ اَمشاجٍ نَبتَلية» انسان را از نطفه اي آميخته آفريديم و دگرگون نموديم { تا به اين صورت درآمد} (دهر / 2) انسان‌ها در دگرگوني‌ها و تغييرات آزموده مي‌شوند و آنچه در درون پنهان دارند براي خودشان و ديگران آشكار مي‌گردد. در اصطلاح قرآني ابتلا عبارت است از دگرگوني و تحول شرايط بندگان به اراده‌ي خداي تعالي، و نتيجه‌ي مورد نظر كشف استعداد عبوديت و تقويت و ارتقاي عبد در مسير بندگي است و در اين روند است كه جوهره‌ي پنهان مردم آشكار مي‌گردد و نيكوكاران شناخته شده و پليدي بدسيرتان فاش مي‌گردد. در اصطلاح عرفاني نيز همين است چنان كه صاحب لمع مي‌نويسد: «بلا عبارت از ظهور امتحان حق نسبت به بنده خود است بواسطه ابتلا كردن آن را به ابتلائات از تعذيب و رنج و مشقت...[23] مراد از بلا امتحان دوستان (خداست) به انواع بلاها كه هر چند بلا بر بنده قوت پيدا كند قربت زياده شود و بلا لباس اوليا است...[24]
ابتلا با چند مفهوم هم رديف و نزديك است (1) فتنه: آنچه موجب اختلال و اضطراب امور است. (2) اختبار: به دست آوردن آگاهي كامل. (3) امتحان: رنج و تلاش در عمل تا بدست آمدن نتيجه[25].
مفاهيم ديگري نيز به عنوان مصاديق ابتلا و فتنه د رمتون ديني آمده كه در اين پژوهش قابل توجه‌اند نظير: مصيبت، ضراء، باساء، فقر، مرض، غم، حزن و... مصيبت از اصابه در اصل براي تير اندازي بوده و به معناي برخورد واقعه‌ي خير يا شر به كار مي‌رود.[26] ضراء متضاد نعمت و گشايش به معناي تنگي و سختي است.[27] و بَأساء از بُؤسُ به معناي شدت و ناخوشايندي به كار مي‌رود[28].
در مقابل مفهوم ابتلا و افتنان يا امتحان، مفهوم ترك يا رها كردن قرار دارد. زيرا در قرآن مي‌خوانيم: «اَحَسِبَ النّاسُ اَن يترَكُوا اَن يقوُلوا آمَنّا وَ هُم لايفتَنُون» آيا مردم گمان كرده‌اند كه رها مي‌شدند با اين كه بگويند ايمان آورديم و آزموده نمي‌شوند (عنكبوت / 2)
از مجموع اين مباحث به دست مي‌آيد كه در اين دنيا انسان‌ها به ويژه مومنان به حال خود رها نشده و به انواع امتحانات و آزمون‌هاي الهي مبتلا مي‌شوند تا استعداد فطري شان شكوفا گردد.
خداوند حكيم براي ابتلا و آزمودن مردم معيارهايي دارد و با ملاحظه‌ي شرايط هر كس را مبتلا مي‌سازد.[29]
1 - خداوند مومنان را به حسب ايمانشان مي‌آزمايد و به ابتلائات دچار مي‌سازد. امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّما المُومِنُ بِمَنزِلَةِ كَفَّةِ الميزانِ كُلَّما زِيدَ فِي ايمانِه زِيدَ في بَلائهِ»[30] مومن مانند كفه‌ي ترازوست كه هر چه ايمانش افزوده شود با رعايت تعادل بلا و گرفتاريش بيشتر مي‌شود.
در حديث ديگري از امام باقر (ع) مي‌خوانيم: «اِنَّما يبتَلي المُومِنُ فِي الدُّنيا عَلي قَدر دينِه، اَو قال عَلي حَسَب دِينِه»[31] همانا مومن به اندازه دينش يا بنابر دينش گرفتار و آزموده مي‌شود.
بر همين اساس معلوم مي‌شود كه چرا فرموده‌اند كه انبيا بيش از همه مبتلا مي‌شوند پس از آنها جانشينان و پيروانشان و سپس به ترتيب كساني كه نزد خدا مقامي ارجمند تر دارند. چنان كه امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ اَشدَّ النّاسِ بَلاءً الانبياءُ، ثُمَّ الذَّينَ يلونَهم ثُمَّ الاّ مثلَ فاَلامثلَ»[32]
به اين مضامين احاديث بسياري است كه از ذكر آنها صرف نظر مي‌كنيم و احاديثي كه افاده‌ي بيشتري دارند در جاي مناسب بيان خواهند شد.
2 – ايمان اعتقادي است كه به عمل مي‌انجامد[33] به همين علت يكي ديگر از معيارها و شرايط ابتلا، اعمال نيك مومنان است. و هر كس مومن تر باشد بيشتر دچار گرفتاري مي‌شود.
امام صادق (ع) فرمودند: «سُئِلَ رَسول الله (ص) مَن اَشَدَّ النّاسِ بَلاءٍ في الدُّنيا. فَقالَ النَبيون ثُمّ الامَثلُ فَالامثلُ وَ يبتلي المُومنُ بَعد عَلي قَدرِ ايمانَه وَ حُسنِ اَعمالَه فَمَن صَحَّ ايمانَه و حَسُنَ عَمَله اِشتَدَّ بَلاؤَه ُوَ مَن سَخُفَ ايمانَه وَ ضَعُفَ عَمَلَه قَلَّ بَلاؤه.»[34] از رسول خدا (ص) سوال شد در دنيا چه كساني سخت تر گرفتار مي‌شوند. فرمود: پيامبران و سپس جانشينان آنها به ترتيب و بعد مومن به اندازه‌ي ايمان و كارهاي نيكش. پس هر كس ايمان صحيح و اعمال نيكو داشته باشد شديدتر مبتلا مي‌شود و آن كه ايمان سست تر و اعمال ضعيف تر داشته باشد كمتر آزموده مي‌گردد.
3 - يكي ديگر از شاخص‌هاي ايمان محبت الهي است «وَالَّذينَ آمَنوا اَشدَُّ حُبََّا ً للهِ» كساني كه ايمان آوردند محبت شديدتري براي خدا دارند. (بقره / 165) پس خداوند آنها را به آزمون‌هاي دشواري مي‌آزمايد و عرصه‌هايي را كه ديگران تاب ايستادگي و ياراي مقاومت ندارند به آنها مي‌سپارد «يا ايها الَذينَ آمَنوا مَن يرتَدُّ مِنكُم عَن دينِه فَسَوفَ يأتي اللهَ بِقَومٍ يحِبُّهم وَ يحِبَُّونَه... يجاهِدونَ فِي سَبيل اللهِ وَ لا يخافونَ لومةُ لائمٍ» اي كساني كه ايمان آورديد، اگر كسي از شما از دينش روي گرداند پس خداوند گروهي را مي‌آورد كه دوستشان دارد و آنها هم دوستدار او هستند... در راه خدا جهاد مي‌كنند و از سرزنش ملامت كنندگان نمي‌هراسند. (مائده / 54)
خداوند بنابر مقدار محبت الهي بندگان، آنها را به رزم و رنج مي‌آزمايد بر اين مبنا امام باقر (ع) فرمودند: «... يبتَلي المَرؤُ عَلي قَدرِ حُبِّه»[35] اين شرط يك پيوست دارد و آن حب اهل بيت است كه «مَن احبِّكم فَقد اُحِبّ الله»[36] بر همين اساس امام باقر (ع) به كسي كه به ايشان ابراز محبت كرد، فرمود: «فَاتَّخذَ لِلبَلا جِلبابا ًفَواللهَ اِنَّه لاسرَعَ الَينا وَ اِلي شِيعَتنا مِن السِّيل في الوادي»[37] پس لباسي براي بلا بر تن كن به خدا قسم بلا به سوي ما و شيعيان ما از سيل به سرزمين پست شتابان تر است.
4 – از آيه 54 سوره‌ي مائده دو معيار براي ابتلائات و گرفتاري‌هاي مومنان بر مي‌آيد يكي حب الهي مومنان «يحِبّونَه» و ديگر محبت خداوند نسبت به آنها «يحِبُّهُم» يعني هر چه خداوند بنده اي را بيشتر دوست داشته باشد، او را بيشتر به رنج‌هاي دنيا مبتلا مي‌سازد تا گنج گوهر عبوديت‌اش ناب تر و گرانبها تر شود. زيرا امام صادق (ع) فرمودند: «اِنَّ عَظيمَ الاَجرِ لَمَع عظيمِ البَلاء و ما اَحَبََّ اللهُ قَوما ً اِلاّ اَبتلاهُم»[38] همانا پاداش بزرگ و ارجمند با رنج و زحمت بزرگتر است و خداوند گروهي را دوست ندارد مگر اينكه آنها را به بلا گرفتار سازد.
آن امام عزيز به سدير فرمود: «اِنَ اللهَ اذا اَحَبَّ عَبداً غَتََّهُ بِالبَلاءِ غَتََّا وَ انَّا وَ اِياكُم يا سَدير لَنُصبِح بِه وَ نُمسِي»[39] براستي هنگامي كه خداوند بنده اي را دوست بدارد او را غرق بلا مي‌كند و همانا ما و شما شيعيان اي سدير با بلا شب را به صبح و روز را به شب مي‌رسانيم.
اما درباره‌ي اينكه خداوند چه كساني را دوست دارد قرآن كريم ويژگي‌هايي را بيان فرموده است: ان الله يحبُّ المُحسِنين (بقره / 195 و نك آل عمران / 134 و 148 و مائده / 13 و 93)
ان الله يحبََّ التَّوابين و يحبُّ المُتطهَرين (بقره / 222)
انَّ اللهَ يحبُّ المُتَِقين (آل عمران / 76 و توبه / 4 و 7)
و اللهُ يحِبُّ الصِابرين (آل عمران / 146)
انَِ اللهُ يحبُّ المُتوكِلين (آل عمران / 156)
ان اللهُ يحبُّ المُقسِطين (مائده / 42 و حجرات / 9 و ممتحنه / 8)
و اللهُ يحبُّ المُطهَّرين (توبه / 108)
انَّ اللهُ يحبُّ الذَّينَ يقاتِلونَ في سَبيله صَفَّا كانَّهم بُنيانٌ مَرصوصٌ (صف / 4)
با نگاهي به آيات بالا معلوم مي‌شود كه احسان و توبه و طهارت و تقوا و قسط و توكل و جهاد و صبر كه همگي شاخص‌هاي عملي ايمان اند، معيار محبت خداوند به بندگان شمرده شده است.
بنابراين مي‌توان گفت كه چهارمين معيار يا شرط در شدت ابتلا مومن به همان معيار دوم كه اعمال نيكو بوده باز مي‌گردد.
5- آخرين معياري كه مي‌توان در اين جا برشمرد اخلاص است. به ويژه در ابتلاي مومنان به جهل و دشمني كافران قرآن كريم مي‌فرمايد: «فاَدعوه مُخلِصينَ لَه الدّينَ الحَمدُ للهِ رَبِّ العالمينَ قُل اِنّي نُهيتُ اَن اَعبُدَ الذّينَ تَدعونَ مِن دونِ اللهِ...» پس او را خالصانه بخوانيد. همه ستايش‌ها براي او است. بگو با تاكيد كه من از بندگي هر كس كه غير خداوند يكتا كه مي‌خوانيد، باز داشته شده‌ام (غافر / 65 و 66)
«فَادعوا اللهَ مُخلِصينَ لهَ الدّينَ وَ لَو كَره الكافرِون» پس با اخلاص خداي يگانه را بخوانيد اگر چه كافران نپسندند. (غافر / 14) از اين آيات بر مي‌آيد كه در آزمون مواجهه با كافران معيار اخلاص تعيين كننده است.
ابي بصير از امام صادق (ع) روايت كرده است كه: «انَّ للهِ عَزّ َو جلَّ عِباداً في الاَرضِ مِن خالِص عِبادِه ما ينزِلُ مِن السَّما ءِ تُحفَة الي الاَرض الاّ صَرَفَها عَنهُم اِلي غَيرُ هُم وَ لا بَليةً الاّ صَرَّفها اِلَيهِم»[40]
همانا خداي عز و جل بندگاني دارد از بندگان خالصش كه عطيه اي از آسمان به زمين نمي‌آيد مگر اين كه از آنها برگردانده مي‌شود و بلايي نازل نمي‌شود مگر اين كه به سوي آنها مي‌رود.
در تبيين موارد گفته شده و اين كه چرا اين‌ها شرايط ابتلاي بندگان است، مي‌توان گفت: اين پنج عامل، تعيين كننده‌ي توانايي‌هاي مومن‌اند كه هر چه اين معيارها بالاتر باشد مومن آمادگي بيشتري براي تحمل بلاها دارد و مي‌تواند ايمان خود را حفظ كند و از مسير حق خارج نشود بلكه درگير و دار حادثه‌ها و ابتلاها عبوديتش شكوفاتر و بارورتر گردد. بنابراين در گرفتاري نبايد از سلك عبوديت خارج شده و در توانايي‌هاي خود براي گذر از اين گردنه‌ها‌ي آزمون ترديد روا داشت.
پس از بررسي شرايط ابتلا دو پرسش پيش مي‌آيد نخست اين كه آيا غير مومنان هيچ بلا و مصيبتي در دنيا نمي‌بينند ؟ و ديگر اين كه آيا اختلاف مراتب مومنان در شدت ابتلائات نوعي دسته بندي را بر مي‌تابد يا خير؟
پاسخ سوال اول اين است كه ظالمان و كافران نيز در دنيا دو گونه رنج و ابتلا دارند يكي رنج‌هاي طبيعي كه مقتضاي زندگي مادي و محدود دنيا ست و آن عبارت است از اين كه سرور و شادكامي در اين جهان محدود است و در نهايت انسان را ناكام مي‌گذارد يا دلزده مي‌كند كه قرآن كريم فرمود «متاع الدنيا قليل» بهره‌ي دنيا اندك است. (نساء / 77) حضرت علي (ع) فرموده اند: «نشد كه از دنيا دلي شاد و لبي خندان شود، و پس از زماني بس كوتاه، چشمي گريان پي آمد آن نباشد، هرگاه باشد خوشي‌ها به كسي روي آورد، بي درنگ با شرنگ رنج‌ها روي برتافت. شبنمي از رفاه بر بوستاني ننشانيد، جز آن كه از گرفتاري و رنج رگباري سخت بر آن جا بباريد و از دنيا جز اين انتظاري نيست كه بامدادان ياور انسان باشد و شامگاهان چهره اي ناشناس بنمايد. اگر يك سوي آن به كام شيرين آيد، ديگر سويش تلخ و هلاكت آور باشد. هيچ كس از فراواني آن كامياب نشد، مگر آن كه رنجي از رنج‌هاي آن را ديد...»[41]
دومين ابتلاي اهل كفر و ظلم اين است كه امكان بهره برداري از دنيا برايشان فراهم مي‌شود تا سرانجام به ناگاه عذاب فرا مي‌رسد و آنها ديگر فرصتي براي بازگشت و اصلاح ندارند.
«فَلمّا نَسوا ما ذُكِّرو ا بِه فَتَحنا عَليهِم اَبوابَ كُلِّ شي حَتّي اِذا فَرِحوا بِما أوتُوا أَخذناهُم بَغتَةً فَإذا هُم مُبلسون» هنگامي كه آنچه را به آنها يادآوري شده بود، فراموش كردند؛ درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا دل خوش شدند، ناگهان آنها را گرفتيم پس در اين هنگام نااميد شدند. (انعام / 44)
به همين دليل به پيامبر (ص) مي‌فرمايد كه به آنها كه از حق روي مي‌گردانند هشدار بده و بگو «إِن أدري لَعَلََه فِتنَة لَكُم وَ مَتاع اِلي حين» من نمي‌دانم شايد اين آزمايشي باشد و بهره اي براي مدتي كه سر مي‌آيد (انبياء / 111)
بنابراين مرتبه اي از ابتلائات الهي مثل استدراج[42] و مكر[43] و املاء[44] مخصوص كافراني است كه لباس تقوا را بركنده و از حريم عبوديت خارج شدند. «كَذلكَ نَبلوهُم بِما كانوا يفسقُون» (اعراف / 163) البته اين همه از لطف و رحمت خداوند است كه رو گردانندگان از آخرت را از نعمت اندك دنيا بهره‌مند مي‌كند تا دست كم در اين جا خوشي ناچيزي را تجربه كنند و همين بهره كم را از دوستانش مي‌گيرد تا اجر عظيم اخروي را نصيب شان كند. هم از اين رو پيامبر فرمود: «عَجَبا ً لِلعَبدِ المُومن مِن شيعَةِ مُحمدِ وَ عَلي عليهما السلام اِن ينصرفِي الدّنيا عَلي اَعدائه فَقد جَمَع لَه خَير دارين وَ اِن امتَحَن فِي الدّنيا فَقَد ادَّخرَلَه في الاخِرةِ ما لايكون لمِحنَتة فِي الدّنيا قَدرٌ عِندَ اِضافَتها اِلي نِعمَ الاخِرة و كَذلكَ عَجَبا للعَبد المُخالف لَنا اَهل البَيت اِن خَذَلَ في الدّنيا وَ غََلَب باِيدِي المُومنينَ فَقد جَمعَ عَليه عَذابَ الدّارين[45].
شگفتا از بنده‌ي با ايمان از پيروان پيامبر و علي عليه السلام اگر در دنيا برابر دشمنش ياري شده و پيروز گردد. زيرا خداوند خير دنيا و آخرت را براي او جمع كرده. و اگر به ناكامي آزموده شود، چنان با نعمت‌هاي افزوده بهشتي جبران مي‌شود كه اثري از رنج اين آزمون باقي نماند. و شگفتا از دشمنان اهل بيت اگر در دنيا به دست مومنان شكست خورند. پس رنج دنيا و آخرت براي آنها جمع شده است.
اين دو مراتبي از ابتلاي كافران و منافقان بود. اما مومنان نيز مراتبي از ابتلا دارند كه مخصوص آنهاست. زيرا آثار متفاوتي دارد و به طور كلي به ابتلاها خير و شر تقسيم مي‌شود.
خداي تعالي خطاب به اهل ايمان مي‌فرمايد: «وَ نَبلوُكُم بِالشَر وَ الخَيرِ فِتنَةً» شما را به بدي‌ها و خوبي‌ها مبتلا مي‌كنيم براي آزمايش (انبيا / 35)
امام صادق (ع) فرمودند: روزي حضرت علي (ع) بيمار بود و عده اي براي ديدار ايشان آمده و گفتند: يا اميرالمومنين چگونه شب را به صبح رسانديد ؟ حضرت فرمودند: «أصبَحتُ بِشَرٍّ» به بدي شب را پشت سر گذشتم. پس آنها گفتند: سبحان الله ! اين سخن كسي مثل توست ؟!
سپس امام (ع) آيه‌ي بالا را خواندند و تفسير فرمودند: «فَالخَير الصِّحت وَ الغِني و الشَّر المرضُ وَ الفَقرُ، ابتِلاءً وَ اختباراَ» يعني منظور از خير سلامتي و ثروت است و مراد از شر بيماري و تنگدستي، براي آزمودن و آگاهي از حالات.[46] تعجب مي‌كنم از مومني كه پيرو محمد و علي عليهما السلام است و در دنيا بر دشمنش پيروز مي‌شود. بدرستي كه خير دنيا و آخرت براي او جمع شده و اگر در دنيا گرفتار شود براي آخرتش ذخيره مي‌گردد، به اندازه اي كه محنت دنيايي است در برابر آن چيز است و متعجب هستم از مخالفاني كه به دست مومنان شكست مي‌خورند و رنج دنيا و اخرت برايشان جمع شده است.
پس مومنان به انواع و اقسام آزمون‌ها مبتلا مي‌شوند. اما همه در يك سطح نيستند مومنان متوسط كه به آيات الهي توجه دارند و گاهي بر اثرغفلت يا جهالت به خطا آلوده مي‌شوند بر اثر همين گناهان خداوند آن‌ها را گرفتار مي‌كند تا اثر نيكي از خود به جا گذارند يا به سبب رنجي گناهشان شسته و بخشيده شود. هم از اين رو قرآن كريم پس از اشاره به آيات الهي و روز حساب مي‌فرمايد «وَ ما اَصابَكُم مِن مُصيبةٍ فَبما كَسبَت اَيديكُم وَ يعفوا عَن كثيرٍ» اگر مصيبتي به شما رسيد پس به خاطر آن است كه با دست خودتان آن را كسب كرديد و بسياري از خطاهايتان آمرزيده مي‌شود (شوري / 30) «روزي امام علي (ع) به جمعي از يارانشان فرمودند: مي‌خواهيد بگويم بهترين آيه در كتاب خداي عز وجل كدام است ؟ پيامبر خدا (ص) به ما فرمود: «وَ ما اَصابَكُم مِن مُصيبةٍ فَيما كَسَبَت اَيديكُم» چون خداوند عز و جل بزرگوارتر از آن است كه آنچه در دنيا كيفر داده در آخرت هم عقوبت دهد و از آنچه در دنيا گذشته و عفو كرده، در آخرت دوباره به آن باز گردد»[47]
بنابراين ابتلائات مومنان متوسط براي مغفرت و آمرزش آنهاست. امام صادق (ع) فرمودند: «اذا ارادَ اللهُ عزّوجلّ بعبد خيراً فأذنبَ ذنباً تَبعه بِنقمةٍ وَ يذَّكره الاستِغفارَ وَ اِذا ارادَ اللهُ عزُوجلَّ بِعَبدٍ شَرّاً فَاذنَب ذَنباً تَبعهُ بِنعمةٍ لينسيه الاستِغفارَ و يتمادي بِه وَ هُوَ قَولُ اللهِ «سنستدرجهم من حيث لايعلمون» بالنعم عند المعاصي».[48]
اين حديث به خوبي تفاوت ابتلاي مومنان با غير مومنان را بيان مي‌كند اما انبيا و اوليا و مومنان برتر از مراتب ديگر بلا بهرمند هستند.
ايمان آورندگان ثابت قدمي كه در مواجهه با كفار پايدارند در رنج‌ها و مصائب ايمان شان را پاس مي‌دارند و از هدايت‌هاي ويژه‌ي الهي بهره‌مند مي‌شوند و بر درجاتشان افزوده مي‌شود. «وَالذَّين كَفَروا و كَذّبوا بِاياتِنا اولئِكَ اَصحابُ النّار خالدينَ فيها وَ بِئسَ المَصير ما اَصابَ مِن مُصيبَةٍ الاّ بأذنِ اللهِ وَ مَن يومنُ بِاللهِ يهدِ قَلبَه وَ اللهُ بِكلِّ شَيءٍ عَليمٍ» و كساني كه كفر ورزيدند و آيات ما را دروغ شمردند، آنها اهل آتش‌اند و هميشه در آن خواهند ماند و بد سرانجامي دارند. مصيبتي به كسي نمي‌رسد مگر به اذن خداوند و كسي كه به خدا ايمان آورد قلبش هدايت يافته و او به همه چيز داناست. (تغابن / 10 و 11).
مصداق بارز اين آيه پيامبراني هستند كه در برابر كفار ايستادگي مي‌كنند و همه رنج‌ها را به جان مي‌خرند تا بر هدايتشان افزوده شود و در مدارج قرب بالا روند. قرآن كريم درباره‌ي كساني كه در پي خشنودي حق تعالي هستند مي‌فرمايد: «هُم دَرَجاتٌ عنداللهِ وَ اللهُ بما تَعمَلون بَصيرٌ» (آل عمران / 163) يعني آنها كه جانشان در فراز و فرود‌ها آزموده مي‌شود و تنها در پي رضاي محبوب‌اند خودشان درجاتي در پيشگاه خداوند هستند. نه اينكه براي آنها درجات و جايگاهي قرار داده مي‌شود، بلكه آن درجات عين نفس پاك و آزموده‌ي آنهاست كه هر رنجي را براي رضاي خدا مي‌پسندند و مي‌پذيرند و اگر آن درجات مرتبه و منزلتي دارند از فيض وجود و حضور آنهاست.
مرتبه‌ي ديگر از ابتلاي مومنان كه مربوط به اولياي خدا ست در سوره‌ي حديد بيان شده است «ما اصابَ مِن مُصيبةٍ فِي الاَرضِ وَ لا في اَنفُسَكُم الاّ في كِتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرَأها إِنَّ ذلكَ عَلي اللهُ يسيرٌ * لِكَيلا تَأسوا عَلي مافاتَكُم وَ لا تَفرَحوا بِما اتيكُم وَ اللهُ لا يحبُّ كلَّ مُختالٍ فخورٍ» هيچ خير و شري در زمين يا در جانتان به شما نمي‌رسد مگر اين كه در كتابي قبل از پيدايش آن نوشته شده اين كار براي خدا سهل است * براي اينكه به آنچه از دست مي‌دهيد غمگين نشويد و براي آنچه به شما مي‌رسد سرخوش و دلشاد نگرديد و خداوند هيچ خيال پرداز فخر فروش را دوست ندارد (حديد / 22 و 23)
علامه طباطبايي مي‌فرمايند «مصيبت، واقعه اي است كه براي چيزي پيش مي‌آيد و از اصابت تير با هدف گرفته شده و بنابر اين مفهوم شامل خير و شر مي‌شود ولي در استعمال معمولا براي شر به كار مي‌شود»[49]
در اين مرتبه از امتحان و ابتلاي مومنان سخن بر سر اين نيست كه در مصايب ايمان به خدا را حفظ كنند تا بر هدايتشان افزوده شود، بلكه سخن اين جاست كه در اين مصايب به انقطاع كامل برسند و به چيزي رنجور يا خرسند نگردند نه اينكه در رنج و خرسندي در راه رضاي خدا بكوشند و دست در دست خدا بگذارند. در اين جا كسي كه دست خدا به ياري‌اش آمده مي‌كوشد كه خود را از هرچه غير معبود است، جدا سازد.
«هنگامي كه امام زين العابدين (ع) به سوي يزيد آورده شدند و در برابر او ايستادند، آن ملعون گفت: «و ما اَصابَكُم مِن مُصيبَةٍ فبما كَسَبَت اَيديكُم» ! سپس امام سجاد (ع) فرمودند: اين آيه درباره‌ي ما نيست، بلكه خداوند درباره‌ي ما فرمود: «ما اَصابَ مِن مُصيبةٍ في الاَرضِ وَ لا فِي اَنفُسكُم الاّ في كتابٍ مِن قبلِ أَن نَبرأَها»[50]
مراتبي كه براي ابتلائات برشمرديم، تقريبا در حديثي از اميرالمومنين علي (ع) بيان شده است: «إنَّ البَلاءٍ للظالمِ اَدَبٌ وَ للمومنِ اِمتِحان وَ للانبياء دَرَجةٌ وَ للأولياءِ كرامَة ٌ»[51] به درستي كه بلا براي ستمگران عقوبت و ادب كردن است و براي مومنان آزمون و براي انبيا درجه و براي دوستان و مقربان خداوند كرامت است.
ممكن است با ديدن اين حديث شريف تعارضي به نظر بيايد. زيرا در بسياري از روايات كه نمونه‌هايي از آن را پيش از اين خوانديم اين مضمون وجود دارد كه «اشدُّ النّاس بَلاء الاَنبياءَ ثُمَّ الذّينَ يلونَهم ثُمَّ الاَمثل فَالامثلُ»[52]
بنابراين روايات بالاترين درجات ابتلا به انبيا نسبت داده شده ولي در حديث پيش گفته فراتر از پيامبران ابتلاء اولياست. پاسخ اين است كه پيامبران داراي درجات مختلفي هستند «وَ رَفَع بَعضُهُم فَوقَ بعضٍ دَرَجاتٍ» (بقره /253) و حواريون و جانشينان آنها نيز به حسب اختلاف درجات پيامبرشان مراتب گوناگوني پيدا مي‌كنند و ممكن است پيروان و اصحاب پيامبري كه برتر از پيامبران ديگر است از پيروان آن نبي و حتي از خود آن پيامبر رشد يافته تر و بلند مرتبه تر باشند. هم از اين رو برخي از اولياي خدا به خصوص جانشينان و پيروان سيد انبيا حضرت محمد مصطفي (ص) مي‌توانند از ساير پيامبران منزلتي برتر داشته باشند. و صد البته كه چنين است و مصداق بارز آن معصومين از اهل بيت رسول اكرم (ص) هستند. با اين ملاحظه آن حديث كاملا روشن مي‌شود كه پيامبران شديدترين بلاها را دارند سپس آنها كه در مقام و مرتبه پس از آنها مي‌آيند. بنابراين در بين اوليايي كه از ساير انبيا برتراند، پيامبري است كه شديدترين بلا براي اوست و سپس براي كساني كه پس از او هستند «ثمَّ يلونَهُم». پس از روشن شدن اين مطلب كه مومنان به حسب ايمانشان گرفتاري‌ها و آزمون‌هاي دشوارتري دارند، لازم است به حل يك تعارض در روايات بپردازيم. زيرا حضرت علي (ع) مي‌فرمايند: «اَلا وَ اِنَّ مِن البَلاءِ الفاقَةُ وَ اشدُّ مِن الفاقَةِ مَرَضٌ البَدَنِ وَ اشدُّ مِن مَرَضٌ البَدَنِ مَرَضُ القَلبِ.»[53] هوشيار باشيد كه براستي نداري از جمله بلاهاست و سخت تر از نداري، بيماري تن است و سخت تر از آن بيماري قلب است.
در اين روايت شديد ترين بلا، بيماري‌هاي قلبي معرفي شده كه مصداق با رز و كامل آن كفر و نفاق است كه به هيچ روي در انبيا و اوليا وجود ندارد. و در مجموع معلوم نيست كه شديدترين بلاها براي پيامبران است يا دشمنان خدا و رسولان اش.
راه حل اين تعارض توجه به عدم وحدت موضوع است زيرا بلاياي ظاهري و دنيايي غير از بلاياي باطني و اخروي است. در بلاياي ظاهري پيامبران شديدترين و دشوارترين بلاها را مي‌چشند. اما بلاهاي باطني موضوعي ديگر است كه ويژه‌ي كفار و منافقان بوده و مكر واستدراج شيوه‌ها و ابزارهايي براي ابتلائات باطني و اخروي دشمنان حق است وذره اي از بلاياي باطني از نظر شدت و تلخي در مقياس سعادت انسان با همه بلاياي انبيا واوليا و مومنان از آغاز آفرينش تا قيامت قابل مقايسه نيست. از اين رو خداي تعالي بيمار دلان هدايت ناپذير را به حال خود رها كرده و در نعمت ظاهري دنيا قرار مي‌دهد زيرا آن‌ها گرفتار بدتر ين بلاها هستند و در اين نعمت‌ها خيري براي آنها نيست. لذا امام علي (ع) فرمود «ما خَيرُ بِخَيرٌ بَعدَه النّار وَ ما شَرٌ بَشَرٍّّ بعدَهُ الجنة و كُلُّ نَعيمٍ دونَ الجَنَّةِ مَحقُورٌ وَ كُلُّ بَلاءٍ دونَ النّارِ عافيةٌ»[54]. در خوشي كه بعد از آن آتش است، خير نيست. و ناخوشايندي كه پس از آن بهشت است، بد نيست. هر نعمتي غير از بهشت ناچيز است و هر بلايي غير از آتش عافيت و سلامتي است.
پس با معيا ر سعادت حقيقي انسان مي‌توان بلايا‌ي ظاهر و باطني را سنجيد و با هم مقايسه كرد حاصل آن مقايسه اين است كه با بلاي باطني شديدترين گرفتاري هاست و درباره بلاياي دنيايي و ظاهري بايد گفت كل بلا دون النار عافية.
در بعضي از روايات بلاها مخصوص مومنان دانسته شده و موجب هراس عده اي از دين و ايمان گرديده است. مانند روايت ابن فضال از ابن بكير كه مي‌گويد از ابا عبدالله (ع) پرسيدم آيا مومن به جذام و پيسي و مثل آن مبتلا مي‌شود. امام (ع) فرمودند: «هَل كُتِبَ البَلاءُ الاّ عَلي المُومِنِ»[55] آيا بلا براي غير مومن نوشته شده است ؟
و سدير صيرفي از امام باقر (ع) نقل كرده است كه به ابي جعفر (ع) گفتم آيا مومن مبتلا مي‌شود. فرمود: «هَل يبتَلي اللهُ الاّ المُومنِ...»[56] آيا خداوند غير مومن را مبتلا مي‌كند ؟
عيسي بن ابي منصور از امام صادق (ع) روايت كرده: «اِنَّ اللهَ يذودُ المُومِنُ عَمّا يشتَريهِ كَما يذودُ اَحَدَكُم الغَريبَ عَن اِبِله لَيسَ مِنها.»[57] براستي كه خداوند مومن را از آن چه ميل دارد و مي‌خواهد، باز مي‌دارد، همان طور كه يكي از شما بيگانه را از شتري كه براي او نيست منع مي‌كنيد.
ابي بصير نيز از امام صادق (ع) نقل مي‌كند كه «كان علي (ع) يقولُ إِنَّ البَلاءَ اَسرَعُ اِلي شيعَتِنا مِن السَّيل اِلي قَرارِ الوادِي»[58] اميرالمومنين همواره مي‌فرمود: واقعا كه بلا به سوي شيعيان ما با سرعت تر از سيل به زمين پست نزديك مي‌شود. س
امام باقر (ع) نيز فرموده اند: «إنَّ اللهَ عزَّ و جلَّ لَيتعاهدَ المُومن بِالبَلاءِ كَما يتعاهَدُ الرَّجلُ اَهلهُ بالهَديةِ مِن الغِيبَةِ وَ يحميه كَما يجمي الطَّبيبُ المَريضَ»[59] بدرستي كه خداوند عزيز و با جلالت بنده‌ي مومن را با بلا و گرفتاري مورد لطف قرار مي‌دهد همانطور كه مرد به هنگام سفر خانواده‌اش را با فرستادن هديه مورد لطف قرار مي‌دهد و دنيا بر مومن داغ مي‌گذارند همانطور كه طبيب بر بيمار قال رسول الله صلي الله عليه وآله: «انَّ اللهَ لَيغذِي عَبدَه المُومنَ بِالبَلاءِ كَما تَغذي الوالِدةُ ولدَها باللَّبَنِ»[60] خداوند بنده‌ي مومن خود را با بلا و گرفتاري تغذيه مي‌كند همچنان كه مادر فرزند خود را با شير. اين همه در حالتي است كه در مباحث گذشته معلوم شد كه ظالمان و كافران نيز انواعي از بلا و مراتبي از ابتلا را دارند. پس معلوم مي‌شود اين اختصاص كه به ويژه در روايات اول و دوم ظهور دارد، مربوط به مراتبي از بلاست كه ويژه مومنان است. يعني از نوع ابتلاي ادب و عفوبت نيست بلكه ابتلاي امتحان يا درجه و يا كرامت است كه در بحث پيش بررسي و تبيين گرديد. در قرآن مجيد مي‌خوانيم: «ما به سوي امت‌هايي كه پيش از تو بودند، (پيامبران) فرستاديم؛ سپس آنها را با شدت و رنج و ناراحتي مواجه ساختيم؛ شايد به بندگي روي آورند پس چرا هنگامي كه بلاهاي ما به آنها رسيد دلهاي شان سخت شد و شيطان اعمال ناشايستشان را زيبا جلوه داد. پس چون آنچه به آنها ياد آور شديم را فراموش كردند، درهاي همه چيز را به روي آنها گشوديم تا شادكام (و دلبسته شوند)؛ ناگهان همه را گرفتيم، پس نااميد شدند»[61] از اين آيه شريفه بر مي‌آيد كه بعد از آزمونهاي ويژه‌ي مومنان، در صورت موفق نشدن بندگان، نوبت به آزمون‌هاي كافرانه نظير مكر و استدراج و در نهايت بلاي عقوبت مي‌رسد. ممكن است پرسشي در اين جا پيش آيد: كه اين آيا ت مربوط به مشركان وكافراني است كه حتي بعد از آمدن آيات و ابتلائات الهي به حق روي نياورده‌اند چطور ابتلائاتشان مومنانه بوده ؟
پاسخ اينكه خودشان مومن نبوده‌اند اما ابتلائات مومنانه براي كشف و شكوفايي استعداد عبوديت و ايمان فطري است كه خداي تعالي همه‌ي امت‌ها را به اين گونه بلاها مي‌آزمايد و اگر از خود شايستگي نشان ندهند به ابتلائات كافرانه گرفتار مي‌كند. حق تعالي براي پيامبر (ص) در فرمايشي اين دو گونه ابتلا را از جهت مصاديق دنيايي تفكيك نموده است: «اي محمد اگر بنده اي را دوست بدارم، او را با سه چيز مواحه مي‌سازم دلش را غمگين، بدنش را بيمار و دستش را از بهره‌ي دنيا تهي مي‌كنم... و آنگاه كه بر بنده اي خشم گيرم او را با سه حالت همراه مي‌كنم دلش را شاد، بدنش را سلامت و دستش را از بهره‌هاي دنيا پر مي‌كنم.»[62]
در مجموع ابتلائات اهل شقاوت در دنيا كمتر از مومنان است همانطور كه علي ابن ابي طالب (ع) از رسول الله روايت كرده اند: «الدُّنيا سِجنُ المُومِنِ وَ جَنَةُ الكافِر فَأَمّا المومِنُ يفزَعُ فيها وَ امّا الكافِرُ فَيمَتَّعُ فِيها»[63]
زيرا رنج كم دنيا عاقبتي خوش دارد «وَ الاخِرَةُ خَيرٌ وَ اَبقي (اعلي / ؟) و درمقابل خوشي ناپايدار دنيا رنج بسيار آخرت را در پي دارد لذا فرمود «قُل تَمَتَّعُ بِكُفرِكَ قَليلاً اِنَّكَ مِن اَصحابِ النّارِ» بگو به سبب كفرت اندكي بهرمند باش، بدرستي كه تو اهل آتش هستي (زمر / 8) از امام صادق (ع) روايت شده: «إِنَّ اَهلَ الحَقِّ لَم يزالوا مُنذُ كانوا في شِدَّةٍ أَمّا إِنَّ ذلكَ اِلي مُدَةٍ قَليلةٍ وَ عافيةٍ طَويلَةٍ»[64] براستي كه اهل حق همواره در سختي هستند اما آن تا زماني كوتاه و آسايش بلند مدت است.
برنامه‌ي آزمون الهي مومنان و كافران به رنج و نعمت در دنيا در نمونه اي از فرمايشات امام جعفر صادق (ع) به خوبي نشان داده شده است «روزي دو فرشته از آسمان به زمين مي‌آمدند كه يكديگر را ملاقات نمودند. يكي به ديگري گفت: براي چه كاري فرو مي‌آيي. پاسخ داد: خداوند مرا مامور كرده است كه به درياي ايل بروم و يك ماهي نادر را براي حاكمي ستمگر كه به آن ميل پيداكرده، بالا بياورم. تا او در كفرش به نهايت آرزوي دنيايي برسد. اما تو براي چه كاري مي‌روي ؟ فرشته‌ي ديگر پاسخ داد من مامورم تا كاري شگفت انگيز تر از كار تو انجام دهم. به سوي بنده مومني مي‌روم كه روزه دار و نمازگذار بوده و دعا و صدايش در آ سمان شناخته شده است. مي‌روم تا ظرف غذايش را كه براي افطار آماده كرده، بريزم تا به نهايت آزمون در ايمانش برسد»[65]
بنابراين هر بلايي براي آزمودگي مومن به او مي‌رسد، آثار پر بركت آن برايش ذخيره مي‌شود.
«اگر خدا بنده اي را دوست بدارد به شدت او را در بلا غرق مي‌كند.»[66] پس «مومن از رنج‌هاي دنيا در امان نيست اما از نابينايي و بدبختي آخرت در امان است.»[67] حضرت سجاد (ع) فرمودند: «اِنّي لاُكرِهُ للرَّجُلِ أَن يعافي فِي الدُّنيا فَلا يصيبَهُ شَيءٌ مِن المَصائِب»[68] همانا نمي‌پسندم براي كسي كه در دنيا سلامت و آسوده باشد و از حوادث دنيا چيزي به او برخورد نكند. روزي پيامبر (ص) دعوت شدند؛ وقتي وارد منزل ميزبان شد به مرغي كه بالاي ديوار بود نگاه كردند او تخمي گذاشت كه از بالا افتاد روي ميخي كه در ديوار بود و همانجا ماند و نشكست، رسول الله صلي الله عليه وآله شگفت زده شدند آن مرد گفت آيا از اين حادثه تعجب مي‌كنيد ؟ به خدايي كه شما را به حق مبعوث كرده هيچ گاه مصيبتي به من نمي‌رسد ! پيامبر برخواستند و چيزي نخوردند و فرمودند: «مَن لَم يرزَأ فَماللهِ فيهِ مِن حاجَةٍ» كسي كه رنجي به او نمي‌رسد، خداوند كاري به او ندارد.[69]
بنابراين مومنان در دنيا بيش از غير اهل ايمان دچار بلا مي‌شوند و از آثار آن بهره‌مند مي‌گردند اما كافران و منافقان نيز بلاهاي مخصوص خود را دارند و البته در دنيا از بهره‌ي بيشتري برخوردارند.
عقوبت و ابتلاي غير اهل ايمان از بحث ما خارج است. ولي مراتب ديگر ابتلا كه اختصاص به مومنان دارد موضوع اين پژوهش بود و در ادامه به انواع، آثار، آفات و چگونگي مواجهه با آنها مي‌پردازيم.
به طور كلي ابتلائات مومنان دو گونه است يا خير و نيكي است و يا شر و بدي:
«وَ بلَوناهُم بِالحَسَناتِ وَ السَّيئاتِ ...» (اعراف / 168)
«وَ نَبلوَكُم بِالشَّر وَ الخَيرِ فِتنَةً ...» (انبيا / 35)
اين تقسيم به حسب ظاهر است يعني چيزي كه ظاهرا مردم آن را خير و خوبي مي‌دانند مثلاً ثروت ابتلاي حسن است و فقر كه عرفاً ناپسند است، ابتلاي به شر ناميده شده است. در حالي كه اگر مومن از اين ابتلائات با روي سفيد بندگي بيرون آيد، در هر صورت حسنه است و اگر سياهي عصيان و نسيان را بر قلب خود بگذرد هر چه باشد، سيئه است.
البته به سه دليل ابتلا به شر و بدي ميان مومنان بيشتر و فراگيرتر است. يكم – دنيا اساسا سراي رنج محنت و تزاحم بوده و پليدي در ذات حيات تنگ مادي قرار دارد.هم از اين روي بيشترين سهم مومنان و در دنيا رنج است كه فرمود «لَقَد خَلَقنا الاِنسانَ فِي كَبَدٍ» به درستي كه انسان را در رنج آفريديم (بلد / 4)
لقمان به فرزند خود سفارش كرده است: «يا بُنَي لا تَركَن اِلي الدُّنيا وَ لا تَشغَل قَلبَكَ بِها فَما خَلَق اللهُ خَلقاً هُوَ اَهونُ عَليه مِنها ألا تَري أنَّه لَم يجعَل نَعيمُها ثواباً للمُطيعين وَ لَم يجعَل بَلاءَها عُقُوبَةً للعاصِين» .
دوم: ابتلا چه خير باشد و چه شر بايد شخص مبتلا را با مشكلاتي روبرو كند. اگر بيشتر مومنان با ثروت و دارايي آزموده شوند كمتر به مشكل بر مي‌خورند. اما اگر افراد كمتري ثروتمند باشند، آنگاه ابتلاي ثروتمندان معنا دارد چون آنها بايد بخش زيادي از اموالشان را انفاق كنند.
ابن نباته مي‌گويد روزي نزد علي بن ابي طالب (ع) نشسته بودم، كه مردي آمد و گفت: اي امير المومنين به خدا قسم كه من شما را بسيار دوست دارم در نهان دلم همانطور كه در آشكار ابراز مي‌كنم ... امام پاسخ دادند: پس براي فقر لباسي آماده كن.[70]
سوم: بخش عمده اي از مومنان متوسط به خاطر آمرزش گناهانشان در اين دنيا و برخورداري از عفو و رحمت در آخرت مبتلا مي‌شوند و اين نوع از ابتلائات قاعدتا ً بايد با امور ناپسند و ناخوشايند باشد. امير المومنين علي ابن ابي طالب (ع) فرموده اند: «ما مِن الشِيعَةِ عَبدٌ يقارِفُ اَمراً نَهَيناه عَنه فَيموت حَتّي يبتَلي بِبَليةٍ تُمحُصُ بِها ذُنُوبُه امّا في مالٍ وَ امّا فِي ولدٍ وَ امّا فِي نَفسِه حتّي يلقي الله عزُّوجلَّ و مالَه ذَنبُ وَ انّه ليبقي عَليهِ شَيءٌ مِن ذُنوبِه فَيشتَدد بِه عَلَيه عِندَ مَوتِه»[71] بنده اي از شيعيان نيست كه كار نهي شده اي را انجام دهد و بميرد مگر اين كه به بلايي مبتلا شد تا از آن گناه پاك گردد بلايي در دارايي يا فرزند يا در خودش تا در حالي كه گناهي ندارد ملاقات كند و اگر چيزي از گناهان باقي باشد ساعت مرگ برايش دشوار مي‌گردد.
قال رسول الله (ص) «السُّقمُ يمحُو الذُّنوبَ وَ ساعاتُ الوَجَع يذهَبنَ ساعاتَ الخَطايا و ساعاتُ الهُمومِ ساعاتُ الكفّارات وَ لايزالُ الهَمُّ بالمومِنِ حتّي يدَعه وَ مالَه مِن ذَنبٍ»[72] بيماري گناهان را نابود مي‌كند و ساعات در دو رنج از بين برنده ساعات خطاكاري است و ساعات غم و گرفتاري ساعات كفاره است و گرفتاري همواره براي مومن است تا اين كه او را رها كند و او گناهي نداشته باشد.
ابتلائات حسنه و نيكو تمام نعمت‌ها و برخورداري‌هاي مومنان را فرا مي‌گيرد كه مي‌توان موارد زير را با استفاده از آيات و روايات برشمرد:
1 – زينت‌هاي دنيايي: «انّا جَعَلنا ماعَلي الاَرضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً»
بدرستي كه آنچه بر زمين است مايه زيبايي آن قرار داديم تا آنها را بيازماييم ... (كهف / 7)
هر كدام از حوادث و امور تكويني در بستر تشريع موقعيت آزمايشي را براي انسان پديد مي‌آورد. بنابراين مواردي را كه در اين بخش مي‌شماريم بايد به جايگاه آن در شريعت توجه كنيم تا ببينيم چگونه با آنها آزموده مي‌شويم. براي مثال همين مورد اول را در شريعت رديابي مي‌كنيم.
زينت‌هاي دنيا انواعي دارد مثلا «ثروت و فرزندان زينت زندگي دنيايي هستند.»[73] و قرآن همين دو را مايه آزمايش معرفي مي‌كند[74]. اين طور كه مي‌فرمايد انسان مي‌تواند از اين زينت‌هاي مادي بهره برداري كند ولي بايد آن‌ها را در راه خدا استفاده كند و رضاي او را در نظر بگيرد براي نمونه قرآن مي‌فرمايد «خُذُوا زِينَتكُم عِندَ كُلِّ مَسجِدٍ» براي نماز و حضور در مسجد آراسته و زيبا باشيد (اعراف / 31) زينت‌هاي دنيايي نبايد اسباب رو گرداني از ذكر حق تعالي و اهل معنويت شود «وَ اَصبِر نَفسَكَ معَ الذَين يدعونَ رَبَّهُم بِالغِداوَةِ وَ العَشي يريدونَ وَجههُ وَ لا تَعُدُّ عَيناكَ عَنهُم تُريدُ زينَةً الحياةِ الدُّنيا ...» با كساني كه پروردگار خود را صبح و عصر مي‌خوانند، و تنها رضاي او را مي‌جويند، همراه باش و هرگز به خاطر زيور‌هاي دنيا چشمان خود را از آنها برنگردان ... (كهف / 28) نه تنها نبايد خود را از زينت‌هاي باطني به زينت‌هاي مادي و ظاهري مشغول كنيم بلكه نبايد با بهره‌ي خود از دنيا اسباب اعجاب و غفلت ديگران از حق تعالي و عبوديت را فراهم كنيم. چنانكه قرآن كريم درباره‌ي قارون مي‌گويد: «فَخَرَجَ عَلي قَومه فِي زِينَته قال الذَّينَ يريدونَ الحَيوةَ الدُّنيا يا لَيتَ لَنا مِثلَ ما أوتِي قارونَ إنَّه لَذو حظٍّ عَظيمٍ» با زينت در برابر قومش ظاهر شده آنها كه خواهان زندگي دنيا بودند، گفتند: اي كاش همانند آنچه به قارون داده شده؛ براي ما هم بود بدرستي كه او بهره‌ي فراواني دارد. (قصص / 79)
زيورها و نعمت‌هاي دنيا بهره‌هاي الهي است كه مسلمان مومن نبايد از آنها مطلقا دوري گزيند و بهره‌ي آن را حرام شمارد بلكه بايد در حال بهره مندي از آن، حدود الهي را نيز رعايت كند. كسي كه دست از دنيا مي‌كشد و عزلت و رهبانيت پيش مي‌گيرد از آزمون الهي گريخته و به راحت طلبي روي آورده است و كسي هم كه در آزمون آمده، اما هواي نفس را پيشواي خود قرار مي‌دهد از اين آزمون ناكام بيرون خواهد رفت. رسول الله (ص) فرمودند: «إِنَّ مالَ الدُّنيا كُلَّما ازدادَ كَثرةً و عِظماً اَرادَ صاحِبَهُ بَلاءً فَلا تَغتَبطوا اَصحابَ الاَموالِ الاّ بِمَن جاءَ بِمالَه فِي سَبيلِ اللهِ»[75] بدرستي كه مال دنيا هر چه زياد شود براي دارنده‌ي آن موجب افزايش رنج است پس بر ثروتمندان دريغ مخوريد مگر به بخشش دارايي‌اش در راه خداوند تعالي.
2 – زيبايي چهره: يكي ديگر از آزمون گاه‌هاي خداوند است. اين مورد در داستان حضرت يوسف (ع) به خوبي بيان شده است. امام صادق (ع) فرموده اند: «روز قيامت زن زيبا روي را مي‌آورند كه به زيبايي‌اش امتحان شده پس مي‌گويد: پروردگارا مرا زيبا آفريدي تا پيش آمد، آنچه پيش آمد. پس حضرت مريم (س) را مي‌آورند و به آن زن مي‌گويند تو زيباتر بودي يا اين بانوي بزرگوار ؟ بي ترديد او را زيباتر آفريديم ولي هرگز دچار خطا نشده است.
«و مرد خوش چهره را مي‌آورند كه به واسطه زيبايي‌اش آزموده شده پس مي‌گويد: پروردگارا مرا نيكو آفريدي تا اينكه پيش آمد، آنچه پيش آمد. سپس حضرت يوسف (ع) را مي‌آورند و به آن مرد مي‌گويند تو زيباتري يا او ؟ به تاكيد كه او را زيبا تر آفريديم اما هرگز آلوده نشد ...»[76]
3 – ويژگي‌هاي ممتاز افراد و ملت‌هاي مختلف يكي از موارد آزمون الهي به نيكي هاست. «وَ لَو شاءَ اللهُ لَجَعلكُم اُمَةً واحدةً وَلكن لِيبلوكُم في ما آتاكُم فَاستَبقوا الخَيراتَ ...» اگر خداوند مي‌خواست شما را همسان و يك امت قرار مي‌داد اما براي آزمونتان در آنچه به شما داده شده گوناگوني پيش آورد. پس به سوي نيكي‌ها پيشي بگيريد. (مائده / 48)
4 – مقامات و برتري‌ها‌ي اجتماعي از امتحانات الهي معرفي شده است «وَ رَفَع بَعضَكُم فَوقَ بَعضٍ دَرَجاتٍ ليبلوكُم في ما آتيكُم» وعده اي نسبت به گروهي ديگر بالا رفتند براي اينكه در آنچه به شما داده شده امتحان شويد. (انعام / 165)
5 – قدرت هم يكي ديگر از مواد امتحاني خداوند براي بندگان معرفي شده است. بنده اي از صالحان زمان حضرت سليمان به خواست آن پيامبر تخت بلقيس را در يك چشم به هم زدن از سرزمين دور به حضور حضرت سليمان آورد؛ پس از اين كار شگفت انگيز سليمان نبي مي‌گويد اين از فضل پروردگارم و براي آزمودن من است «فَلَمّا رَآهُ مُستَقَرَّاً عِندَه قالَ هذا مِن فَضلِ رَبّي لِيبلوَنِي» (نمل / 40) اين نمونه اي بود از توانمندي آن پيامبر كه خداي تعالي همه‌ي امكانات و نيروهاي عالم را در اختيارش نهاده بود. و به همه مردم اعلام مي‌كرد اين‌ها فضل پروردگار است و از اين آزمون غافل نبود»[77].
6 - غلبه بر دشمن و پيروزي: «فَلَم تَقتُلوهُم ولكنَّ اللهَ قَتَلهُم وَ ما رَمَيتَ إذ رَمَيتَ وَ لكِنَّ اللهَ رَمي وَ لَيبلي المُومنينَ مِنهُ بَلاءً حَسَناً» شما آنها را نكشتيد بلكه خداوند آنها را نابود كرد و تو نيز نينداختي هنگامي كه مي‌افكندي بلكه خداوند مي‌انداخت و براي آزمودن مومنان به امتحاني نيكو در اين پيروزي (انفال / 17)
7- نعمت‌هاي حلال هم گاهي وسيله‌ي امتحان الهي قرار مي‌گيرد: «أ لَّو استَقاموا عَلي الطَريقَهِ لاسقَيناهُم ماءً غَدَتاً لِنَفتنَهُم فيه» اگر بر راه ايمان پايداري ورزند نعمت فراوان به آنها مي‌دهيم تا در آن امتحانشان كنيم.[78] (جن / 16 و 17)
«فأما الانسان اذا ما ابتليه ربه فأكرمه و نعمه ...» اما انسان هنگامي كه پروردگارش براي آزمايش اكرام مي‌كند و نعمت مي‌بخشد ... (فجر / 15) غير از اين وضعيت عمومي گاهي نعمت‌ها به طور خاص وسيله‌ي امتحان مومنان قرار مي‌گيرند. هنگامي كه طالوت سپاهي براي جنگ با جالوت آراست در مسير حركت طالوت به لشكريانش گفت «خداوند به نهري شما را مي‌آزمايد، هر كس از آن بنوشد از من نيست.[79]
همچنين قوم بني اسرائيل با شكاري كه در دسترس و تيررس شان بود آزموده شدند.[80]
در امت محمد (ص) شبيه اين آزمون در ترك تجارت روز جمعه تا پيش از پايان نماز قرار داده شده است «يا ايها الذَّينَ آمَنوا اِذا نُودِي لَلصلوةِ من يوم الجُمعةِ فَاسعَوا الي ذِكرِ اللهِ وَ ذَروا البَيعَ ...» اي كساني كه ايمان آورده‌ايد هنگامي كه در روز جمعه براي نماز خوانده مي‌شويد به سوي ياد خداوند بكوشيد و معامله را رها كنيد .... (جمعه / 9)
8 – آيات الهي و معجزات انبيا نيز دستمايه‌ي ابتلاي الهي بودند مثل شتري كه خداوند براي هدايت قوم صالح از دل كوه بيرون آورد «اِنّا مُرسَلوا الناقَةً فِتنَة لَهُم» همانا ما فرستنده‌ي اين شتر هستيم براي امتحان آنها (قمر / 27) اين عنايت الهي حتي به حسب ظاهر خير و نيكي است اما بعضي با آن هدايت يافته و عده اي گمراه مي‌شوند.
با مروري بر آيات قرآن كريم روشن مي‌شود كه قرآن به عنوان معجزه و يادگار پيامبر اكرم (ص) وسيله‌ي امتحان ما معرفي شده و حقوقش بر ما و وظايفي در برابر آنها براي ما تعريف شده است. هم از اين رو براي متقين مايه‌ي هدايت «هُدَي للمتَّقين» (بقره / 2) و براي ظالمان موجب زيان و گمراهي است «ولا يزيدُ الظّالمينَ الاّ خَساراً» (اسراء / 82)
9 – شهرت: عن النبي (ص) قال: «كَفي بِالرَّجُل بَلاءً أَن يشارُ اِليه بَالاصابِعَ فِي دِينٍ أَو دنيا»[81] از جهت بلا براي شخص كافي است كه در امور ديني و دنيايي انگشت نما شود.
شهرت به حسب ظاهر بسيار جذاب و مطلوب است اما كسي كه به دارايي دنيايي شهرت پيدا كرد بايد نيازمنداني كه به او چشم اميد دارند را دريابد و اگر در امور ديني بود بايد باطن خود را در حد گمان مردم اصلاح كند تا از دو رويي فاصله بگيرد.
10 – كل آفرينش: «وَ هُوَ الذّي خَلَق السَّموات وَ الارضَ في سِتَةِ اَيام وَ كانَ عَرشُهُ عَلي الماءِ لِيبلوَكُم ...» او كسي است كه آسمان‌ها و زمين را در شش روز آفريد و عرش (فرمانفرمايي) او بر آب (حيات) قرار داشت؛ (آفريد) تا شما را بيازمايد ... (هود / 7) اين آيه از دو جهت قابل تبيين است يكي كلمه عرش كه مركز فرماندهي خداوند در كل عالم است و بر اساس اوامر و تكاليف است كه آزمون شكل مي‌گيرد. و ديگر آب است كه كنايه از رحمت خداوند بوده، نشانگر رحمت عامه اي است كه وضع انسان را از ناچيز بودن به ظهور آورده و ابتلائات را براي رشد او فراهم ساخته.
11 – اهل بيت و امامان: امام حسين (ع) به اهل كوفه فرمود: «يا اهلَ الكوفَه يا اَهلَ المَكرِ وَ الغَدر وَ الخُيلاء فَانّا اَهلُ بَيت ... وَ اِبتلاكُم بِنا فَجعلَ بَلاءَنا حَسَناً وَ جَعَل عِلمَهُ عِندَنا وَ فَهمَه لَدَينا فَنَحنُ عَيبةُ عِلمِه وَ وِعاءُ فَهمه وَ حِكمَتَه وَ حُجَّتَه عَلي الاَرضِ فِي بَِلاده لعِبادِه»[82] اي اهل كوفه اي اهل نيرنگ و فريبكاري و خيال پرداز. براستي كه ما اهل بيت هستيم ... و شما بوسيله ما آزموده مي‌شويد پس ابتلاي به ما نيكو قرار داده شده و علم و فهم آن پيش ماست ...»
12 – اولياي خدا كه در بين ما هستند: «وَلا تَطرُدِ الذَينَ يدعونَ رَبَّهُم بِالغَداوَةِ وَ العَشي يريدونَ وَجهَه ما عَليكَ مِن حِسابَهُم مِن شَيءٍ وَ ما مِن حِسابِكَ عَليهِم مِن شيءٍ فَتُطرد هُم فَتَكونَ مِن الظّالمينَ وَ كذلِك فَتنّا بَعضَهُم بِبَعضٍ ليقولوا أَهولاءِ مِنَ اللهِ عَليهِم مِن بَينِنا ...» و كساني را كه صبح و شام خدا را مي‌خوانند و جز ذات پاك او نظري ندارند، از خود دور مكن. نه چيزي از حساب آنها بر توست و نه چيزي از حساب تو بر آنها. پس اگر آنها را از خود براني از ستمگران هستي و اين چنين بعضي از آنها را با عده اي ديگر آزموديم تا بگويند: آيا اين‌ها را خداوند از ميان ما برگزيده و منت نهاده است (انعام / 53)
بي ترديد اين موارد از امتحان‌هاي نيكو نمونه‌هايي است كه به صراحت در قرآن بيان شده و در واقع هر چه كه تكاليف شرعي به آن تعلق گرفته يكي از مواد امتحانات و ابتلائات الهي است.
از موارد ناخوش آيند و شر آزمون‌هاي الهي نيز نمونه‌هايي بيان شده است كه برخي از آنها عبارت‌اند از:
1) فقر: « ... و امّا اذا ما ابتليها فَقَدر عَليهِ رِزقَهُ ...» و هنگامي كه خداوند بنده را مي‌آزمايد و روزي‌اش را محدود مي‌كند ...» (فجر / 15)
قال رسول الله (ص) قال الله عز و جل: «لو لا انَّي اَستَحيي مِن عَبدي المُومِنِ ما تَرَكتُ عَليه خِرقَةً يتَواري بِها ...»[83] اگر از بنده‌ي با ايمانم شرم نداشتم حتي لباس فرسوده براي پوشاندن برايش نمي‌گذاشتم.
احمد بن سليمان قمي مي‌گويد از امام صادق (ع) شنيدم كه: ممكن است پيامبري از پيامبران به گرسنگي مبتلا شود تا بميرد. ممكن است پيامبري از انبيا به عطش دچار شود تا بميرد. ممكن است پيامبري از پيامبران به برهنگي آزموده شود تا مرگش فرا رسد ...»[84]
امام صادق (ع) فرمود: همواره از فرزندان آدم (ع) مومني نبود مگر فقير و كافري نبود مگر اين كه ثروتمند هم بود. تا اين كه حضرت ابراهيم (ع) آمد و دعا كرد «ربَّنا لا تَجعَلنا فِتنَةً للذّينَ كَفَروا» خدايا ما را مايه‌ي آزمايش كافران {در اين مورد} قرار نده: سپس خداوند در ميان هر دو گروه دارايي و نيازمندي را قرار داد»[85]
2) ترس: يكي ديگر از موارد امتحان خداوند است كه چند نوع دارد:
1- 2 از حاكم ستمگر: رسول الله (ص) فرمود «اِنَّ المومنَ اِذا قارَفَ الذُّنوبَ ابتَلي بِالخَوف مِن السُلطانِ يطلُبُه ...»[86] اگر مومن گناهاني را انجام دهد به تراز حاكمي كه در جستجوي اوست دچار مي‌شود.
امام رضا (ع) نيز فرمودند: «انَّ الانبياء و اولادِ الانبياء وَ اَتّباع الانبياء خَصّوا بثلاثِ خصال السُّقم في البَدَنِ وَ خَوف السُلطانِ و الفقرِ»[87] به راستي كه پيامبران و فرزندان و پيروان آن‌ها سه ويژگي دارند: بيماري، ترس از پادشاهان و حاكمان و فقر.
2- 2 دشمني ها: «وَ لَو يشاءَ اللهُ لانتَصَر مِنهُم ولكِنَ لِيبلو بَعضُكُم بِبَعضٍ» اگر خدا مي‌خواست به تاكيد مجازاتشان مي‌كرد ولي اين دشمني‌ها براي آزمودن بعضي از شما به واسطه گروهي ديگر است (محمد / 4) امام صادق (ع) فرمودند: «انّ الله جَعَل المومنينَ في دار الدُّنيا غَرَضاً لَعَدوِّ هم.»[88] واقعا كه خداوند مومنان را در دنيا مورد دشمني قرار داده است.
3) بيماري: امام صادق (ع) فرمودند: «انَّ في الجَنَّة مَنزِلَةً لا يبلُغُها عَبدٌ الاّ بِإبتلاءِ في جَسَدِه»[89]
بدرستي كه در بهشت منازلي است كه بنده اي به آن نمي‌رسد مگر با بيماري.
در كافي از آن امام بزرگوار نقل شده است: «ان المومن من الله عزوجل لبأفضل مكان ثلاثا انه ليبتليه بالبلاء ثم ينزع نفسه عضوا عضوا من جسده و هو يحمد الله علي ذلك»[90].
4) ناكامي در نتيجه‌ي كارها: خداوند درباره‌ي ماجراي جنگ احد مي‌فرمايد خداوند وعده‌ي خود را عملي نمود تا اينكه سست شديد و عده اي از شما به غنايم دنيايي روي آوردند و گروهي ديگر خواهان آخرت بودنتد سپس شما را مغلوب آنها نمود تا آزمايشتان كند «ثُمَّ صَرَفكُم عَنهُم لِيبتَليكُم» (آل عمران / 152)
5) شكستهاي مالي: ممكن است كسي دچار شكست مالي شود يا زيان عمده اي به دارايي‌اش برسد اما فقير نشود. اين هم يكي از ابتلائات خداي تعالي پنج موردي كه تا اين جا شمرده شد در اين آيه شريف يكجا آمده است «وَ نَبلُوكُم بِشَيءٍ مِن الجوعِ وَ الخَوفِ وَ نَقصٍ مِن اَموالِ وَ الاَنفُسِ وَ الثَّمراتِ ...» با گرسنگي، هراس و كاستي در دارايي‌ها و جان‌ها و نتايج كارها شما را مي‌آزماييم ... (بقره / 155)
6) آمدن به اين دنيا و زندگي مادي: «الذَّي خَلَقَ الموتَ وَ الحياةَ لِيبلُوَكُم ...» كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد (ملك / 2) مرگ به معناي انتقال از يك عالم به عالم ديگر است. بنابراين مي‌تواند موضوع آفرينش قرارگيرد.[91] و دراينجا كه پيش از حيات ذكر شده و ظهور آن در حيات اين دنياست. به معناي انتقال از عالم نوراني ارواح پيش از جهان به دنياي تاريك مادي است. هم از اين رو آن را از موارد شر آزمونهاي الهي به شمار آورديم.
7) بتواره‌ها‌ي دلربا: اين مورد از ابتلائات را قرآن كريم در ماجراي رفتن حضرت موسي (ع) از ميان بني اسرائيل و روي آوردن آنها به پرستش گوساله اي زرين بيان كرده شده است. «قالَ لَهُم هارونُ مِن قَبلِ يا قَومِ اِنَّها فَتَنتُم بِه» جناب هارون قبل از بازگشت موسي (ع) به آنها گفت كه شما به اين وسيله آزمايش شده ايد. (طه / 90)
البته ممكن است به نظر‌ايد كه اين مورد ابتلا به خير است. زيرا آنها دلداده و فريفته‌ي گوساله‌ي زرّين شدند و از كارشان سرخوش بودند. اما معيار براي تمايز ابتلا به خير يا شر خير يا شر حقيقي در عالم تكوين است. مثلا ثروت سلامت، پيروزي و زيبايي واقعا خير است. اما بتي آراسته و گوساله اي زرّين سر؛ شر و فساد است.
در زندگي پيشرفته روزگار ما نيز هر روز بتي آراسته برمي‌ايد و گوساله اي زرين دلربايي مي‌كند. و چشم‌ها و دلها را به سوي خود جذب مي‌كند اما مومنان آزموده در اين ميان دل به محبوب ازلي سپرده و غير از عبوديت او دغدغه‌ي ديگري ندارند.
8) القائات شيطاني: «وَ ما اَرسَلنا مِن قَبلِكَ مِن رَسولٍ وَلا نَبي الاّ اِذا تَمَنّي اَلقي الشَّيطانُ في اُمنيته ... لِيجعَلَ ما يلقي الشَّيطانُ فِتنَةً للذّينَ في قُلوبِهم مَرَضٌ ...» و ما پيام آوري را پيش از تو نفرستاديم مگر اينكه وقتي آرزو مي‌كرد (در رسالتش موفق شود) شيطان در اين آرزو القا مي‌كرد (تا اهل عناد با او مقابله كنند)[92] براي اينكه خداوند وسوسه‌ي شيطان را آزموني قرار داد براي بيمار دلان ... (حج / 52 – 53)
البته واضح است اين آزمون براي كساني است كه ايمان فطري دارند و بالقوه مومن‌اند اما در اين آزمونها كفر خود را شكوفا مي‌كنند و بعد از اين به ابتلائات كافرانه عقاب مي‌شوند. و اما مومنان در برابر اين وسوسه‌ها گويي بنايي آهنين و شكست ناپذيرند «صَفّاً كَأنَّهُم بُنيانٌ مَرصُوصٌ» (صف / 4)
زراره از امام حعفر صادق (ع) نقل مي‌كند: «لَو أَن مُومِناً عَلي قُلَّةِ جَبَلٍ لَبَعَثَ الله اِليهِ شيطاناً وَ يجعلَ لَه مِن ايمانِه أُنساً لا يستَوحِشُ اِلي اَحَدٍ»[93] اگر مومني بر فراز كوهي باشد خداوند شيطاني براي او بر مي‌انگيزد و از ايمان همدمي برايش قرار مي‌دهد كه از ترس به سوي كسي ميل نكند و در روايت ديگري از آن امام بزرگوار مي‌خوانيم: «إنَّ الشَياطينَ عَلي المُومِنينَ اَكثَرُ مِن الزَنابيرَ عَلي اللَّحمِ ثُمَّ قالَ هكذا بِيدِه الاّ ما دَفَع اللهُ»[94] همانا شياطين براي مومنان بيشتر از زنبورها بر تكه اي گوشت هستند سپس با دست به آسمان اشاره كرد و فرمود مگر اينكه خدا آنها را دور كند.
9) آزارهاي ديگران: امام صادق (ع) فرمودند: «لَو أَنَّ مُومِناً كانَ في قُلَّة جَبَلٍ لَبَعَث اللهُ عَزَّ وَ جلَّ اليهِ من يؤذيهِ لِيأجُرَه عَلي ذلكَ»[95] اگر مومني بر فراز كوهي باشد به درستي كه خداوند كسي را براي آزار او بر مي‌انگيزد تا به اين علت به مومن پاداش دهد. و از رسول الله نقل شده «لَو كانَ المومِنُ في حُجرِ فَأرَةِ لَقُيضَ اللهُ فيه مَن يؤذيهِ وَ قالَ المُومِنُ مُكَفَّرٌ»[96] اگر مومن در سوراخ موشي باشد خداوند كسي را براي آزار او بر مي‌انگيزد. البته اين آزارها از سوي افراد مختلف به مومن مي‌رسد.
1 - 9 منافقان:
امام صادق (ع) فرمود: «ماكان و لن يكون مومن الاوله ... منافق يقفوه اثره او منافق يري قتاله جهادا ...»[97] هيچ گاه مومني نبوده و نخواهد بود مگر اين كه منافقي او را دنبال مي‌كند يا منافقي كه كشتن او را جهاد مي‌پندارد.
عظيم ترين بلا اين گونه مصايبي است كه منافقان مومن نما بر سر اهل بيت رسول الله (ص) آوردند به ويژه د رماجراي كربلا كه حضرت ابا عبدالله الحسين (ع) فرمود: «يا اهل الكوفه يا اهل المكر و الغدر و الخيلاء فإنه اهل بيت ابتلانا الله و بكم ...»[98]
اي اهل كوفه ! اي اهل نيرنگ و خيال پرداز ! بدرستي كه ما اهل بيت هستيم و خداوند ما را گرفتار شما كرده است.
2- 9 مومنان:
امام صادق (ع) فرمودند: «ما كان و لن يكون مومن الاوله ... مومن يحسده ...»[99] هميشه چنين بوده كه مومني نيست مگر اين كه مومني ديگر بر اوحسد مي‌ورزد رسول الله (ص) فرمود: «ان الله اخذ ميثاق المومن علي بلايا اربع، اشد‌ها عليه: مومن يقول بقوله يحسده ...»[100] به درستي كه خداي تعالي با مومن بر چهار بلا پيمان بسته است كه دشوارترين آنها مومني است كه با او هم عقيده است ولي بر او رشك مي‌ورزد.
3 – 9 خويشان:
رسول الله (ص) فرمود: «ما كان و لا يكون و لا هو كائن نبي و لا مومن الاوله قرابة يؤذيه»[101] هيچ پيامبر يا مومني نبوده و نيست و هيچ گاه نخواهد بود مگر اين كه خويشاوندي دارد كه او را آزار مي‌دهد.
4 – 9 همسايه:
امام رضا (ع) از پدرانش از رسول الله (ص) نقل كردند: «ما كان و لا يكون الي يوم القيامة مومن الا له جار يؤذيه.»[102] هيچ وقت نبوده و تا قيامت هم نخواهد بود مومن مگر اين كه همسايه اي دارد كه او را مي‌آزارد.
5 – 9 همسر:
سكوني از امام صادق (ع) نقل كرده: «قال اميرالمومنين (ع) اياكم و تزويج الحمقاء فإن صحبتها بلاء و ولدها ضياع»[103] برحذر باشيد از ازدواج با همسر سبك سر، براستي كه همراهي با او بلا و فرزند او تباه است.
10) غم و اندوه:
قال الصادق (ع): «إن العبد إذا كثرت ذنوبه و لم يجد ما يكفرها به ابتلاه الله عز وجل بالحزن في الدنيا ليكفرها به فإن فعل ذلك به و إلا فعذبه في قبره ليلقاه الله عزو جل يوم يلقاه و ليس شي يشهد علي بشي من ذنوبه»[104] براستي كه اگر گناهان بنده زياد شود و چيزي براي پوشاندن و بخشيدن آن نباشد خداوند او را به اندوه در دنيا دچار مي‌كند تا پاك شود و اگر نشد در گور عذابش مي‌كند تا در قيامت خدا را در حالي ملاقات كند كه چيزي بر گناهش شهادت ندهد.
«يونس بن يعقوب قال سمعت جعفر بن محمد (ع) يقول: ... يا يونس إن المومن اكرم علي الله تعالي من أن يمر عليه اربعون لا يمحص فيها ذنوبه و لو بغم بصيبه لا يدري و ما وجهه و الله إن احدكم ليضع الدارهم بين يديه فيزنها فيجد‌ها ناقصة فيغتم بذلك. فيجدها سوا فيكون ذلك حطا لبعض ذنوبه»[105] امام صادق (ع) به يونس بن يعقوب مي‌فرمود: اي يونس براستي كه مومن گرامي تر از آن است براي خداوند كه چهل روز بگذرد و او را از گناهان پاك نسازد اگر چه با اندوهي كه نمي‌داند علتش چيست.
به خدا اگر يكي از شما درهمي به دست گيرد و گمان كند كم است و غمگين شود سپس دريابد كه اندازه است، اين غم موجب ريزش گناهان اوست و از آن امام ارجمند نقل شده: «لا تزال الغموم و الهموم بالمومن حتي لا تدع له ذنبا»[106] همواره مومن با گرفتگي و اندوه دست به گريبان است تا گناهي براي او نماند.
11) هواي نفس:
رسول الله (ص) فرمودند: «المومن بين خمس شدايد: مومن يحسده و منافق يبغضه و كافر يقاتله و نفس تنازعه و شيطان يضله»[107]
مومن با پنج گرفتاري دست به گريبان است: مومني ديگر كه به او حسادت مي‌ورزد، منافقي كه با او دشمني مي‌كند، كافري كه با او مي‌ستيزد، نفسي كه با او كشمكش دارد و شيطاني كه براي گمراهي‌اش مي‌كوشد.
دو چيز از مومن دور است و به آنها آزموده نمي‌شود.
قال الصادق (ع): «إن الله عزوجل يبتلي المومن بكل بلية و يميته بكل ميتة و لا يبتليه بذهاب عقله ...»[108]
خداوند عزوجل مومن را به هر بلايي مي‌آزمايد و با هر مرگي از دنيا مي‌برد ولي با گرفتن عقلش او را نمي‌آزمايد.
علت اين استثنا ضرورت عقل براي مكلف شدن و رشد در مسير عبوديت و تزكيه است.
تبيين علامه مجلسي درباره حديث اين است كه: «فايده‌ي ابتلا تصبر و تذكر و رضا و نظاير آن هاست. و اين موارد با از دست دادن عقلي ممكن نيست البته منافاتي ندارد كه مومن از عقلي محروم شود اما نه براي آزموده شدن. بنابراين كه موضوع ابتلا مومن است و مجنون به ايمان و متصف نمي‌شود[109]
قال الباقر (ع): «إن المومن يبتلي بكل بلية و يموت بكل ميتة إلا انه لا يقتل نفسه»[110]
بدرستي كه مومن با هر بلايي آزموده مي‌شود و با هر مرگي از دنيا مي‌رود غير از اينكه خودش را بكشد.
گرفتاري‌هاي گوناگون خداوند براي مومنان سايق و راننده اي است كه انسان را در مسير سير الي الله حركت داده و پيش مي‌راند تا به اوج درجات عبوديت برساند. تمامي نتايج مثبت و آثار مبارك اين روش، شاخص‌هايي از عبوديت هستند كه به تدريج در عبد آشكار شده و به شكوفايي استعداد عبوديت دامن مي‌زنند.
خداوند تعالي در قرآن كريم هدف آزمون‌ها و ابتلائات را بارها و با تاكيد، شناخته شدن نيكوكارترين معرفي مي‌كند. «كانَ عَرشُهُ عَلي الماءِ ليبلوُكُم اَيكم اَحسَنُ عَمَلاً» عرش فرمانفرمايي خداوند بر آب (رحمت) است تا شما را بيازمايد كه كدام نيكوكارتريد. (هود / 7)
«اَلَّذي خَلَقَ المَوتٌ و الحَياةَ لِيبلوُكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلا» كسي كه مرگ و زندگي را آفريد تا شما را بيازمايد كه كداميك نيكوكارتريد. (ملك / 2)
«اِنّا جَعَلنا ما عَلي الارضِ زينَةً لَها لِنَبلوُهُم اَيهُم اَحسَنُ عَمَلاً» ما آن چه بر زمين است را مايه‌ي آراستگي آن قرار داديم تا آن‌ها را بيازماييم كه كدام نيكوكارترند. (كهف / 7)
بنابر اين حق عالي هدف از ابتلاها را شناخته شدن نيكو كارترين مردم معرفي مي‌كند و شاخص‌هاي نيكوكاري را در اين آيه بيان فرمود: «اِنَّ الَّذين آمنوُا وَ عَمَلوا لصالِحاتِ اِنَّا لا نُضيعُ اَجر مِن اَحسَن عَمَلاً» بدرستي كساني كه ايمان آورده و رفتار شايسته دارند، ما اجر نيكوكاران را تباه نمي‌كنيم (كهف / 30) و ايمان و عمل صالح پايه‌هاي عبوديت است. چرا كه در سوره بقره فرمود: «يا ايها النّاسُ اعبُدوُا رَبَّكُم» (بقره / 21) و سپس با وصف پروردگار و استدلال بر اين كه براستي سزاوار بندگي است و تهديد سركشان از عبوديت او مي‌فرمايد: «وَ بَشِّرِ الَّذينَ آمنوُا وَ عَمَلو الصالحاتِ» (بقره / 25) اين آيات به خوبي نشان مي‌دهد كه عبوديت بر پايه‌ي ايمان و عمل صالح در برابر عصيان بر مبناي كفر و گناه قرار دارد و خداي تعالي براي شكوفايي استعداد عبوديت و شناخته شدن نيكوكاران مردم را دچار ابتلا‌ها مي‌سازد. و البته اين به معناي ناشناخته بودن بندگان حقيقي و نيكوكاران براي خداوند نيست.
«قال الرضا (ع): لِيبلُوكُم اَيكُم اَحسَن عَمَلاً اِنَّهُ عَزَّوَجَلَّ خَلَقَ خَلقَهُ لِيبلوُهُم بِتكليفِ طاعَتِه و عِبادَتَِهُ لاعَلي سبيلِ الإمتِحانِ وَ التَجرِبَهُ لِانَّهُ لَم يزَل عَليماً بِكُلِ شَي.»[111] «براي اين كه كدامين نيكوكارتر هستيد» بدرستي كه خداوند عزيز و جليل آفريدگان را آفريد تا با تكاليف شرعي بيازمايد نه براي امتحان و تجربه كه چون او هماره داناي همه چيز است.
بنابراين خداوند مي‌داند كه در سرانجام چه كسي بنده‌ي نيكوكار و چه كسي آفريده ناسپاس است، پس بندگان را مي‌آزمايد تا اين علم تحقق يابد و معلوم شود كه خداوند همه را مي‌داند. هم از اين رو فرمود: «ما كانَ الله لِيذَرَ الموُمنينَ عَلي ما اَنتُم عَلَيه حَتّي يميزَ الخَبيثَ مِن الطَيبِ» چنين نيست كه خدا مومنان را به حال خود رها كند، مگر اين كه ناپاكان را از پاكان جدا سازد. (آل عمران / 179)
از مصاديق اين علم الهي كه به ظهور و عينيت مي‌آيد اين است: «لِنَبلُونكم حَّتي نَعلَمَ المُجاهِدين مِنكُم و الصّابِرينَ» شما را مي‌آزماييم تا مجاهدان و بردباران را از ميان شما بشناسيم. (محمد / 31)
بنابراين مهم ترين اثر ابتلاها شناخت اهل عبوديت و جدايي آن‌ها از اهل عصيان است تا اهل عبوديت به پاداش و اجر ابدي برسند. «والَّذينَ آمَنوا وَ عَمِلوُا الصّالِحاتِ لَهُم مَغفِرَةٌ وَ اَجرٌ كَبيرٌ» كساني كه ايمان آورده و كارهاي شايسته انجام دادند آمرزش و اجر بزرگ دارند. (فاطر / 7)
در مقابل عبوديت سركشي و عصيان قرار دارد كه از كبر و استكبار ريشه گرفته و ابتلاهاي الهي به ويژه ابتلا به رنج و گرفتاري اين مرض را درمان كرده و مانع بزرگ و بنيادين شكوفايي عبوديت را برطرف مي‌سازد. رسول خدا (ص) فرمود: «لَولا ثَلاثَةَ في ابنِ آدَمِ ما طَأ طَأَ رأسَهُ لِشَيءٍ: المَرَضُ وَ المَوتُ وَ الفَقرُ وَ كُلُهُنَِ فيه و اِنَّهُ لَمَعَهُنَّ لوثّابٌ»[112] اگر سه چيز در فرزندان آدم نبود براي چيزي سرفرو نمي‌آوردند: بيما ري، مرگ و نداري و با اين‌ها بسيار سركش و ستمكار است.
حضرت علي (ع) « ... لكِنَّ الله يختَبَِر عِبادَه بِانواعِ الشَّدائِدِ وَ يتَعَبَّدَهُم بِأَنواعِ المَجاهِدِ وَ يبتَليهِم بِضُرُوبِ المَكارِه اِخراجاً لِلتَّكَبُّرِ مِن قلوبِهِم وَ اِسكاناً لِلتَّذَلُلِ في نُفُوسِهِم ...»[113]
خداوند بندگانش را با انواع سختي‌ها آزموده و با زحمات و تلاش‌هاي گوناگون به بندگي وا مي‌دارد و به گرفتاري‌ها مبتلا مي‌سازد تا تكبر از دل‌هاي شان خارج شده و تذلل به جاي آن بنشيند ...
تا استكبار و تكبر از دل بيرون نرود و تذلل و افتادگي نيايد، استعداد عبوديت زمينه اي براي شكوفايي پيدا نمي‌كند. هم از اين روي خداوند مهربان در گير و دار حادثه‌ها و سختي‌ها اين حجاب و مانع تعالي و رشد انسان را بر طرف نموده و شجره‌ي طيبه عبوديت را در سرزمين وجود انسان مي‌روياند و مي‌پرورد.
براي رهايي از استكبار و تكبر و رسيدن به اوج عبوديت در مقام قرب الهي راهي پرفراز و نشيب در پيش است و اين راهي است كه انسان بايد از نفس و نفسانيات خود عبور كند و به سوي خدا باز گردد. از اين رو فرمود: «عَلَيكُم اَنفُسَكُم» بر شما باد نفستان (مائده / 105)
علامه طباطبايي در تفسير اين آيه فرموده عليكم درباره راه و طريق به كار مي‌رود يعني اين راه را بپاييد و مراقب آن باشيد، پس آيه شريفه راه بازگشت به سوي خدا را نفس انسان معرفي مي‌كند.[114]
پروردگار مهربان با ابتلاها و گرفتاري‌ها به انسان كمك مي‌كند كه نفس خود را بپويد و به مبدا و آغاز هستي كه پايان و سرانجام است، برساند. «هُوَ الاوَّلُ وَ الاخِرُ وَ الظّاهِرَ وَ الباطِنُ وَ هُوَ بِكُلِ شَيءٍ عَليم» (حديد / 4)
بر اين اساس فرمود: «وَ بَلونا هُم بِالحَسَناتِ وَ السَّيئاتِ لَعَلَّهُم يرجِعُون» و ايشان را با نيكي‌ها و ناخوشي‌ها آزموديم و مبتلا ساختم شايد كه بازگردند. (اعراف / 168)
بلاها موجب مي‌شود انسان از مفاسدي كه نفسانيات برايش پديد آورده دامن بركشد و با شكوفايي استعداد عبوديت كه در جانش نهاده شده به سوي خداوند متعال بازگردد.
«ظَهَرَ الفَسادُ َ في البِرِّ وَ البَحرِ بِما كَسَبَت اَيدي النّاس لِيذقَهم بَعضَ الَّذي عَمَلوا لَعَلَّهُم يرجَعُون» به سبب كردار مردم فساد در آب‌ها و خشكي‌ها آشكار شده، تا سزاي بعضي از آن چه انجام داده‌اند به آنان چشانده شود، باشد كه بازگردند. (روم / 41)
اين بازگشت مراحلي دارد كه بخشي از آن در شمار آثار ابتلا مي‌گنجد. در اين جا مي‌كوشيم اين رابطه مستقيم را تبيين كنيم اما در ضمن ترتيب و ترتبي ميان اين مراحل هست كه با رعايت آن‌ها ادامه‌ي مطالب تنظيم مي‌شود ولي در صدد اثبات و تبيين اين ترتب نبوده و به توصيف آن اكتفا مي‌كنيم زيرا از حدود اين نوشتار بيرون رفته و چون همه‌ي مراحل سلوك الي الله در شمار آثار ابتلا نيست فراتر از توصيف ترتب اين آثار نمي‌رويم.
سير از نفسانيت و استكبار تا اوج عبوديت مراحل و منازلي دارد كه خداي تعالي با ابتلاها انسان را در اين مراحل سير مي‌دهد و اولين آن‌ها يقظه است.
يقظه يعني بيداري و هنگامي در انسان پديد مي‌آيد كه پرتوي از نور خدا در دلش مي‌تابد. آزمون‌ها و فراز و فرودهاي زندگي عامل كارآمدي است براي اين كه انسان به ياد خدا افتاده و رو به سوي او كند. خداوند چون بندگانش را دوست دارد نمي‌گذارد در غفلت رها شوند و با تلنگرهايي آن‌ها را متذكر مي‌سازد.
حضرت علي (ع) فرمود: «اِذا رَاَيتَ اللهَ سبحانَه يتابِعُ عَلَيكَ البَلا فَقَد اَيقظَكَ ...»[115] هنگامي كه ديدي خداوند سبحان پياپي رنج‌ها و گرفتاري‌ها را بر تو مي‌فرستد، بي ترديد تو را بيدار مي‌كند.
امام صادق (ع) فرمودند: «المُومنُ لا يمضِي عَليه اَربَعوُنَ لَيلَةً اِلاّ عَرَضَ لَه اَمرٌ يحزُنُه و يذَكِّرَ رَبَّه»[116].
بر مومن چهل شب نمي‌گذرد مگر اين كه اتفاقي مي‌افتد تا او اندوهگين شده و به سبب آن ياد آور حق شود.
بويژه پس از گناهان خداوند بندگان محبوبش را مجازات مي‌كند تا در آثار غفلت گناه فرو نماند و براي توبه هوشيار شوند.
امام علي (ع) فرمودند: «اِنَّ اللهَ يبتَلي عِبادَهُ عِندَ الاَعمالِ السَِّّيئَةِ بِنَقصِ الثَّمَراتِ وَ حَبسِ البَرَكاتِ وَ اِغلاقِ خَزائِنِ الخًيراتِ، لِيتوُبَ تائِبٌ وَ يقلَعَ مُقلِعً وَ يتَذَّكَّرَ مُتَذَكِّرٌ وَ يزدَجِرَ مُزدَجِرٌ»[117] بدرستي كه خداوند بندگانش را هنگام گناهان به كاستي در نتايج و ناكامي‌ها و بازداشت بركات و بستن گنجينه‌هاي نيكي‌ها گرفتار مي‌كند، تا توبه كننده توبه كند و دل كننده دل بركند و يادآور شونده يادآور شود. حتي در مواقع غير گناه كه غفلت برخورداري و نعمت بنده را اسير كرده، ابتلاها او را بيدار و متذكر نعمت مي‌كنند. به اين علت امام علي (ع) فرمود: «اِنَّما يعرَفُ قَدرَ النِّعَمِ بمُقاساةِ ضِدِّها»[118] تنها قدر نعمت با مقايسه‌ي ضدش شناخته مي‌شود.
بنابراين در مسير شكوفايي و كشف گوهر عبوديت اولين گام بيداري و تذكر است.
در دگرگوني و ابتلاهاي زندگي، شخص بيدار شده، خداي قادر متعال را به عنوان پناه و ياور خوانده و حاجتش را به درگاه او مي‌برد «فَاَخَذناهُم بِالبَأساءِ و الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يضَّرَّعُون» پس آن‌ها را با تنگنا و گرفتاري‌ها دچار نموديم شايد با عرض نياز افتادگي به آستان ما روي آورند (انعام / 42)
«وَ ما اَرسَلنا في قَريةٍ مِن نَّبي الاّ اَخَذنا اَهلَها بِالبأساءِ و الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يضَّرَّعوُن» و در هيچ سرزمين پيامبري نفرستاديم مگر اين كه اهالي آن را با سختي‌ها و مشكلات رو به رو كرديم شايد با عرض نياز و افتادگي به آستان ما روي آور شوند (اعراف / 14)
«وَ اِذا مَسَّ الاِنسانُ الضُّرُّ دَعانا لجَنبِه اَو قاعِداً اَو قائِماً ...» هرگاه آدمي به رنج و مصيبتي گرفتار شود، در آن حال چه نشسته يا خفته يا ايستاده ما را مي‌خواند (يونس / 12)
صباح بن سيابه گفت كه به امام صادق (ع) عرض كردم آيا بلاهايي كه به مومن مي‌رسد به علت گناه است. فرمود «ولكِن لِيسمَعَ اَنينَهُ وَ شَكواهُ و دُعاءَهُ الذَّي يكتُبُ لَه الحَسَناتِ وَ تَحُطَ عَنهُ السَّيئات و تُدَخَرُ لَه يومَ القِيامة»[119]
فرمود: نه، بلكه براي اين است كه خداي تعالي ناله و دعاي او را بشنود، در نتيجه برايش نيكي نوشته و پليدي‌ها را ريخته و براي قيامتش اندوخته مي‌شود.
بنابراين ابتلاها موجب مي‌شود كه انسان از خواب غفلت بيدار شده و با ياد آوري حق تعالي نيازمندي و حاجت خود را فروتنانه به درگاه خداوند آورد و اين اولين نشانه بندگي و عبوديت و آغاز خروج استكبار و تكبر از دل است.
انابه يعني گام نهادن و پايداري در مسير سير به سوي خدا.[120] كه پس از روي آوري به درگاه الهي براي آغاز و ادامه‌ي سير تا رسيدن به مدارج عالي عبوديت لازم و ضروري است. هم از اين رو خداي تعالي پيامبران اولوالعزم را با وصف منيب ستوده است.[121]
«اِذا مَسَّ الاِنسانُ ضُرٌ دَعُوا رَبَّهُم مُنيبَاً اِليهِ» هنگامي كه رنجي به انسان مي‌رسد خدايش را خوانده و به سوي او گام بر مي‌دارد (زمر / 8)
از اين آيات بر مي‌آيد كه انسان پس از دعا و تضرع در گرفتاري‌ها و رنج‌ها به انابه مي‌پردازد و در راه خدا حركت مي‌كند و منيب بودن از اوصاف اوليه‌ي بندگي و عبوديت است. چنان كه در قرآن كريم پس از اشاره به نعمت‌ها و ابتلاهايي كه در مقابل آن هاست مي‌فرمايد «اِنَّ في ذلِكَ لَآياتٌ لِكُلِّ عَبدٍ مُنيبٍ» قطعا در اين آزمون‌ها براي هر بنده‌ي منيب نشانه‌هايي است. (سبا / 9)
وقتي بنده اي به راه خدا گام نهاد و حركت را آغاز كرد بايد سبك بار شده و توشه و ذخيره اي براي سفر برگيرد به اين علت رنج بلا موجب پاك شدن رنگ گناه از قلب و زدوده شدن بوي عصيان از عضو گناهكار مي‌شود. رسول الله (ص) فرمود: «مَلعُونٌ كُلُّ مالٍ لا يزَكّي، مَلعُون كُلُّ جَسَدٍ لا يزَكّي و لو في كُلِّ اَربَعينَ يوماً مَرةً. فقيلَ يا رَسولِ الله امّا زَكاةُ المالِ فَقَد عَرَّفَنا‌ها فَما زَكاةُ الاَجسادِ، فَقالَ لَهُم: أَن تُصابَ بِآفةٍ فَتَغَيرت وُجوه الَّذينَ سَمَعوا ذلِكَ مِنهُ فَلَمّا رَآهُم قَد تَغَيرَت اَلوانَهُم قال لَهُم اَتَدروُنَ ما عَنَيتُ بِقولٍ. قالوا: لا يا رسول الله. قالَ بَلي الرَّجُلُ يخدَشُ الخَدشَةَ وَ ينكَبُ النَكبة و يعثَر العَثرَةَ وَ يمرُضُ المَرضَةَ وَ يشاكُّ الشَّوكَةَ وَ ما اَشبَهَ هذا حتّي ذُكِرَ في حَديثِه اختِلاجُ العَينِ.»[122]
لعنت شده است ثروتي كه پاك نمي‌شود. لعنت شده پيكري كه پاك نمي‌شود. اگر چه در هر چهل روز يكبار. گفته شد اي پيامبر خدا (ص) زكات دارايي را به ما شناسانده اي، اما زكات و پاكي بدن چيست ؟ فرمود: اين كه آفتي به آن برسد. پس چهره كساني كه شنيدند، دگرگون شد. وقتي پيامبر اين دگرگوني را ديد، فرمود: آيا منظورم را دريافتيد ؟ گفتند: نه اي پيامبر خدا(ص). فرمود: آري. مرد زخمي مي‌شود، يا دگرگوني ناپسندي يا برآمدگي، يا بيماري يا خواري، تا اين كه در حديثش آمده خلجاني در چشم.
حضرت علي (ع) فرمود: «انَّ لله تعالي فِي السَّرّاءِ نِعمَةُ الافضالِ و فِي الضَّرّاءِ نِعمةُ التَّطهِير.»[123]
امام صادق (ع) فرمود: «انَّ العَبدَ المُومنَ لَيهتَمَّ في الدُّنيا حَتّي يخرَج ٌمِنها و لاذَنبَ لَه»[124] بي ترديد بنده مومن در دنيا دچار اندوه مي‌شود تا اين كه وقتي از دنيا مي‌رود گناهي نداشته باشد.
حضرت زهرا (س) فرمودند: «يطَهِرونَ مِن ذُنُوبِهِم بِالبَلايا و الرَّزيا»[125] با گرفتاري‌ها و رنج‌ها از گناهان پاك مي‌شوند.
و همچنين ابا عبدالله (ع) فرمودند: «لا تَزال الغُمُوم و الهُمُوم بِالموُمِن حتّي لاتَدَع لَه ذَنباً»[126] همواره غم و اندوه به مومن مي‌رسد تا گناهي برايش نماند.
مواجهه با گرفتاري‌ها انسان را به حل مشكلات و رفع گرفتاري‌ها وادار مي‌كند و موجب تكاپوي انديشه و تفكر و خلاقيت مي‌شود.
حضرت علي (ع) فرمود: «عِندَ الخِبرَةِ تَنكَشِفُ عُقُولَ الرِجالِ»[127] در آزمون‌ها انديشه مردم آشكار مي‌شود. اين خردورزي كه در اثر ابتلاها بارور مي‌شود، در يك جنبه حل مشكلات را دنبال كرده و رو به خلق دارد، و از جنبه ديگر رو به حق داشته در سير الي الله و معرفت حق تعالي شكوفا مي‌گردد. زيرا دگرگوني‌ها موجب مي‌شود كه انسان در قدرت خداوند انديشه كرده و غلبه و مالكيت و ربوبيت او را درك كند. «اَفضَلُ العِبادَةِ إدمانُ التَفَكُّرِ فِي اللهِ و قُدرَتهِ»[128] برترين عبادت انديشيدن مداوم درباره خدا و قدرت اوست. در ابتلاها فاني بودن خوشي‌ها و ناخوشي‌ها را مي‌بيند كه پس از يكديگر مي‌آيند و مي‌روند و خداوند و پروردگار آنها باقي است. «تمييزُ الباقِي مِن الفاني مِن اَشرَفِ النَظَرِ»[129] جدا كردن ماندني از رفتني گرامي ترين انديشه هاست. همچنين در تحولات و زير و رو شدن ها، نعمت‌هاي خدا شناخته مي‌شود، و بنده از عادت به عافيت آزاد شده و به نعمت‌هاي او مي‌انديشد و پروردگار مهربان را بهتر مي‌شناسد.
«التَّفَكُرُ في آلاءِ اللهِ نِعمَ العِبادَةِ»[130]
انديشه در نعمت‌هاي خدا چه عبادت خوبي است.
چه بسا انسان پس از آمرزش گناهان و سبكبار شدن بهتر پرنده انديشه را در آسمان معرفت حق تعالي به پرواز درآورده و به عبادت فكري مي‌پردازد. چرا كه گناهان مانع انديشيدن و شناخت صحيح است.[131] و آمرزش و مغفرت، پويايي و بالندگي انديشه را در پي مي‌آورد.
دين و ايمان براي اصلاح رابطه انسان با خدا و خلق از طريق شكوفايي انديشه‌ها قرار داده شده است.[132] و هر كس از موهبت عقل بيشتر بهره برداري كند دين و ايمان صحيح تر و محكم تر خواهد داشت.
امام صادق (ع) فرمودند: «البلاءُ زينَةُ المومنِ و كرامةٌ لِمَن عَقَلَ لانَّ في مُباشِرَتَه وَ الصَبرِ عليه و الثَّبات عِندَه تَصحيحُ نِسبَةِ الايمانِ ...»[133] بلا آراستگي مومن و بزرگواري براي كسي است كه مي‌انديشد زيرا در نزديكي آن و صبر بر آن و پايداري هنگام بلا، ربط و ريشه‌ي ايمان درست مي‌شود.
در صورتي كه انسان اصول مواجهه با بلاها را رعايت كند دين و ايمان او اصلاح و تقويت شده و از آثار تربيتي و اخلاقي ابتلاها بهرمند مي‌شود. قال الصادق (ع): «اِنَّ الله يقولُ اِنَّ مِن عِبادي المومنين لَمَن لا يصلَحُ لَهُم اَمرَ دينِهِم الاّ بِالغني وَ الصِّحَةِ في البدن فَابلوُهُم بِه وَ اِنَّ مِن العِبادِ لَمَن لا يصلَحُ لَهُم اَمَر دينِهُم الاّ بِالفاقةِ وَ المَسكَنَه وَ السُّقمِ في اَبدانِهِم فَأَبلوُهُم بِه فَيصلَحُ لَهُم اَمرَدينِهم ...»[134]
خداي تعالي مي‌فرمايد: از بندگان مومن من كسي است كه دينش با غير دارايي و سلامتي اصلاح نمي‌شود، پس او را به اين‌ها مبتلا مي‌كنيم. و از ميان بندگان كسي است كه غير از نداري و بيماري دينش را اصلاح نمي‌كند پس با آن، ايشان را مي‌آزمايم تا دينش اصلاح شود.
يكي از نشانه‌هاي بندگان آزموده شده در ايمان چگونگي مواجهه با احاديث اهل بيت است. بنده‌ي پا به راه و آزموده شده با شنيدن احاديث دشوار فهم سر نمي‌كشد و انكار نمي‌كند. قال رسول الله (ص): «انَّ حَديثَ آلِ مُحمَّد صَعبٌ مُستَصعَبً لا يوُمنُ بِه الاّ مَلِكً مُقَرَّبً او نَبي مُرسلً او عَبدً اِمتَحَن اللهُ قَلبَهُ لِلايمانِ، فَما وَرَدَ عَلَيكُم مِن حَديثَ آلِ محمدٍ (ص) فَلانَت لَه قُلُوبُكُم وَ عَرَفتُمُوهُ فَاقبِلوُه، وَ ما اشمَاَزَّت مِنهُ قُلوُبُكُم وَ اَنكَرتُموُه فَرُدُّوهُ اِلي اللهِ و الي الرَّسولِ والي العالمِ مِن آلِ محمدٍ وَ انَّما الهالِكُ اَن يحدِثُ اَحَدَكُم بِشي مِنه لا يحتَمِلُه، فَيقُولُ: وَالله ما كان هذا و الله ما كان هدا، و الانكارُ هو الكفر.»[135]
قطعا سخنان خاندان محمد (ص) بسيار دشوار و سنگين است و غير از فرشتگان مقرب و پيامبران فرستاده شده و بنده اي كه قلبش با ايمان آب ديده و آزموده شده به آن ايمان نمي‌آورد. پس آنچه به شما مي‌رسد و قلب تان پذيراي آن بود و فهميد بپذيريد و آن چه را دلتان برنتافت، به خدا و رسول بازگردانيد يا به دانشمندان علوم اهل بيت. نابود كسي است كه سخني از اهل بيت بشنود و درك نكند و بگويد به خدا چنين نيست به خدا چنين نيست، اين انكار همانا كفر است.
در گرفتاري‌ها كه دين وايمان تصحيح و تقويت مي‌شود و يا عبوديت و بندگي شكوفا مي‌گردد، انسان نسبت نزديك تري با خدا يافته و نتيجه اين روند كرامت و بزرگواري حقيقي است. «المَكارِمُ بِالمَكارِه»[136] بزرگواري‌ها در دشواري هاست.
«عِندَ الاِمتِحان يكرَمُ الرَّجُلُ ...»[137] در آزمون‌ها شخص بزرگوار مي‌شود ...
اين كرامت و بزرگواري حقيقي است كه در برابر عصيان و معصيت قرار دارد. و لذا علي (ع) فرمودند: «من كرمت عليه نفسه لم يهنها بالمعصية»[138] كسي كه نفسش بر او بزرگ و گرامي باشد آن را با گناه و معصيت پست نمي‌كند.
بزرگواري حقيقي در عبوديت و افتادگي است اما بزرگي پنداري موجب لغزش و فرومايگي است. «مَن اَكرَمَ نَفسَه اَهانَتهُ»[139] كسي كه نفس خود را گرامي بداند، نفسش او را به فرومايگي مي‌كشاند.
ريشه تمام خصلت‌هاي ناپسند و بدي‌ها در نفسانيت بوده و سرچشمه اوصاف نيك، خداوند متعال است. ابتلاها از آن جهت كه انسان را از نفسانيت به سوي خداوند سير مي‌دهد و عبوديت را مي‌پرورد، موجب نمودار شدن فضايل و اخلاق نيك مي‌شود. «عِندَ تَعاقُب الشَّدائِدِ تُظهَرُ فَضايلِ الانسانِ»[140] هنگامي كه سختي‌ها پياپي مي‌آيد خصلت‌هاي نيك و پسنديده پديدار مي‌شود.
ميل به كمال مطلق و خداگرايي و عبوديت كه در همه انسان‌ها نهفته است در حقيقت استعداد همه‌ي خوبي‌ها و فضايل است كه اگر در دگرگوني‌ها شكوفا شود فضايل را به بار مي‌نشاند و اگر تباه گردد رذايل را در پي مي‌آورد «في تَصارِيفِ الاحوالِ تُعرَفُ جَواهِرَ الرِّجالِ»[141] حضرت علي (ع) فرمود: در دگرگوني شرايط گوهر دروني مردمان شناخته مي‌شود.
يكي از عواملي كه در شكوفايي فضايل بر اثر ابتلاها موثر است، كرامت نفس است. زيرا با تقويت اين عامل سازنده‌ي انسان زمينه بالندگي فضايل و راندگي رذايل در انسان پديد مي‌آيد. زيرا انسان كريم تن و روان را به گناه و رذايل نمي‌سپارد و كرامت خود را به تاراج پستي و پليدي نمي‌دهد.
 
يكي از آثار ابتلا‌ها كه در شمار فضايل و از آثار عقل و خردمندي نيز هست، فرو نشاندن آتش كينه و دشمني هاست. «عِندَ الشَدائِدِ تَذهَبُ الاحقاد»[142] در سختي ها، دشمني‌ها از ميان مي‌رود.
زيرا در گرفتاري انسان‌ها به هم احتياج پيدا مي‌كنند و تكبر و كينه را رها كرده و از هم كمك مي‌جويند و مي‌كوشند با روابط خوب ياوري براي تنگناهاي يكديگر باشند.
از بارزترين آثار و ثمرات ابتلاها صبوري و بردباري بنده است. حضرت علي (ع) مي‌فرمايد «عِندَ نُزُولِ المَصائِبِ و تَعاقُبِ النَّوائبِ تُظهَرُ فَضيلةَ الصَّبرِ»[143] هنگام فرو آمدن رنج‌ها و پياپي رسيدن سختي‌ها فضيلت صبر آشكار مي‌گردد.
صبر از دشوارترين مراحل سير و سلوك است عبدالرزاق كاشاني در شرح منازل السائرين مي‌نويسد: «صبر از وحشت انگيزترين منزل‌ها در راه محبت است. چون محبت اقتضاي انس با محبوب و لذت بردن از بلاها و مصيبت‌ها را دارد، در حالي كه صبر همراه با ناخشنودي و كراهت از بلاها ست و كراهت با انس ناسازگار است. از اين رو وحشت انگيزترين منزلهاست.»[144]
انسان در صبر با نفس خود و خواسته‌ها و خوشي‌هاي آن در گير مي‌شود و آن‌ها را د رتعارض با اراده معبود مي‌يابد؛ ولي گذر از اين مرحله‌ي تلخ و دشوار به منزل پر سرور رضا مي‌انجامد.
هنگامي كه بنده به اندازه‌ي كافي در بلاها آزموده شد و بردباري كرد محو در اراده‌ي خدا و راضي به قضاي او شده، گوشه اي از اسرار عالم برايش فاش مي‌گردد. امام صادق (ع) فرمود: « ... مَن ذاق طَعمَ البَلا تَحتَ سَترِ حِفظِ اللهِ لَه تَلَذُّذَ بِه اَكثَر مِن تَلَذُّذِهِ بِالنِّعمَة وَ يشتاقُ اِليهِ اِذا فَقَدَه لِانَّ تَحتَ نَيران البَلاءِ وَ المِحنَةِ اَنوارَ النِّعمَه وَ تَحتَ اَنوارِ النّعمةُ نيرانَ البَلاءِ وَ المِحنَةِ وَ َقَد ينجوُ مِن البَلاء ِكثير و يهلَكُ في النِّعمَة كَثير ...»[145]
كسي كه مزه‌ي بلا را زير پوشش حفظ خداوند بچشد، بيش از لذت برخورداري از نعمت لذت مي‌برد. و هنگامي كه بلا نمي‌بيند به سوي آن اشتياق مي‌ورزد. چون زير شراره‌هاي بلا انوار نعمت است و زير فروغ نعمتهاي دنيا شعله‌هاي بلا و رنج نهفته است و بدرستي كه بسياري از بلا نجات يافتند و بسياري در نعمت و برخورداري هلاك شدند.
در اين حديث شريف بلا و رنج طوري تصوير شده است كه مطلوب و خواستني بوده و حتي اشتياق به آن تبيين شده است. اما در رواياتي از امام باقر و امام صادق عليها السلام نقل شده كه در دعاي شان مي‌فرمودند: «لا تَجعَل الدُنيا عَلي سِجناً وَ لا تَجعَل فَراقَهالي (علي) حُزناً»[146] دنيا را زندان و محل رنج من قرار نده و جدايي از آن را سبب اندوهم مساز.
اين تضاد با توجه به مشكل اين است كه چگونه از يك سو بلا در بردارنده انوار نعمت و مطلوب است اما در اين دعا آنها جدايي و رهايي از رنج دنيا مطلوب و خواستني است. يك نكته‌ي بنيادين در عرفان اسلامي حل شدني است. در عرفان اسلامي مومن يا سالك اولا به رضاي خدا توجه دارد و جز خواست او اراده اي نداشته و حتي براي مقامات معنوي هم دست و پا نمي‌زند.[147] بلكه محو و مهار در اراده محبوب مي‌باشد و اين حقيقت بندگي است. و با ملاحظه اين اصل چون خداوند با ويژگي‌هاي طبيعي او را در اين دنياي مادي قرار داده از مقتضيات زندگي طبيعي خارج نمي‌شود. بنابراين بنده‌ي رشد يافته تا مقام رضا به دنيا هيچ نظري ندارد و تنها رو به سوي معشوق آورده است. نه با نظر مهر و دلبستگي به دنيا مي‌نگرد و نه با نظر قهر و ستيز كه از عرفان‌هاي مرتاضانه سردرآورد.
همانطور كه اسلام براي همه مردم است[148]. عرفان اسلامي نيز براي همه قابل دستيابي و عمل است بنابراين امام صادق (ع) كه از سوي تذكره نويسان سردار سپاه عارفان است[149]، مي‌فرمايد مرا از هيچ طرف اسير دنيا نكن نه گرفتار نيازمندي و نداري باشم نه در بند دارايي. نه دنيا زندان و رنجگاه من باشد و نه محبوب و تعلق گاه من، بلكه رها و راحت از اين گذرگاه گذشته و به آرامگاه آغوش قرب تو برسم.
اين آموزه در روايت ديگري از امام صادق (ع) به روشني بيان شده كه پرسيده شد: نقل مي‌شود كه ابوذر گفته: «ثَلاثةٌ يبغِضُها النّاسُ وَ انَا اُحِبُّها: اُحِبُّ المَوتَ، و اُحِبُّ الفَقرَ، و اُحِبُّ البَلاءَ»: سه چيز است كه مردم نمي‌پسندند و من دوست دارم. مرگ را دوست دارم، فقر را دوست دارم، رنج و بلا را دوست دارم. امام فرمود: «هذا لَيسَ مايرُوون، اِنَّما عَني المَوت في طاعَة الله، احَبُّ الي مِن الحَياةَ في مَعصيةَ اللهِ، و الفقر في طاعَة اللهِ اَحَبُّ اِلي مِن الغَني فِي مَعصيةِ اللهِ و البلاءُ في طاعَة ِاللهِ اَحَبَّ اِلي مِن الصِّحَةِ في مَعصية الله.[150]»
اين نقل درست نيست منظور او اين بوده كه مرگ در راه خدا دوست داشتني تر است برايم از زندگي در معصيت خداوند و فقر در فرمانبري حق تبارك و تعالي محبوب تر از دارايي در نافرماني او و رنج در بندگي او خواستني تر است از سلامتي در سركشي از خداوند.
عبدالرزاق كاشاني رضا در نعمت و بلا را از ويژگي‌هاي مرتبه دوم مقام رضا يعني فاني شدن صفت اراده در اراده‌ي خداوند تعالي مي‌داند[151]كه به موجب آن بنده در برخورداري فريفته و دلبسته نشده و براي نقمت و بازپس گيري آن نعمت آمادگي دارد.
خواجه نصير الدين طوسي قسم سوم صبر را كه ويژه عارفان معرفي مي‌كند، مي‌نويسد: «بعض ايشان التذاذ يابند به مكروه از جهت تصور آن كه معبود جل ذكره ايشان را به آن مكروه از ديگر بندگان خاص گردانيده است و به تازگي ملحوظ نظر او شده اند.[152]
بنابراين با فعاليت عادي در زندگي طبيعي تنها رضاي خدا و شوق ديدار او بايد مورد نظر سالك باشد و اگر خداي تعالي در اين روند عادي دگرگوني ايجاد كرد رضا و خشنودي از او دل عبد را مي‌نوازد و در خوشي و ناخوشي، خشنود از ياد او و شيرين كام از نام معبود است. امام باقر (ع) فرمود: «ما ابالي اصبحت فقيرا او مريضا او غنيا، لان الله يقول لا افعل بالمومن الا ما هو خير له»[153] برايم اهميتي ندارد كه فقير شوم يا بيمار يا ثروتمند، زيرا خداي تعالي فرمود كاري با مومن نمي‌كنم مگر اين كه نيكوترين نتيجه براي اوست.
پروردگار مهربان نيز مومنان را براي رسيدن به اين مرتبه از رضا، هدايت و تربيت مي‌كند. «رَُوي اَنَّ المومِنَ بينَ البَلاءَ ين اَوَلُ هُو فيه مُنتَظِرٌ بِه بَلاءُ ثانٍ فَان صَبَرَ للبَلاءِ الاَولِ كُشِفَ الاوَلُ و الثّاني وَ انتظَرَ البَلاءُ الثّالثِ فَلايزال كَذلكَ حَتي يرضي»[154] روايت شده كه مومن ميان دو بلاست، گرفتاري اول كه در آن قرار دارد و گرفتاري دومي كه انتظار آن را مي‌كشد، پس اگر بردباري كند بر بلاي اول، اولي و دومي هر دو برطرف مي‌شود ولي بايد منتظر بلاي سومي باشد. همواره اين طور است تا به مقام رضا برسد.
در نهايت اين روند بنده چنان مي‌شود كه حضرت علي (ع) در وصف پرهيزگاران فرمود: «نُزّلت اَنفُسَهُم مِنهُم في البَلاءِ كالّتي نُزَّلت في الرَّخاء ...»[155]
در روزگار سختي و گشايش حالشان يكسان است.
يكي از سازنده ترين آثار ابتلاها شناخت دنيا و دل كندن از آن است. اين وارستگي و گسستگي از دنيا كه با درك حقارت دنيا در مواجه با بلاها بدست مي‌آيد، موجب قرب به بارگاه اكرم الاكرمين و رب العالمين مي‌گردد.
قرآن كريم علت گرفتاري‌ها و گرفتگي‌ها را كه غم و اندوه در پي دارد، وارستي از قيد و بند تعلقات و دنيا دانسته، مي‌فرمايد: «فَأصابَكم غَماً بِغَمٍ لكَيلا تَحزُنوا عَلي مافاتَكُم و لا ما اَصابَكُم ...» خداوند غم‌ها‌ي پياپي بر شما مي‌فرستد تا براي آن چه از دست مي‌دهيد يا مصيبتي كه به شما مي‌رسد غمگين نشويد. (ال عمران / 153)
گرفتاري در بلايا موجب دلزدگي از دنيا و خوشي‌ها‌ي ناپايدار آن مي‌شود و اين پديده زمينه مناسبي براي دل بريدن از غير خدا و تكيه نكردن و دل گسستن از دنيا مي‌گردد. لقمان حكيم در اندرزهاي فرزندش مي‌گويد: «يا بُنَي لا تَركَن اِلَي الدُنيا و لاتَشغَل قَلبَكَ بِها فَما خَلَقَ اللهُ خَلقاً هُو اَهوَنُ عَلَيهِ مِنها اَلا تَري اَنَّهُ لَم يجعَل نَعيمَها ثَواباً لِلمطيعين وَ لَم يجعَل بَلا ءَ‌ها عُقوُبةً لِلعاصِين.»[156]
پسرم ! به دنيا اعتماد نكن و دل نبند، زيرا خداوند چيزي را بي ارزشتر از آن نيافريده است. آيا نمي‌بيني كه نعمت آن را جزاي فرمانپذيران نساخته و رنج آن را عقوبت سركشان قرار نداده است.
خداي تعالي نمي‌پسندد كه بندگانش به دنيا دلگرم و دلبسته باشند، هم از اين رو هر چه كرامت و محبوبيت بنده اي بيشتر باشد، دچار بلاهاي افزون تري مي‌شود تا خالصانه تر به سوي خدا بازگردد و در مدارج قرب الهي بالا رود. هم از اين رو فرمود: «وَ بَلوناهُم بِالحَسَنات و السَيئاتِ لَعَلَّهُم يرجَعونَ لكيلا تَأسوُا عَلي مافاتَكُم وَ لا تَفرَحوا بِما اتاكُم» و آن‌ها را به نيكي‌ها و بدي‌ها دچار كرديم تا بازگردند به اين علت كه بر چيزي كه از دست داريد اندوهناك نشده و به چيزي كه به شما داده مي‌شود سرمست و شادمان نگرديد. (اعراف / 168)
حضرت علي (ع) درباره اين آيه فرموده اند: «الزُّهد كُلُّهُ في كَلِمَتَين مِن القُرآن، قال الله تعالي: «لِكَيلا تَاسوا عَلي ما فاتَكُم ولا تَفرَحوا بِما آتاكُم» فَمَن لَم يأس عَلي الماضي و لَم يفرح بِالآتي فَهُوَ الزّاهد.»[157] همه زهد در دو جمله از قرآن آمده خداي تعالي فرمود: «تا بر آن چه از دستتان مي‌رود اندوهگين نشويد و از آن چه به دستتان مي‌آيد شادماني نكنيد.» پس كسي كه بر گذشته اندوه نخورد و براي آن چه مي‌يابد شاد نگردد، زاهد است.
رگبار بلاها و گرفتاري‌ها موجب سهل شدن رنج آنها و كم ارزشي دنيا در چشم و دل بنده مي‌شود و كمال كرامت را براي بنده تحقق مي‌بخشد. در مقابل غرق شدن در درياي لذت‌ها و خوشي هاي، دنيا دلبستگي به دنيا و روگرداني از خداوند را ايجاد مي‌كند.[158]
زهد دل و جان را از تعلقات فاني تهي و رها ساخته و با رفع اين مانع برترين شاخص عبوديت يعني شوق ديدار و وصال محبوب از ژرفاي فطرت همانند آتشي زير خاكستر زبانه مي‌كشد. پيامبر (ص) فرمود: «هَبَط اِلَي جِبرئيلُ في اَحسَنِ صُورَةٍ فَقال: يا مُحمد الحَقُّ يقرَئُكَ السّلامَ وَ يقولُ لَكَ: اِنّي اَو حَيتُ اِلي الدُّنيا اَن تَمَرّري و تَكَدَّري و تَضَيقي وَ تَشَدَّدي عَلي اوليايي حتّي يحِبّوا لِقايي ...»[159]
جبرييل در نيكوترين چهره بر من فرود آمد و گفت: اي محمد ! حق تو را درود مي‌فرستد و مي‌فرمايد: من به دنيا وحي كردم كه براي دوستان من تلخ و ناگوار و تنگ و سخت باش تا عاشق ديدار من شوند ...
بلا‌ها و رنج‌ها و مصيبت‌هاي دنيا اثر تيغ بركشيده‌ي معشوق ازلي است كه از سر مهرورزي به بندگانش، بر دنيا مي‌زند تا بند دنيا را از دل و جان آن‌ها كوتاه كرده و به سوي خود جلب و جذب نمايد. اين همه كه به پندار خام ما محنت و زحمت است د رحقيقت هديه و هدايت اوست براي سير به سوي او و اين رازي است كه تا آتش عشق احدي بر خرمن هستي بنده اي نيفتد، حجاب از آن برداشته نشده و فاش نمي‌گردد.
بلاها باعث مي‌شود كه اثر غير از جان زدوده شده و بنده با سوختن در آتش عشق الهي از هر چه غير محبوب خلاص و پيراسته گردد. امام عارفان امير مومنان علي (ع) فرمود:
«يمتَحِنُ الموُمن بِالبلاءِ كَما يمتَحن بِالنّارِ الخَلاصُ»[160] مومن با بلا آزموده مي‌شود همان طور كه طلاي خالص با آتش.
سير در مسير قرب الي الله كه با سائق و پس ران بلاها صورت مي‌گيرد، كم كم بنده را به اخلاص مي‌رساند و از همه‌ي پندار‌ها و هوس‌ها خلاص مي‌سازد تا گنجينه عبوديت در وجودش خالص شده و اين زرناب در آتش بلاها به نهايت خلوص رسد.
صدق به معناي راستي گفتار و كردار بوده و علماي اخلاقي شش مرتبه براي آن معرفي كرده اند: «راستي در سخن، راستي در نيت و اراده، راستي در عزم و تصميم، راستي در اقدام براي تصميم، راستي در عمل و راستي در صحت درك به مقامات دين»[161]
ابوحامد غزالي راستي در نيت و اراده را همان اخلاص دانسته و مرتبه آخر صدق يعني راستي درك مقامات دين را اين طور توضيح مي‌دهد كه «خوف و رجاء و تعظيم و زهد و رضا و توكل و حب و تمام اين موارد تصوراتي است كه با لفظ آشكار مي‌شود. و حقايق و نهاياتي دارد كه صادق محقق به آنها رسيده است.»[162]
رسيدن به حقايق مقامات دين كه در عبوديت خلاصه شده و نهايت صدق مي‌باشد، در كمال و تحقق به مقام بندگي در پرتو قرب الهي است كه فرمود: «اِنَّ المُتَّقينَ في جَنّات وَ نَهرٍ في مَقعَد صِدقٍ عِندَ مَليكٍ مُقتَدرٍ» در حقيقت پرهيزكاران در ميان باغ‌ها و نهرها در جايگاه راستين نزد پادشاهي توانا هستند. (قمر / 54 و 55)
رسيدن به اين مرتبه با گذر از آزمون‌ها و ابتلاهاي دشوار و خاص امكان پذير است «وَ لَقَد فَتَنا الذّين مِن قَبلهِم فَليعلمَنَّ الله الذَّينَ صَدَقوا وَ ليعَلَّمنَّ الكاذبينَ» و به يقين كساني را كه پيش از اين‌ها بودند آزموديم، تا خدا آنان را كه اهل صدق‌اند و دروغگويان را بشناسد. (عنكبوت / 3)
آزمون‌هاي دشواري كه با رضا سپري شود موجب رسيدن به مقام صديقين مي‌گردد. «الَُّذين اخرِجوُا مِن دِيارِهِم وَ اَموالَهُم يبتَغُونَ فَضلاً مِن اللهِ وَ رضواناً وَ ينصُروُن اللهِ و رَسولَهُ اُولئك َهُم الصادِقوُن» كساني كه از وطنشان و دارايي شان رانده شدند: خواستار فضل و عنايت خدا و رضاي او بوده، خدا و رسولش را ياري مي‌كنند. براستي كه اينان اهل صدق اند. (حشر / 8)
« ... الصّابرين في البَأساءِ وَ الضَّرآءِ و حينَ البَأسِ اوُلئِكَ الذَّينَ صَدَقوُا و اولئكَ هُمُ المُتَّقُون» بردباران در سختي‌ها و رنج‌ها و هنگام گرفتاري بدون شك آنان اهل راستي و پرهيزكاري اند. (بقره / 177)
بنابراين صديقين تنها سخن براستي نمي‌گويند، بلكه انديشه راست و عمل راست آنان نزديك ترين راه به سوي خدا را برويشان گشوده و به مقام قرب رسانده است و در جايگاه راستين نزد فرمانفرماي عالم حضور يافته و شايستگي فرماندهي و پيشوايي مردم را دارند. شايد بهترين مصداق اهل راستي حضرت ابراهيم باشد كه دشوارترين امتحان‌هاي پروردگار را صادقانه سپري كرده و با وصف صديق ستوده شده است. «وَ اذكُر في الكِتابِ اِبراهيم اِنَهُ كان صديقاً نَّبياً» در اين كتاب ابراهيم را به ياد آور، زيرا او اهل راستي و پيامبر بود. (مريم / 41)
چه بسا راستي ابراهيم بر نبوتش اولويت و ارجحيت داشته و به همين علت نخست با وصف صديق و سپس نبي ستوده شده است.
افق بي كران معرفت حق تعالي حتي از مقام صدق هم چشم اندار برتري دارد و به قرب رسيدگان تا بي نهايت مجال سير دارند. بعد از تحقق در مقام صديقين مقام امامت و پيشوايي است. كسي كه همه چيزش براي خدا شده دين را در خود متجلي نموده يعني راه راست را تا مقام صدق پيموده و به قول ابوحامد غزالي تمام مقامات دين را درك نموده، چنين كسي خود راه راست و صراط مستقيمي است كه مي‌تواند ديگران را رهبري كند و جهان را اصلاح نمايد.
حضرت ابراهيم (ع) با به پايان رساندن دوره اي از امتحانات و ابتلاهاي الهي به مقام امامت و پيشوايي رسيد و پرچم دين حق را در جهان برافراشت.
«وَ اِذ ابتَلي اِبراهيمَ رَبُّهُ بِكلماتٍ فَاَتَمَّهُنَّ قالَ اِنُي جاعِلُكَ للنّاسِ اِماماً ...»
و هنگامي كه ابراهيم را به كلماتي آزمود، سپس آنها را به پايان رساند و فرمود تو را پيشواي مردم قرار داديم (بقره / 124)
امروز كه جهان پر از ظلم و جور شده و مستضعفان در انتظار وعده‌ي خدا هستند كه فرمود: «وَ نُريدُ اَن نَمُنَّ عَلي الذَّينَ اِستَضعَفوا في الاَرضِ وَ نَجعَلَهُم اَئِمَّةَ وَ نَجعَلَهُم الوارثين» و خواستيم بر كساني كه در زمين فرو دست و مورد دستم بودند، منت نهاده و آنان را پيشوا و وارث زمين قرار دهيم. (قصص / 5)
لازم است كه مستضعفان در ابتلاهاي الهي راستين و نستوه وارد شوند و مقامات دين را در خود تحقق بخشند و همان طور كه در آيات گذشته آمد با ياري خدا و رسول به مقام صديقين رسيده، نصرت و عنايت او را جلب كرده و به ميراث حق خود و سروري در زمين زير سايه‌ي ولي عصر دست يابند. در اصلاح و آباداني زمين خدا بكوشند و كل زمين را مسجد و معبد معشوق سرمدي گردانند. و اين‌ها با عافيت طلبي و نفسانيت به دست نخواهد آمد، بلكه سرانجام اين بي همتي‌ها حقارت و سلطه پذيري از مستكبران و دچار شدن به بلاهاي آنها خواهد بود.
عبوديت نهايت سلوك الي الله است كه مي‌توان درباره آن سخن گفت و آن چه هم ناگفتني است ترقي و تعالي همين عبوديت است.
در ادبيات عرفاني از اين مقام به عنوان فنا تعبير آورده شده زيرا در كمال عبوديت بنده همه چيز حتي وجود خود و همه جلوه‌هاي عالم را ملك خدا مي‌داند و به اين حقيقت مي‌رسد كه مالكيت خداوند اعتباري نيست، بلكه هيچ حقيقتي مستقل از او وجودي ندارد و حقيقتا همه‌ي هستي و جلوه‌هاي آن براي خدا و بلكه جلوه‌ي اوست.[163]
«ألِغَيرِكَ مِن الظُّهور ما لَيسَ لَكَ»[164] آيا براي غير تو ظهور و جلوه اي است كه براي تو نيست.
كمال عبوديت هنگامي بهره‌ي مومنان مي‌گردد كه در بلاها حقوق وحدود الهي را پاس دارند و بي ترديد با امامت عبد صالح خداوند در زمين اين راه براي مردم هموارتر و رسيدن به آن سهل تر خواهد بود. در مقام عبوديت است كه خداوند بنده را مظهر نور خود قرار داده و در آينه‌ي وجود او جمال و جلال خود را تماشا كرده و مي‌ستايد.
حضرت صادق (ع) فرمود: « ... ما اَثني الله تعالي عَلي عَبدَ مِن عِبادِه مِن لَدِن آدم الي محمَّد (ص) الاّ بعد اِبتِلائَه و وَفائَهُ حَقش العُبودية فيه. فَكِراماتِ الله في الحَقيقة نَهاياتٌ بِدايا تُها البَلاء و بِداياتُ نَهاياتها البَلاءُ و مَن خََرَج مِن سَبيكَة الَبلوي جَعَل سراجَ المومنينَ وَ مُونِسَ المُقَرَّبين وََدليلَ القاصِدين.»[165]خداوند هيچ بنده اي از بندگانش را از فرزندان آدم (ع) تا محمد (ص) ستايش نكرده، مگر پس از آزمون‌ها و وفاي حق عبوديت در آن امتحان ها. كرامات خدا در حقيقت پايان‌هايي است براي راههايي كه آغازش بلاست و شروع سرانجام هايش گرفتاري است و كسي كه از سبيكه (نقره يا طلاي گداخته) بلا بيرون آيد، چراغ ايمان آورندگان و همدم نزديكان خداوند و راهنماي حق جويان مي‌شود.
آن چه در اين مرتبه و منزلت خداوند به بندگانش كرامت مي‌كند به وصف نمي‌آيد و براستي كجاست مرز كرامتي كه از دارايي و بخشش و مهرباني نامحدود بر مي‌آيد ؟
مهم ترين نتيجه‌ي ابتلاها كه از جهتي معيار ارزش رسيدن به مقام عبوديت است تامين سعادت ابدي و پاداشي است كه در سراي ديگر به عبد هديه مي‌شود. البته اين اجر و جزا به خورا ك و باغ و حور و قصور بهشتي محدود نمي‌شود. آن چه عبد صالح در آخرت نزد محبوب خود مي‌يابد با شكوه تر از آن است كه توصيف پذيرد «اولئِكَ الَّذينَ اِمتَحَنَ اللهُ قُلوبهم للتَّقوي لَهُم مِغفَرَة وَ اَجرٌ عظيمٌ» آنان كساني هستند كه خداوند دلهايشان را براي پرهيزكاري آزموده، آمرزش و پاداش بزرگ براي آنهاست. (حجرات / 3)
حضرت ابا عبدالله (ع) در پاسخ به ابوالصباح كه پرسيد: «آيا گرفتاري‌هاي مومنان براي گناه است ؟ فرمودند: «لا وَلكِن لِيسمَعَ اللهُ اَنينَهُ وَ شَكواهُ وَ دُعاءَ هُ ليكتُبَ لَه الحَسَنات وَ يحُطَّ عَنهُ السَّيئاتَ و اَن اللهَ لَيعتَذِرَ الاَخُ اِلي اَخيه فَيقُول لا وَ عِزَّتي وَ ما اَفقَرتُكَ لِهَوانِكَ عَلي فَارفَع هذا الغِطاءَ فيكشِفُ فَينظُر في عِوَضِه. فيقولُ ما ضَّرني يا ربِّ ما زَوَيت عنِّي و ما أحَبَّ الله قوماً الاّ ابتلاهُم وَ اَنَّ عَظيمَ الاَجر لَمَع َ عَظيمَ البَلاء ... و انَّ اللهَ اذا اَحبَّ عَبداً غَتَّهُ بِالبَلاءِ فاذا دَعا، قالَ لَه لَبيكَ عَبدِي انّي عَلي ما سَألتَ لِقاِدرٌ وَ اِنّ ما ادّخَرتُ لكَ فَهُوَ خَيرَ لَك َ»[166]
نه، بلكه براي اين است كه ناله و زاري و دعاي او را بشنود تا نيكي‌ها برايش نوشته و پليدي‌ها از او ريخته شود. خداوند مثل پوزش خواهي برادر از برادرش مي‌گويد: به عزتم سوگند براي خواري تو نزد من نيازمندت نكردم، پس اين پرده را كنار بزن تا آشكار و ديده شود عوض و پاداش آن رنج ها. آنگاه بنده گويد: به من زيان نرساندي پروردگارا ! در نتيجه بلايم چه جزايي انباشته و اندوخته اي و خداوند هيچ گروهي را دوست ندارد مگر اين كه گرفتارشان مي‌كند. براستي كه پاداش عظيم با بلاي عظيم است ... و اگر خداود بنده اي را دوست داشته باشد او را غرق بلا مي‌كند. پس هنگامي كه بنده‌ي محبوب دعا كرد به او مي‌فرمايد: لبيك بنده‌ي من به يقين توان برآوردن آنچه را كه مي‌خواهي، دارم. ولي چيزي كه برايت اندوخته‌ام براي تو بهتر است.
اين يك قانون منطقي و مسلم است كه سختي بيشتر نتيجه‌ي بهتري به دنبال دارد «الثَّوابُِ بالمَشِّقَة»[167] پاداش نيك به سختي است. «المَصائِبُ مِفتاحُ الاَجرِ»[168] رنج‌ها كليد نتيجه‌ي نيكوست. و در اين باره روايات بسياري وارد شده است.[169]
البته لطف خداوند هم در اين ميان دخيل است و نتيجه را به نفع بنده بهبود مي‌بخشد «الثَّوابُ عَلي المُصيبَةِ اَعظَم ُمِن قَدرِ المُصيبَة»[170] پاداش مشكلات بزرگتر از آنهاست.
براي مثال منزلت‌هايي در بهشت و مدارجي نزد پروردگار با يك بيماري يا نداري نصيب بنده مي‌شود.[171]
به علت لطف سرشار الهي مومنان همواره دچار بلا مي‌شوند و پاداش عظمي برايشان منظور مي‌گردد. «ما مِن مُومنٍ الاّ وَ هُوَ يذَكّرُ للبَلاءِ يصيبُهُ في كُلِّ اربَعينَ يوماً اَو بِشَي في مالَه وَ وَلَدهُ لُياجُرَهُ الله عليهِ او بِهمٍّ لايدري مِن اَينَ هو»[172] هيچ مومني نيست مگر اين كه در هر چهل روز درد سري برايش پيش مي‌آيد. يا اتفاقي براي دارايي‌اش مي‌افتد و يا از سوي فرزندش گرفتار مي‌شود، براي اين كه خداي تعالي به او پاداش دهد يا حتي غمي دلش را فرا مي‌گيرد كه از علت آن بي خبر است.
اين روش كه براي شكوفايي استعداد عبوديت در انسان‌ها به كار گرفته مي‌شود آفات و آسيب‌هايي دارد. اين آفات پرسشي را پيش مي‌آورد كه چرا در موارد آسيب زا خداي تعالي اين روش را به كار مي‌گيرد ؟ پاسخ اين است كه همه‌ي انسان‌ها استعداد عبوديت و قرب الهي را دارند و مي‌توانند تا اوج مقام خليفة الاّهي و تجلي اسماء و صفات حق تعالي رشد و شكوفايي پيدا كنند. پروردگار مهربان و حكيم براي تحقق اين رشد و كمال روش ابتلا را در كار تربيت و پرورش بندگان مي‌آورد اما ريشه وعلت آفات و اسيب‌ها‌ي آن روش از سوي مردم است كه به شايستگي با ابتلائات و امتحانات خداوند مواجه نمي‌شوند تا از آثار پر بركت اين آزمون‌ها بهره‌مند گردند.
«ما اَصابَك َمِن حَسَنَة فَمَن الله و ما اَصابَك مِن سيئَةٍ فَمَن نَفسَك» هر چه نيكي به تو مي‌رسد، از خداوند، و آنچه بدي به تو مي‌رسد از خود توست. (نساء / 79)
در اين روش انسان‌ها از هم جدا مي‌شوند و عده اي كه راه شكوفايي بندگي را در پيش گرفته و گروهي كه از بندگي سرباز مي‌زنند، تمايز مي‌يابند. در نتيجه معلوم مي‌شود كه چه كسي را خدا هدايت كرده و چه كساني را گمراه مي‌سازد. همان طور كه وقتي حضرت موسي (ع) گروهي را همراه خود به ميعاد پروردگار برد و زلزله اي شديد آنها را فرا گرفت، به معبود عرض كرد: «اِن هِي الاّ فِتنتّك تَضِلُّ بِها مِن تَشاءُ وَ تَهدي مَن تَشاءُ» اين غير از آزمايش تو نيست، هر كه را بخواهي گمراه و هر كس را بخواهي هدايت مي‌كني (اعراف / 155)
پس ريشه‌ي اين آفات نفسانيت و سركشي بندگان است، كه موجب قهر و غضب و در نتيجه اضلال خداوند تبارك و تعالي مي‌شود.
آسيب‌هاي روش تربيتي ابتلا را در سه گروه بررسي مي‌كنيم: آسيب‌هايي كه در ابتلا به نعمات و حسنات پيش مي‌آيد. آسيب‌هاي ويژه‌ي امتحان به سرور وخوشي و آسيب‌هاي مشترك.
دگرگوني شرايط در جريان ابتلائات انسان را چنان به خود مشغول مي‌كند كه از غايت زندگي، وجود خود و هدف اين امتحانات غافل شده، فهم معنوي‌اش را از دست مي‌دهد. گويي كه آزموني در كار نيست و او در اين شرايط دگرگون و گذرا رها شده است.
«حَسَبوا اَن لا تَكونَ فِتنَةً فَعَموا وَ صَمُّوا ثُمَّ تابَ اللهُ عليهم» گمان كردند كه آزمايشي در كار نيست، پس نابينا و ناشنوا شدند، سپس خداوند به سوي آنها بازگشت. (مائده / 71)
معمولا غفلت در ابتلائات حسنه و نيكو ست.[173] چنان كه حضرت علي (ع) فرمودند: «كَم مِن مُنعمٍ عليه بِالبَلاءِ»[174] چه بسيار برخورداري كه در آزمايش است.
قرآن كريم هم فرموده: « .... فلمَّا كَشَفنا عَنه ضُرَّهُ مَرَّ كأَن لَم يدعُنا اِلي ضُّر مَسَّهُ كذلِكَ زُينَ للمُسرِفينَ ماكانوا يعمَلون» و آن گاه كه رنج و گرفتاري‌اش را برطرف سازيم، باز به غفلت و غرور بازگشته، چنان كه گويي ما را نخوانده است. اين طور كردار مسرفان در نظرشان زيبا جلوه مي‌شود (يونس / 12)
خوشي نعمت باعث مي‌شود كه انسان سرگرم شده و دچار غفلت از حق و خروج از سلك بندگي گردد.
اما غفلت تنها براي امتحانات نيكو و دلپذير نيست، بلكه آزمون‌هاي سخت هم غفلت آورند. و موجب مي‌شوند كه شخص نعمت‌ها و رحمت بيكران خداي تعالي را نبيند و در نتيجه به نااميدي و كفر و گمراهي برسد. حضرت علي (ع) فرموده است: «بِعَوارِضِ الآفاتِ تَتَكََدّر النِّعم»[175] در معرض دشواري‌ها نعمت‌ها تيره و تار شده، مورد غفلت قرار مي‌گيرد.
كسي كه به رنج و ناخوشي مبتلا شده ممكن است چنان مشغول حل مشكلاتش شود و از خداوند و آزمون او غفلت كند، كه براي حل مشكل در حال غفلت از قادر حكيم به هر كاري دست بزند و از اين آزمون ناكام برآيد.
در دعاهاي شريف معصومين هم اين آفت بزرگ يادآوري شده است. «رَبِّ حَسَّنتَ خَلقِي و عَظَّمتَ عافِيتي وَ وَسَّعتَ عَلي في رِزقِي وَ لَم تَزل تَنقُلنِي مِن نِعمَةٍ الي كَرامة وَ مِن كَرامَة الي فَضلٍ تُجَدِّد لِي ذلكَ في لَيلي وَ نَهاري لا اَعرِف غَير ما اَنا فيه حتّي ظننتُ اَنَّ ذلكَ واجبٌ عليكَ لِي و انه لا ينبغي لي ان اكون في غَيرِ مَرتَبتِي ...»[176] پروردگارا، آفرينشم را نيكو و سلامتي‌ام را بزرگ و روزيم را گسترده قرار دادي. و همواره از يك برخورداري به بزرگواري و از بزرگواري به برتري سير دادي و روز و شب نو به نو بر من احسان كردي تا جايي كه غير از آن چه در آن هستم نشناخته و گمان كردم اين‌ها بر تو واجب است و سزاوار من نيست كه در غير اين مرتبه‌ام قرار گيرم ...»
وقتي انسان ارزش و منزلت حقيقي خود را در نسبت با كمال و عزت مطلق فراموش كند، به گونه اي زندگي و رفتار مي‌كند و مي‌انديشد كه با پستي و حقارت مي‌آميزد و با ارزش‌ها و آرزوها و همتي فروتر از شايستگي خود به سر مي‌برد. حضرت علي (ع) فرمود: «عِندَ الاِمتِحانِ يكرمُ الرَّجُلِ اَو يهانُ»[177] در آزمون شخص گرامي يا فرومايه مي‌شود.
ممكن است كسي در فقر و ضعف عزت و كرامت خود را حفظ كند و ديگر اين ارزشها را ببازد و يا در ثروت و سلامت كرامت خود را از دست داده يا موفق به رعايت حق بندگي و پرورش عبوديت شود. هيچ كدام از اين امور فاني و گذرا چه خير باشد يا شرمعيارنيست. بلكه ملاك كرامت اين است كه چقدر بنده اي در دگرگوني شرايط و احوال فرمان خدا را پذيرا و گوهر بندگي را پاسدار است «اِنَّ اَكرَمَكُم عِندَ الله اتقيكُم» گرامي ترين شما نزد خداوند با تقوا ترين و پرهيزگارترين شماست. (حجرات / 13)
خسران يعني «كاستي سرمايه»[178] كه در امور معنوي مصداق آن فطرت توحيدي و استعداد بندگي در انسان هاست. و چون اين سرمايه نه مالي است نه فكري و نه جاني بلكه سرمايه‌ي وجودي و ابدي انسان است و خسران در آن يعني تباهي تمام حيات و هستي شخص، بنابراين چنين زيان بزرگي بسيار آشكار است و خسران در آن يعني تباهي تمام حيات و هستي شخص، بسيار بزرگ و آشكار و دردناك است. «وَ مِن النّاس مِن يعبُد اللهَ عَلي حَرف فأن اِصابَهُ خَيرٌ اطمَئنَّ بِه و اِن اصابَتهُ فِتنةٌ اِنقَلَبَ عَلي وَجهه خَسر الدُّنيا و الآخرةَ ذلكَ هُو الخُسرانُ المبينُ» و از ميان مردم كسي است كه خداوند را در حاشيه بندگي مي‌كند، اگر خير و خوشي به او رسد دلبسته و مجذوب آن مي‌شود و اگر به گرفتاري دچار شود، روي برتافته دنيا و آخرت را زيان مي‌كند و اين زيان آشكار است. (حج / 11) قرآن مجيد در آيات زيادي خسران و گمراهي در فراز و فرود آزمون‌ها‌ي الهي را تذكر داده است.[179]
اين سرمايه را خداوند در نهاد ما به امانت گذاشته تا با خود او معامله كرده و از راهي كه توسط انبياء و اوليا گشوده و نموده است، به بهره‌هاي ابدي برسيم. «يا ايها الَّذينَ اَمَنوا هَل اَدُلّكُم عَلي تِجارَةٍ تُنجيكُم مِن عَذابٍ اليمٍ تومنونَ بِالله و رَسوله و تُجاهِدونَ في سَبيلِ اللهِ باموالِكُم وَ انفُسِكُم ذلِكُم خَير لَكُم اِن كُنتُم تَعلَمون» اي كساني كه ايمان آورده ايد، آيا شما را بر تجارتي راه نمايم كه شما را از عذابي دردناك مي‌رهاند ؟ به خدا و فرستاده‌ي او بگرويد و در راه خدا با مال و جانتان جهاد كنيد. بدرستي كه اين براي شما نيكوتر است اگر بدانيد. (صف / 10 و 11)
اين سرمايه فطري توحيد و بندگي است كه تجارت پر سود با خداي بخشنده و مهربان را نصيب انسان مي‌كند و در مقابل كساني هستند كه اين سرمايه را در آتش نفسانيات خود مي‌سوزانند و وجود خود را هيزم دوزخ قرار مي‌دهند. و گمراهي را به جاي هدايت در معركه‌ي آزمون‌هاي الهي بهره‌ي خود مي‌سازند و اين زياني است كه انسان بدون توجه به نعمت‌هاي فراگير الهي بر هستي خود وارد كرده و از فرصت ابتلائات براي بهره بري استفاده نمي‌كند. «الذّينَ اشتَرَ وَ ضَلالَتَ بِالهُدي فَمارَبحت تِجارَتُهُم» (بقره / 16)
يكي از بدترين آفات ابتلا اين است كه بنده در گرفتاري و رنج‌ها به جاي اين كه رضا و خشنودي از خداوند مهربان را در دل خود ريشه دار كند، ناخرسند و غضبناك شود.
كساني اين طور با امتحانات الهي مواجه مي‌شوند كه زير تاثير هوس‌ها و تمايلات نفساني خود بوده و همت و عزيمتي فراتر از آن ندارند «وَ طائفةٌ قَد اَهَمَّتهُم اَنفُسَهُم يظُنُّونَ بِاللهِ غَيرَ الحَقِ ظَنَّ الجاهلية ...» گروهي كه همتشان نفس شان بود، گمان باطل و جاهلي به خدا پيدا كردند ... (آل عمران / 154)
وقتي شخصي در بند نفسانيات و هوس‌هاي خود باشد، در صورتي كه رنجي پيش‌ايد يا خدا را ظالم مي‌داند و يا او را نادان و يا ناتوان مي‌پندارد. و از اين رو نسبت به فعل الهي خشمگين مي‌شود و «مَن سَخِطَ البَلاءَ فَلَهُ عِنَد الله السَّخَطَ»[180] كسي كه ابتلاي خدا را مورد خشم و ناخرسندي قرار دهد، براي او نزد خداوند نارضايتي بوده و مورد رضاي او نخواهد بود.
ناخشنودي از خداوند آسيبي مخصوص به امتحان به شر و رنج است و در آزمون‌هاي نيك پيش نمي‌آيد.
در آزموده شدن به سرور و ناخوشي‌ها اگر اصل امتحان بودن اين امور و پايان پذيري آن و اجر پس از آن مورد توجه نباشد. انسان دچار بي تابي و ناآرامي مي‌شود. و چون معمولا انسان‌ها به اين امور توجه ندارند قرآن كريم مي‌فرمايد: «اِنَّ الاِنسانَ خُلِقَ هَلوُعاً اِذا مَسَّهُ الشَّرُّ جَزُوعاً» براستي كه انسان آزمند آفريده شده و اگر ناملايمتي به او رسد بي تابي و غوغا به راه مي‌اندازد. (معارج / 19و 20)
در آيه ديگر مي‌فرمايد: «اِذا مَسَّكُم الضُّرُّ فاليه تَجئَرُون» هنگامي كه گرفتاري به شما رسد، مثل حيوانات وحشي فرياد مي‌كشيد. (نحل / 53)
هرچند كه اين آفت بيشتر در ابتلا به شرور پيش مي‌آيد، اما در ابتلا به خوشي‌ها و نعمت‌ها نيز به صورت طمع و زياده طلبي و حساسيت در حفظ و از دست ندادن آن پديدار مي‌گردد.
يكي ديگر از آسيب‌هاي روش ابتلا كه در موارد آزمون به گرفتاري‌ها و سختي ها، رشد و شكوفايي انسان را در معرض خطر قرار مي‌دهد، نااميدي است. كه قرآن كريم در اين باره مي‌فرمايد: « ... وَ اِن تُصِبُهم سَيئةٌ بِما قَدَّمت اَيديهم اِذا هُم يقنُطون» اگر ناخوشي به آن‌ها رسد به خاطر آن چه پيش از اين انجام دادند، نااميد مي‌شوند. (روم / 35)
اگر در تنگناي مشكلات انسان به فطرت خود رجوع نكند و آن اميدگاه و مامن مستحكم و توانا را تكيه گاه خود قرار ندهد و از غير او دست نكشيده و چشم فرو نبندد، دچار نااميدي مي‌شود. چون به اموري كه در حقيقت هيچ استقلال و توانايي ندارند تكيه كرده و با شكست آنها تمام اميدش را از دست مي‌دهد. و فراموش مي‌كند كه رحمت و رفاهي كه پيش از اين امتحان داشت از سوي خدا بود و هم او مي‌تواند اين رنج را به گشايش تبديل كند. «لَئِن اَذَقنا النّاسَ مِنّا رَحمَةً ثُمّّ َنزَعناها مِنهُ اِنَّهُ لِيؤُسٌ كَفوُر...» اگر خوشي را به مردم بچشانيم و سپس از آنها بازگيرم بدرستي كه نااميد و كفران گر هستند (هود / 9) در اين مورد آيات ديگري در قرآن وجود دارد.[181]
علت نااميدي‌ها در موارد بسياري اين است كه رحمت و نعمت خدا را مستقل ديده و جداي از خداوند ملاحظه مي‌كنيم و به آن وابسته مي‌شويم. در نتيجه وقتي از دست مي‌رود، ديگر چيزي براي دلخوشي نمي‌ماند. اما اگر نعمت‌ها و رحمت‌هاي الهي را در ربط و پيوند با او ببينيم، حتي اگر همه‌ي آنها گرفته شود منبع رحمت نامتناهي باقي و همراه ماست و ذره اي نااميدي در دل راه پيدا نمي‌كند.
يكي ديگر از آفات ابتلا به شرور حسد است و هنگامي در انسان پديد مي‌آيد، كه ببيند شخص ديگري نعمتي در اختيار دارد كه به خاطر محدوديت مورد تزاحم است يا موقعيت و امتياز و يژه اي را براي دارنده ايجاد مي‌كند كه همه نمي‌توانند آن را بدست آورند. در اين وضعيت وقتي شخص آن نعمت را در كسي ديد كه رسيدن به آن را براي خود دشوار يا ناممكن مي‌بيند، به صاحب آن نعمت حسد مي‌ورزد.[182]
بنابراين وقتي كسي به بدي و نقمت آزموده مي‌شود، در معرض اين آفت قرار مي‌گيرد. امام سجاد (ع) در دعاي شريفي اين آفت را يادآور شده مي‌فرمايند «اللّهُمَّ صَلِّ عَلي محمَّد و اله و ارزَقني سَلامَة الصَّدر مِن الحَسَد حَتي لا اَحسُدُ اَحَداً مِن خَلقِكَ عَلي شيء مِن فَضلِكَ وَ حتّي لا اَري نِعمَةً مِن نِعمَكَ عَلي اَحَدً من خلقك َفي دينٍ اَو دُنيا اَو عافيةٍ اَو تقوا اَو سَعَة اَو رَخاءٍ الاّ رَجَوت لِنَفسي اَفضَلَ ذلكَ بِكَ مِنكَ وَحدَكَ لا شَريك َلكَ»[183] خدايا درود فرست بر محمد و خاندانش و روزي‌ام فرما سلامتي سينه از حسد را تا اين كه به هيچ يك از آفريدگانت در نعمت‌ها و تفضلت حسد نورزم. و براي هيچ يك از آفريدگانت نعمتي از نعمت‌هاي ديني يا دنيايي، عافيت يا پرهيزگاري يا گشودگي يا راحتي را نبينم مگر اين كه براي خود برتر از آن را از تو بخواهم. تو يكتا و بي شريك هستي.
بنابراين در سختي‌ها و آزمون‌ها‌ي دشوار الهي اميد به فضل و رحمت حق مي‌تواند حسد را برطرف سازد.
انسان چون خودش را دوست دارد ممكن است به عجب و خودبيني دچار شود[184] به اين صورت كه در امتحانات حسنه‌ي الهي اكرام و انعام او را به شايستگي خود مربوط سازد[185] و آزمون‌هاي دشوار و پر محنت و زحمت براي خود تحقير و ناشايست پندارد.
«اِذا خَوَّلناهُ نِعمةً قالَ او تِيتُهُ عَلي عِلمٍ بَل هِي فِتنَة وَ لكِنّ اَكثَرَ هُم لايعلمُون» وقتي از جانب خود نعمتي به او (انسان) عطا كنيم مي‌گويد: آن را با دانش خود بدست آوردم، چنين نيست، بلكه آن آزموني است ولي بيشتر آنها نمي‌دانند. (زمر / 49)
در سوره‌ي فجر هم جنبه‌ي ابتلا به حسنات و نعمت‌ها و هم جنبه‌ي ابتلا به گرفتاري و تنگنا در رابطه با افت عجب بيان شده است.
«فَامَّا الاِنسانُ اِذا مَا ابتَليهَ رَبَّهُ فَاكرَمَهُ وَ نِعمَهُ فَيقول ربّي اَكرَمَن وَ امّا اِذا ما ابتَليهُ فَقَدَرَ عليه رِزقَه فَيقول ربّي اهانَن» اما انسان چنين است كه وقتي خدا او را مي‌آزمايد و گرامي داشته و نعمت مي‌بخشد، دچار عجب شده و مي‌گويد خداوند مرا بزرگ و ارجمند داشته و چون او را گرفتار كرده و روزي‌اش را محدود سازد، مي‌گويد خداوند مرا خوار كرده است. (فجر / 15 و 16)
وقتي معرفت الهي در قلب نفوذ نكند و فقط در كلام و سخن توحيد و بندگي خداي تعالي پذيرفته شود و شايد براي منافع روي آوري به دين صورت گيرد، آن گاه در گرداب بلاها و آزمون‌ها كه پروردگار بندگان را به خير و نعمت مي‌آزمايد، دلبستگي و وابستگي به نعمتهاي فاني شخص را اسير خود مي‌كند.
«وَ مِن النّاس مِن يعبَد اللهُ عَلي حَرفٍ فَاِن اِصابَهُ خَيرٌ اِطمَأنَِ بِه ...» و از مردم عده اي در حاشيه خدا را بندگي مي‌كنند و اگر خيري به آنها رسد به آن آرامش يافته و دلخوش مي‌شوند ... (حج / 11)
رحمت عامه‌ي خداوند همه‌ي عالم را فراگرفته و سراسر هستي را برخوردار نموده و مومن و كافر را بر سفره‌ي احسان الهي نشانده است اما كساني كه همه همتشان نفسانيات است به اين رحمت عامه دل بسته مي‌شوند در حالي كه بايد به رحمت خاصه كه در مقابل غضب است شادمان شد «قُل بِفَضل الله وَ بِرَحمَته فَاليفرَحوا» بگو به فضل و رحمت خدا شادمان و دلخوش شويد (يونس / 58) اين رحمت خاصه است كه وارد شدگان در آن از غضب و سخط الهي نجات يافته اند. اما رحمت عامه شامل غضب و استدراج هم بوه و در مقابل آن‌ها نيست.[186] «وَ اِذا اَذَقنا النّاسَ رَحمَةً فَرِحوا بِها ...» وقتي به مردم رحمتي و نعمتي را مي‌چشانيم شادمان مي‌شوند (روم / 35)
اين‌ها كساني هستند كه حق و باطل را نمي‌شناسند و براي آن فداركاري نمي‌كنند بلكه در بند منافع خود هستند و حتي همراهي شان با مومنان تابع منافع شخصي است. «وَ اِنَّ مِنكُم لِمَن لِيبطئُنَّ فَاِن اَصابَتَكُم مَصيبةٌ قالَ قَد اَنعَم اللهُ َ عَلي اِذ لََم اَكُن مَعَهُم شهيداً وَ لَئِن اَصابَكُم فَضلٌ مِن الله لِيقولُنَّ كان لَم تَكُن بينَكُم وَ بينَه مَوَدّةٌ يا لَيتَني كُنتُ مَعَهُم فَاَفوزَ فوزاً عظيماً» و قطعا از ميان شما كسي است كه كندي به خرج دهد، پس اگر آسيبي به شما رسد گويد: «راستي خدا بر من نعمت بخشيد كه با آنان حاضر نبودم. و اگر غنيمتي از خدا به شما برسد – چنان كه گويي ميان شما و او دوستي نبوده – خواهد گفت. «كاش من با آنان بودم و به بهره‌ي بزرگ مي‌رسيدم» (نساء / 72 و 73) حضرت علي (ع) درباره اين آفت است كه مي‌فرمايد: «خَضِ الغَمَرات اِلي الحَق حَيثُ كانَ»[187] در هر حال به سختي‌ها وارد شويد در راه حق آيات ديگر نيز در اين باره وجود دارد.[188]
توفيق برخورداري از آثار ابتلاها و امنيت در برابر آفات آن در گرو رعايت اصول مواجهه با آنها است. در صورت عمل نكردن به اين اصول به جاي بهرمندي از آثار ابتلاها، آفاتش دامن گير مي‌شود. بنابراين شناخت قواعد روبه رو شدن با آزمون‌هاي خداوند متعال ضروري است.
در اين بخش اصول مواجهه را در سه بخش: اصول مشترك در بلاهاي نيك و ناپسند، اصول ويژه ابتلا به شر و اصول ويژه ابتلا‌هاي نيك بررسي مي‌كنيم. البته قواعد رويارويي با ابتلا به حسنات يا شرور كه در اين جا جداگانه و ويژه ذكر شده در حقيقت اختصاص به اين موارد ندارد بلكه جنبه غالبي دارد مثلاً شكر بيشرتر در ابتلا به خوشي‌ها و نعمت‌ها به كار مي‌آيد هر چند كه در ابتلا به شرور هم وجوهي دارد كه در جاي آن بيان مي‌كنيم همين طور صبر كه بيشتر در آزمون به رنج‌ها به كار مي‌آيد اما در آزمون با نعمت و گشادگي نيز وجهي دارد كه بعد از اين ذكر خواهيم كرد.
سررشته‌ي آفات ابتلاها غفلت بوده و كليد نجات و عافيت از آنها ياد خدا و ذكر پروردگار است. حضرت علي (ع) فرمود: «بِدَوامِ الذِكرِ الله تُنجابُ الغَفلَةِ»[189] پيوسته داشتن ياد خداوند، حجاب غفلت را مي‌شكافد.
در نتيجه بر اثر ذكر گرفتاري‌ها برطرف مي‌شود «ذكر الله طاردُ و اللّاواءِ و البُؤسِ»[190] ياد خدا سختي‌هاي شديد و دشواري‌ها را برطرف مي‌كند.
قرآن مجيد هم مي‌فرمايد: «الَّذينَ اِذا ذَكَر اللهُ وَ جِلََت قُلوبُهُم وَ الصّابرين عَلَي ما اَصابَهُم» كساني كه هنگام ياد خدا دلهايشان مي‌لرزد و در مصيبت‌ها بردبارند. (حج / 35) در اين آيه شريفه در صورتي كه وجهي براي تقدم ذكر خدا و صبر در نظر بگيريم، اين طور قابل تبيين است كه اهل ايمان چون دلشان با ياد حق مضطرب و لرزان مي‌گردد چنان عظمتي مي‌يابد كه خوشي‌ها و ناخوشي‌هاي دنيا آن‌ها را متاثر و بي تاب نمي‌كند. اضطراب دل در ياد خدا مثل اين است كه آبگير كوچكي به دريا متصل شود و آب دريا در آن سرازير گردد. در اين حال هر چند كه آبگير لحظاتي متلاتم مي‌شود اما پس از آن به آرامشي پر شكوه و با عظمت در آغوش دريا مي‌رسد. لذا فرمود: «ثُمَ تَلينُ جُلُودُهُم و قُلُوبُهُم اِلَي ذكر الله» سپس بدن و دل هايشان با ياد خدا آرام مي‌شود. (زمر / 23)
هنگام بلاها و مصيبت‌ها چند ذكرزباني نيز در قرآن و از سوي معصومين توصيه شده كه بسيار مفيد است.
نخست اين كه قرآن مي‌فرمايد: «الَّذينَ اِذا اَصابَتهُِم مُصيبَة قالوا انّا للهِ و انّا اِليهِ راجِعون» كساني كه به وقت گرفتاري مي‌گويند «ما همه از خداييم و به سوي او باز مي‌گرديم» (بقره / 156)
بنابراين آيه شريفه ذكر «انا لله و انا اليه راجعون» براي آرامش يافتن و نجات از غفلت و سلطه‌ي شيطان بسيار مفيد است.
دوم اين كه پيامبر (ص) فرمود: «مَن اِصابَه هَمٌّ او غمّ او كربٌ اَو بَلاءٌ أو لاواءٌ فَليقُل الله رَبّي وَ لا اُشرِكُ بِه شيئاً تَوَكَّلتُ عَلي الحَي الَّذي لا يموت»[191] كسي كه به اندوهي يا غصه اي يا گرفتاري يا بلايي و سختي دچار شد، پس بايد بگويد: «خداوند يكتا پروردگار من است و چيزي شريك او قرار نمي‌دهم. توكل كردم بر زنده اي كه هيچ گاه نمي‌ميرد.
بنابراين روايت ارجمند ذكر «الله ربي و لا اشرك به شيئا توكلت علي الحي الذي لايموت» موجب آرامش و سهل شدن سختي‌ها مي‌گردد.
حضرت علي (ع) فرمودند: قُل عِندَ كُلِّ شِدَّة: «لا حولَ و لا قوةَ الاّ بالله العلي العظيمِ» تَكفُها»[192] در هر گرفتاري بگو: «لا حول و لا قوة الا بالله العلي العظيم» براي آن كافي است.
امام رضا (ع) نيز از قول پدرشان حضرت كاظم (ع) فرمودند: «اِذا كُنتَ في شِدَةٍ فَاكثَر مِن اَن تقُول: يا رَئوف يا رَحيم»[193] اگر در گرفتاري و سختي قرار گرفتي پس بسيار بگو: «يا رئوف يا رحيم»
يكي از شيوه‌هاي روبرو شدن موفق با بلاها دورانديشي است كه انديشه و عواطف را از درگيري با آزمون رها كرده و افقهاي روشن و اميد بخش را مي‌گشايد.
ياد خدا موجب دورانديشي است و انديشه را از حصار اين سراي بلا خيز و تنگ فراتر مي‌برد. خداي تعالي براي سرزنش كساني كه بر اثر غفلت سرگرم ظواهر دنيا شده‌اند مي‌فرمايد: «يعلَمون ظاهراً مِن الحياةِ الدُّنيا وَ هٌم عَن الاخرة هُم غافلون» ظاهر زندگي پست را شناخته و از آخرت غافل‌اند (روم / 7) و درباره‌ي چنين كساني مي‌فرمايد: «لَعَمرَك انَّهُم في سَكَرَتهم يعمَهون» به جان تو سوگند اي محمد كه به يقين آنها در سرمستي خود غوطه وراند. (حجر / 72) اين سرمستي تنها براي كساني كه از نعمت‌هاي دنيايي برخوردارند نيست بلكه ممكن است كساني در فقر و نداري بوده اما حسرت دنيا آنها را مست و مدهوش كرده باشد.
امام علي (ع) در برابر اين وضعيت مي‌فرمايد: «لا يدهُش عِندَ البَلاءِ الحازِم»[194] دورانديش در بلاها مدهوش و از خود بي خود نمي‌شود. زيرا «الحازمُ مَن لَم يشتَغِلُهُ َغرورُ دُنياهُ عَن العَمَل لِاُخراهُ»[195] دورانديش كسي است كه فريب دنيا او را از عمل براي آخرتش باز نمي‌دارد.
دورانديش در رنج و رفاه آن طور كه حق عبوديت است عمل مي‌كند و فريفته و سرمست نمي‌شود «الحازمُ مِن شَكَرَ لنِعمَةٍ مقبَلةٍ وَ صَبَرَ عَنها و سَلاها مُولّيتةً مُدبرَة»[196] دورانديش كسي است كه نعمت روي آورده را سپاس مي‌گذارد و در حال روگرداني و از دست دادنش آن را فراموش كرده و بردبار است.
براي مواجهه‌ي درست و آفت سوز با بلاها لازم است كه انسان خود را از وابستگي‌هاي دنيايي رها سازد تا با آرامش و تسلط برنفس، آزمون‌هاي الهي را پشت گذارد. به اين جهت حضرت علي (ع) فرمودند: «لا تَفرَج بِالغِناء وَ الرَّخاء وَ لا تَغتَم بِالفَقر وَ البَلاءِ فأنَّّ الذَّهَبَ يجرَّب بالنَّار وَ المومِنُ يجرَّب بالبّلاءِ»[197] با دارايي و راحتي دلخوش نباش و به علت نداري و گرفتاري اندوهگين مشو، زيرا همان طور كه طلا براي خلوص با آتش آزموده مي‌شود مومن با سختي‌ها آزموده مي‌شود.
براي ايمن بودن از آفات ابتلا‌ها بايد راهي پيدا كرد كه در اين دگرگوني‌ها و فراز و فرودها آرامش و تسلط بر نفس از دست نرود و تنها راه حفظ آرامش برقراري پيوند با سرچشمه قدرت و نورانيت و آگاهي و عزت است.
دعا محكم ترين رشته‌ي پيوند با حق تعالي و پرشورترين شكل ياد اوست. هم از اين رو حضرت علي (ع) فرمودند: «فانَّه لا يدفعُ البَلا الاَ الدُّعا»[198] بدون ترديد بلا برطرف نمي‌شود مگر با دعا.
دعا تنها براي رفع گرفتاري‌ها نيست بلكه براي حفظ از آفات بلاست چه ابتلا به خير يا به شر. اميرالمومنين علي (ع) فرمودند: «لا يقولنَّ احدَكم اللهُمَ انّي اَعوذُ بِكَ مِن الفتنة لانَّه ليسَ احدَكُم الاِ و هو مشتملُ علي فتنةٍ ولكن مِن استعاذَ فليستعذ مِنَ مَضَلِات الفتَن»[199] هيچ يك از شما نبايد بگويد بارالها به تو پناه مي‌آورم از آزمايش‌ها زيرا كسي از شما نيست مگر اين كه مورد امتحان است. ولي كسي كه مي‌خواهد پناه بجويد، از گمراهي و آسيب‌هاي ابتلاها پناه بجويد و ايمني بخواهد.
امام سجاد (ع) در دعايشان مي‌فرمودند: « .... اي الحالَينِ اَحَقُّ بِشُكرِ لَكَ وَ اَي الوَقتَين اَولي بِحَمد لَكَ، اوقتُ الصِّحة الُتي هَنّا تَني فِيها طَيبات رِزقِكَ وَ نَشَطتَني بِها لابتغاءِ مرضاتكَ و فضلكَ و قوَّيتني مَعها علي ما وَفَّقتني لَه مِن طاعَتك‌ام وقتُ العِلَّةِ الَّتي مَحَصتَني بِها وَالنِّعم الَّتي اَتَحَفتني بِها تَخفيفاً لما ثَقُلَ به علي ظهري مِن الخَطيئات وَ تطهيراً لما انغَسمتَ فيه مِن السَّيئاتِ و تَنبيهاَ لتناولِ التوبة و تذكيراً لمَحو الحَوبةِ بقَديمَ النعمةُ ...»[200] كدام حال و روز براي شكر گذاريت سزاوارتر و كدامين زمان براي ستايشت شايسته تر است، آيا هنگام سلامتي كه روزي‌هاي پاكيزه ات را گوارايم ساختي و براي طلب رضا و بخششت نيرو دادي و توان توفيق فرمانبري به من عطا نمودي يا ساعت بيماري كه مرا به وسيله‌ي آن خالص كرده و نعمت‌هايي پيشكش فرمودي، تا بار سنگين گناهانم سبك شده و از پليدي‌هايي كه مرا فرا گرفته پيراسته شوم و هشداري براي توبه و يادآوري نعمت‌هاي گذشته براي از بين بردن گناهان باشد.
اين دعا در ابتلا به سلامتي و بيماري به كار آمده و پرده‌ي غفلت را مي‌سوازند. در دعاي ديگري از آن امام كه مخصوص روزگار خير و نعمت است، آمده: «الّلهُمَّ لكَ الحمدُ علي حُسن قَضائِك و بِما صَرَفت عَني مِن بَلائِك فلا تَجعَل مِن رحمتِك َما عَجَلت لي من عافيتَكَ فاكونُ قد شقيتُ بما احبَبتُ و سَعِدَ غيري بما كَرِهتُ و ان يكن ما ظَللتُ فيه، اَو بُِت فِيه مِن هذه العافية بَينَ يدَي بَلاء لا ينقَطِعُ وَ وِزرٍ لا يرتَفِعُ، فَقَدِّم لي ما أَخَّرتَ و أّخَّر عَنُّي ما قدَّمتَ فَغَيرُ كَثيرٍ ما عاقِبَتُه الفَناءِ وَ غيرَ قليلٍ ما عاقِبَتُه البَقاءٍ و صَلِّ عَلي مُحمدٍ و آلِه»[201] خداوندا ستايش مخصوص توست بر حكمراني نيكو و برطرف نمودن بلاها از من. از تو خواستارم كه بهره‌ي من از مهرورزي ات را در سلامت اين دنيا قرار ندهي كه سرانجام به خاطر آنچه دوست دارم بدبخت شوم و ديگري در اثر آنچه نمي‌پسندم رستگار شود. اگر سلامتي كه در روز يا شب از آن برخوردار پيش در آمد رنج هميشگي و گناهي پاك نشدني است، از تو مي‌خواهم آنچه موخر است مقدم كني و آنچه مقدم است موخر گرداني. زيرا آنچه سرانجامش نابودي است زياد نبوده و آنچه هميشگي است كم شمرده نمي‌شود و بر محمد آلش درود فرست.
دعاهاي زيادي براي ابتلا به حسنات وجود دارد همان طور كه دعاهاي بسياري براي هنگام ابتلا به شرور وارد شده از جمله آن كه ابوحمزه ثمالي از امام باقر (ع) و او از امام سجاد (ع) و ايشان از امام حسين (ع) روايت كردند كه پدرم به فرزندانش مي‌فرمود: هنگامي كه مصيبتي از دنيا يا تنگي و شدتي به شما رسيد، نيكو وضو گرفته چهار ركعت يا دو ركعت نماز بخوانيد. پس از پايان نماز بگوييد: «يا مَوضِعَ كُلِّ شَكوا يا سامِعَ كُلّ نَجوا يا شافِي كُلِّ بَلاء يا عالِمَ كلِّ خَفية و يا كاشِفَ ما يشاءُ مِن بلية يا ناجِي موسي يا مُصطَفي محمّد (ص) يا خليلَ ابراهيمَ اَدعُوكَ دُعاء مَن اشتَدَّت فاقَتُه وَ ضَعُفت قُوَّته و قَلَّت حيلتُه دُعاءَ الغَريبِ الغَريقِ الفَقيرِ الَُّذي لا يجدُ لكَشفِ ما هو فيه الاّ انتَ يا اَرحمَ الرّاحمينَ لا اله الاّ انتَ سُبحانَك انُّي كُنتُ مِن الظّالمين.»
امام سجاد (ع) فرمود بلاديده اي اين دعا را نمي‌خواند، مگر اين كه خداي تعالي گره از كارش مي‌گشايد.[202] در نهايت اين كه امام صادق از رسول الله (ص) روايت فرمود: «لَم يبقِ مِنَ الدُّنيا الاّ بَلاءً و فتنةً و ما نَجا مِن نَجا الاّ بِصدقِ الاِلتِجاءِ»[203] از دنيا چيزي نمي‌ماند مگر بلاها و آزمون‌ها و كسي نجات پيدا نكرد مگر اين كه با تمام وجود خداوند را بخواند.
يكي از اصول مواجهه با سختي‌ها كه البته در ابتلا به نيكي‌ها و نعمت‌ها هم تا حدودي كارآمد است، آمادگي براي بلاست.
مومن مي‌داند كه خداوند همواره او را به آزمون‌هاي گوناگون مبتلا مي‌كند و احتمال هر چيز را مي‌دهد. نه در خوشي از ناخوشي‌ها غافل مي‌شود و نه در سختي‌ها نعمت‌ها را فراموش مي‌كند. بلكه در خوشي‌ها منتظر ناكامي است و با رسيدن آن ناآرام نمي‌شود. حضرت علي (ع) فرمودند «لا يقصُرُ المُومنُ عَن اِحتِمالٍ و لا يجزَعُ لِرَّزيةٍ»[204] مومن از احتمال رويدادهاي گوناگون كوتاهي نمي‌كند و در گرفتاري‌ها بي تابي نمي‌ورزد.
همچنين فرموده اند: «لَقَد عَجَزَ مَن لَم يعِدُّ لكُلِّ بَلا صَبراً و لكُلِّ نِعمَةٍ شُكراً و لكُلِّ عُسر يسراً ...»[205] ناتوان است كسي كه براي هر بلايي صبري و براي هر نعمتي شكري و براي هر سختي، آساني را آماده نكرده (يا پيش بيني نمي‌كند) .
اين آمادگي هم تحمل ناكامي‌ها را آسان مي‌سازد و هم در خوشي مانع سيطره‌ي غفلت و ناسپاسي و از دست دادن تحمل رنج‌ها مي‌شود.
«اَكرَهُ المَكارِِه فِي ما لا يحتَسِبُ»[206] ناخوشايندترين سختي‌ها در چيزي است كه گمان آن نرفته و پيش بيني نشده است.
حضرت علي (ع) فرمود: «الجَزَعُ يعَظُمُ المِحنَةَ»[207] بي تابي رنج را بزرگ و بسيار مي‌كند.
«الجَزَعُ عِندَ المُصيبَةِ اَشَدُّ مِن المُصيبةِ»[208] بي تابي در گرفتاري، از آن گرفتاري سخت تر است.
«المُصيبَةُ واحِدَة وَ اِن جَزَعتَ صارَت اثنَتَين»[209] مشكل يكي است و اگر بي تابي كني دو تا مي‌شود.
امام كاظم (ع) «مَن ضَرَبَ بِيده علي فَخَذه اَو ضَرَبَ بِيده الواحِدة عَلي الاُخري عِنَد مُصيبَةٍ فَقَد حَبِطَ اَجَره»[210] كسي كه در سختي و گرفتاري دستش را بر پايش بزند يا با دستي بر دست ديگر، به يقين پاداشش تباه مي‌شود.
«لا تَجزَعوُا مِن قَليلٍ ما اَكرَهَكِم فَيوقَعَكم ذلكَ في كثيرٍ مِمّا تُكرهُون»[211]
از ناخوشايندي‌ها‌ي اندك بي تاب نشويد كه آن بي تابي شما را در ناكامي بسيار گرفتار مي‌كند.
اين دستورات براي خودداري و بي تابي نكردن براي اين است كه وضعيت ظاهري و رفتار آشكار انسان در روان و دگرگوني‌هاي دروني تاثير شدت و مستقيم دارد كسي كه بي تابي مي‌كند ضعيف شده و توان و بردباري خود را از دست مي‌دهد و مشكل چند برابر دشوارتر مي‌گردد.
پنهان كردن گرفتاري‌ها و مشكلات از نظر مردم موجب مي‌شود كه شخص طوري رفتار كند كه گويا مشكلي ندارد، و اين رفتار و اصلاح ظاهري موجب آرامش دروني مي‌شود زيرا ظاهر بر باطن تاثير مي‌گذارد. در برابر آن اگر كسي گرفتاري خود را آشكار سازد به گونه اي رفتار مي‌كند كه قلبش ناآرام و رنجيده مي‌گردد.
«من كشف ضره للناس عذب نفسه»[212] كسي كه گرفتاري‌اش را براي مردم آشكار كند جانش را در عذاب انداخته است.
بر خورد مردم هم در دشوارتر شدن مشكل موثر است. تغيير نگاه‌ها سخنان اشاره‌ها و زمزمه‌ها مشكل را بزرگتر كرده و بر ذهن و زندگي سنگين تر مي‌آيد.
امام باقر (ع) فرمود: «يا بُنَي مَن كَتَم بَلاءً اِبتلي بِه مِنَ النّاس وَ شَكا ذلكَ اِلي اللهِ عَزَّوجلَّ كانَ حَقاً علي الله اَن يعافيه مِن ذلكَ البَلاءِ»[213] اي فرزندم كسي كه مشكلي را كه به آن مبتلا شده از مردم بپوشاند و فقط با خداي بزرگ و عزيز درد دل گويد حق است كه از آن بلا رهايي يابد.
البته مومناني كه مظهر لطف و كرم خدا هستند نيز شايستگي اين راز گشايي و درد دل شنوي را دارند. «مَن شَكا ضُرُّه الي مُومن فَكَانَّما شَكا الله سبحانَهُ»[214] كسي كه گرفتار‌ي‌اش را براي مومني بازگويد، گويا با خداي سبحان در ميان نهاده است.
مهمترين چاره در برابر مشكلات و ابتلا به شرور، صبر و بردباري است و ساير موارد به عنوان معاون و تقويت كننده يا زمينه ساز صبر قابل طرح هستند. خداي تعالي مي‌فرمايد: «وَ جَعَلنا بَعضَكُم لِبَعضٍ فِتنةً أتصبِرون» گروهي از شما را وسيله‌ي امتحان گروهي ديگر قرار داديم، آيا بردباري مي‌كنيد ؟ (فرقان / 20)
بخش عمده اي از رنج مشكلات و گرفتاري‌ها نتيجه‌ي نگاه و رفتار ما در برابر آن است. اگر در مواجهه با سختي بي تابي كنيم و داد و فرياد به راه انداخته و خود را بدبخت ترين مردم بدانيم درست فكر كرده‌ايم و اگر آن مشكل را با آرامش و بردباري در آغوش بگيريم و آن را يك فرصت به شمار آوريم، باز هم درست فكر كرده ايم، چون مشكل اصلي و ريشه‌ي رنج درخود ماست. حضرت علي (ع) مي‌فرمايد: «لَيسَ مَعَ الصَّبرِ مُصيبَةٌ»[215] با صبر مصيبتي نسيت. به عبارت ديگر صبر، رنج‌ها را از ميان مي‌برد. «اِذا صَبَرت لِلمحنَة فَلَلت حَدَّها»[216] اگر در ناكامي‌ها بردباري كني درهم شكسته مي‌شود. «مَن صَبَر عَلي النِكبَةَ كأن لِم ينكَب»[217] كسي كه در ناخوشي‌ها بردباري كند، گويا اصلا ناخوشي نديده است.
بنابراين با صبر و تحمل تلخي‌ها از بين رفته و مشكلات و زحمت‌ها نابود مي‌شود. اما اثر صبر از اين هم بيشتر است، بلكه اين اكسير ناكامي‌ها را به كاميابي و شكست‌ها را به پيروزي تبديل مي‌كند. هم از اين رو حضرت علي (ع) فرمود: «في الصَّبرِ ظَفَرٌ»[218] پيروزي در بردباري است. «حُسنُ الصَبر طليعةَ النّصرِ»[219] بردباري نيكو، سپيده دم پيروزي است.
«دَوامُ الصَبرِ عنوانُ الظَّفرِ و النَّصر»[220]پايداري در بردباري نشانه‌ي پيروزي و كاميابي است. و بسياري روايات ديگر[221] كه نشان مي‌دهد سختي‌ها در صورت مواجه‌ي صحيح فرصت‌هاي بزرگ زندگي و جهش گاه سلوك به سوي خدا و خوشبختي ابدي است.
بزرگترين و تواناترين كسي كه مي‌تواند ما را ياري كند و از بلاها نجات دهد خداي تعالي است و او ياري‌اش را در گرو صبر قرار داده است «ما دَفَعَ اللهُ سُبحانَه عَن المُومن شيئاً مِن بَلاء الدُّنيا و عَذاب الاخِرةِ إلاّ بِرضاهُ بِقَضائِه و حُسنُ صَبرِه عَلي بَلائِهِ»[222]خداوند پاك رنجي از دنيا و عذابي از آخرت را از مومن بر نمي‌دارد مگر با خشنودي او از خواسته‌ي خدا و بردباري‌اش در آزمون الهي.
البته صبر تنها مربوط به مواجهه با آزمون‌هاي ناخوشايند نيست. چرا كه جبرئيل به پيامبر (ص) فرمود: «يصبِر في الضَّراءِ كما يصبرُ في السَّرَّاءِ و في الفاقَةِ كما يصبِرُ في الغَني و في البَلاء كما يصبرَ في العافيةِ ...»[223] در تنگناها همانند گشايش‌ها صبر كن و در نداري مثل هنگام دارايي و در بلا همچون هنگام سلامتي ...
در معناي اين حديث دو احتمال وجود دارد يك احتمال ضعيف اين كه در دارايي و سلامتي و گشايش هم رنج و گرفتاري هست و بايد مثل وقت نداري و گرفتاري بردباري كرد.
احتمال قوي تر اين كه طبق روايات سه گونه صبر داريم يكي صبر در بلا و رنج يكي صبر در طاعت خدا و ديگري صبر از معصيت.[224] هر چند قسم اول ويژه ابتلا به شرور است اما دو قسم ديگر در همه‌ي ابتلا‌ها لازم و از شرايط عبوديت است. و ممكن است صبر توصيه شده در روايت گذشته به اين دو گونه كه در ابتلا به خير و شر عموميت دارد، بازگردد.
يكي از چيزهايي كه در مواجه با سختي‌ها و مشكلات، آرامش بخش بوده و آستانه‌ي تحمل را بالا مي‌برد، يادآوري نعمت‌هاي الهي حتي نعمت‌هاي گذشته و آينده است كه همه را خداي مهربان نه به علت استحقاق ما بلكه از روي كرم و بخشش خودش عنايت مي‌كند. حضرت ابا عبدالله (ع) فرمودند: «لا خَيرَ في عَبدٍ شَكا مِن مِحنَةٍ يقَدّمها آلافُ نِعمةٍ و اتَّبَعَها الافَ راحَةٍ و من لا يقضي حقَّ الصَّبر علي البَلاء حَرُمَ قَضاءُ الشُّكر في النَُعماء كذلكَ مَن لا يودّي حقَّ الشُّكر في النَّعماء يحرمُ عَن قَضاءُ الصَبر في البَلاء و مَن حُرمَهما فَهُو مِن المَطرودين»[225] شكايت كننده از رنجي كه پيش از آن هزاران نعمت بوده و در پي آن هزاران خوشي مي‌آيد، بنده‌ي خوبي نيست. كسي كه حق صبر در بلا را به جا نياورد، توفيق شكر در نعمت بر او حرام مي‌شود. همچنين كسي كه حق شكر در نعمت را به جا نياورد از بردباري در بلا ناتوان مي‌گردد و كسي كه از اين دو (شكر و صبر) محروم شود، از رانده شدگان درگاه خداي مهربان است.
در شرح حال حضرت ايوب (ع) آمده كه در دعاهايش به خداي تعالي عرض مي‌كرد: «خدايا هفتاد سال رفاه و نعمت دادي تا اين كه هفتاد سال بلا و گرفتاري بر من قرار دهي.»[226] يعني پس از هفتاد سال نعمت اگر هفتاد سال همه‌ي نعمت‌ها را بگيري و مرا در سختي بياندازي، تازه در نقطه صفر بندگي قرار مي‌گيرم زيرا هفتاد سال نعمت بدهكاري داشتم كه با همين ساليان رنج و بلا جبران مي‌شود.
يكي از راهكارهاي رويارويي با ناكامي‌ها و بلاها كه تنها از چشمه سار حكمت الهي بر مي‌آيد و غير از كسي كه دانايي‌اش به علم و حكمت ازلي پيوسته، آن را نمي‌آموزد، اين است كه حضرت علي (ع) فرمودند: «انَّ للمِحَنِ غاياتٌ و للغاياتِ نَهاياتٌ فَاصبَروالها حتّي تَبلُغ نَهاياتُها فَالتَّحُّرك لَها قَبلَ انقِضائَها زِيادَةٌ لَها»[227] بي شك سختي‌ها سرانجامي دارد كه به پايان مي‌رسد پس صبر كن تا فرجام مشكلات فرا رسد، هر تلاشي پيش از آن موجب افزايش مشكلات مي‌شود.
در فرمايش ديگري از ايشان مي‌خوانيم: «انَّ للمِحَنِ غاياتٌ لا بُدَّ مِن انقضائِها فَناموُا لَها اِلي حينَ انقضائِها فَانَّ اِعمالَ الحِيلة فيها قَبلَ ذلكَ زيادَة لَها»[228] بدرستي كه سختي‌ها پاياني دارد كه ناچار فرا مي‌رسد. پس آرام بگيريد تا مدتش سرآيد. بي ترديد در كار آوردن هر چاره اي قبل از فرجام مشكلات سبب بيشتر شدن آن است.
هنگامي كه شخصي احساس مي‌كند سختي‌ها به او هجوم آورده و بلاها از هر سو بر او مي‌بارد، نبايد در برابر آن ايستادگي كند، بلكه بايد شرايط را همانطور بپذيرد و راه كنار آمدن با آنها را بجويد. «اذا اَتَتكَ المِحَن فَاقعُد لَها فَانَّ قيامَكَ زيادَةٌ لَها»[229] وقتي سختي‌ها به سوي تو مي‌آيد بنشين زيرا ايستادگي تو موجب افزايش آنهاست.
در اين شرايط انسان اگر خود را جمع كند و آمادگي خود را براي پذيرش آنها افزايش دهد مقاوم تر خواهد بود، تا اين كه به ستيز با آنها برخيزد و توان خود را از دست بدهد. اما وقتي احساس پايان يافتن سختي‌ها پيدا شد بايد با قدرت در برابر آنها ايستاد و اوضاع را بازسازي كرده و بهبود بخشيد. «اذا خِفتَ صُعُوبَة امر فَاصعُب له يذِلُّ لكَ و خادعَ الزَّمان عَن احداثِه تَهُن عليكَ»[230] هنگامي كه سختي كاري كاهش يافت به سختي و استوار به آن بپرداز تا ذليل تو شود و روزگار را فريب بده از پيشامد هايش تا بر تو سهل گردد.
فريب روزگار به اين است كه اگر سخت شد تو سهل بگير و اگر سهل شد تو سختي و جديت و تلاش را فرومگذار.
اگر انسان اعتقاد داشته باشد كه خداوند حكيم و توانا بر اساس عدالت حكم مي‌راند و به كسي ستم روا نمي‌دارد هيچ گاه در سختي ابتلاها ناخشنود نمي‌شود، چون مطمئن است كه هر كسي به گونه اي مورد آزمون و ابتلاها قرار مي‌گيرد و بايد در اين گيرو دار حق عبوديت را به جاي آورد و بس.
حضرت علي (ع) فرمود: «المَصائِب بِالسَّوية مَقسُومَة بينَ البَرية»[231] گرفتاري‌ها برابر ميان مردم تقسيم شده است.
حتي آنها كه به ظاهر مورد حسرت ديگران‌اند در دورنشان غم و اندوه از گرفتاري‌ها موج مي‌زند. هم از اين رو اميرالمومنين علي (ع) فرمود: «المُستَمتِعونَ بالدُّنيا تَبكي قُلُوبُهُم وَ اِن فَرِحُوا و يشتَدُّ مَقَتهم لانَفسَهُم و ان اغتَبَطوا بِبَعض ما مِنها رُزِقوا»[232] برخورداران از دنيا در دل نالان و گريان اند، اگر چه به ظاهر شادماني مي‌كنند، و از خود ناخشنوداند، هر چند كه به سبب پاره اي از بهرمندي هايشان به خود مي‌بالند.
بنابراين نبايد فراموش كرد كه در اين دنياي تنگ و فرومرتبه هيچ بهشتي وجود ندارد و سراي رنج و زحمتي است كه همه‌ي مردمان را زير سايه‌ي خود گرفته است.
هيچ سختي هميشگي نيست «انَّ مَع العُسر يسرا» با هر سختي گشايش و آساني است. (انشراح / 6)
حضرت علي (ع) فرمود: «أَضيقُ ما يكونَ الحَرَجُ أقرَبُ ما يكون الفَرجُ»[233] تنگ ترين سختي‌ها نزديكترين آنها به گشايش است.
«عِندَ تَضايقُ حِلَقِ البَلاء يكون الرَّخاءُ»[234] در تنگناي مشكلات راحتي و خوشي فرا مي‌رسد. كسي كه در سختي‌ها و مشكلات رنج مي‌برد با اين اميد راستين و توان بخش گره‌هاي دروني را مي‌گشايد و از درون به آرامش و راحتي مي‌رسد و مي‌تواند تا وقت رفع گرفتاري‌اش با آسودگي بگذراند. و عطر نزديكي فرج را زودتر احساس كند.
عوامل بي شماري در جهان وجود دارد كه ميان ما و كاميابي و موفقيت يا خواسته‌هاي ما فاصله مي‌اندازد. بسياري از اين امور در اختيار ما نبوده و اگر انسان خود را تنها روياروي آنها ببيند، در فشار احساس ناتواني و كوچكي در هم مي‌شكند. هم از اين رو خداوند تعالي امر فرمود: «فَاذا عَزمتَ فَتَوكَّلَ علي الله» هرگاه تصميم گرفتي و براي كاري اقدام كردي به خدا توكل كن. (آل عمران / 159)
توكل يعني پيوند توانايي محدود انسان به توانايي نامحدود الهي و در نتيجه برخورداري از توانايي نامحدود. حضرت علي (ع) فرمود «مَن تَوكَّل علي الله تَسهَّلت له الصِّعابُ»[235]كسي كه بر خدا توكل كند سختي‌ها برايش آسان مي‌شود.
توكل به خدا نه فقط سختي بلكه اندوه‌ها را هم از بين مي‌برد «مَن توكَّل لَم يهتَمّ»[236] كسي كه توكل دارد غصه نمي‌خورد. «لَيسَ لمُتوكَّلَ عَناءُ»[237] توكل كننده دشواري در پيش ندارد.
با توجه به اين فرمايشات معلوم مي‌شود كه مشكل، پيشامدهاي ناگوار و نامطلوب واقعي نيست بلكه مشكل اساسي ضعف و ناتواني دروني و رواني است كه با ياد خدا و پيوند با او برطرف مي‌شود. سختي‌ها و رنج‌هاي اين جهان پايان ندارد و اگر كسي منتظر روزي است كه بدون مشكل و سختي زندگي كند، آرزويي خام را مي‌پرورد راز شاد زيستن و راحتي و آرامش دروني ياد خدا و ارتباط نزديك با اوست.
ترس از لغزش در نعمت‌ها و خوشي‌ها همواره انسان را هوشيار نگه مي‌دارد و نمي‌گذارد سرمستي و غفلت خوشي او را بفريبد. «يا ايها الَّذينَ آمَنوا لِيبلوَنَّكُم الله بِشيءٍ مِن الصَّيد تَنالوا ايديكُم و رِما حُكُم لِيعلمُ الله مِن يخافُه بالغَيب» اي كساني كه ايمان آورديد خداوند شما را مي‌آزمايد به شكاي كه در دسترس و تيررس شماست، تا بداند چه كسي از غيب (قيامت) مي‌ترسد.
قيامت روز ديدار خدا و سرور اهل يقين و تقواست اما كسي كه كوله باري از گناهان را همراه خود آورده و با چشم نابينا در محشر حاضر شود، توان ديدن جمال الاهي و درك رحمت او را نداشته، سخت در عذاب خواهد بود. بنابراين به فرموده‌ي مولا علي (ع) «لا تَخَف الاّ ذَنبَكَ»[238] نترس مگر از گناهت. كسي كه چنين هراسي را ندارد، مثل كودكي نادان خود را به خطر مي‌زند.
«من قَلَّت مَخافَتُه كَثُرَت آفتهُ»[239] كسي كه هراسش كم باشد آسيب‌هاي زيادي به او مي‌رسد. ترس از هوس‌ها و گناهان كه قهر و غضب الهي را در پي دارد موجب هوشياري و مراقبت شده و غفلت را مي‌زدايد. در نتيجه انسان در آرامش و امنيت در سايه‌ي ايمان و تقوا و عبوديت زندگي خواهد كرد. اين هراس پسنديده برآمده از خردمندي و ايمان و موجب آرامش و عافيت است.
«ثمرهُ الخَوفِ الاَمنِ»[240]نتيجه‌ي اين ترس، آرامش امنيت است. هوشمندانه ترين بيم، ترس از آسيب‌هاي زندگي دنياست، كه ترس‌هاي موهوم را نابود مي‌كند. «من خافَ الله قَلَّت مَخافَتَهُ»[241] كسي كه از قهر خدا بترسد ترس او از امور موهوم كم مي‌شود. كسي كه از خدا نمي‌ترسد همواره در هراس است كه مبادا به منافع و دارايي هايش زياني برسد و اين منافع فاني او را به بند مي‌كشد. بنده اي كسي كه از خدا رو گردانده و به جاي خدا قلبش براي دنيا بتپد خداوند او را فريفته و سعادتش نابود شده و بدتر از چيزي كه مي‌ترسد به سرش خواهد آمد. «مَن اَمِنَ المَكرِ لَقِي الشَّرَّ»[242] كسي كه از فريب خدا آسوده است بدترين نتيجه را ديده است.
«مَن اَمن مَكرَ الله هَلَكَ»[243] كسي كه از فريب خدا آسوده خاطر است نابود است.
در ابتلا به حسنات علاوه بر اين كه بايد مراقب لغزش‌ها و خطاها بود بايد به فكر بقا و افزايش نعمت نيز باشيم و راه آن شكرگزاري است كه فرمود: «لَان شَكَرتُم لَاَزيدَنّكُم» اگر شكرگذاري كنيد شما را افزايش مي‌دهيم. (ابراهيم / 7)
شخصي از حضرت علي (ع) پرسيد «چرا پروردگارت را شكر كردي ؟ فرمود: «نَظَرتُ اِلي قَد صَرَفَهُ عَنّي وَ اُبلي به غَير فَعَلمت انَّه قَد اَنعَم علي فَشكرتُه»[244] بلا و رنجي را ديدم كه خداوند از من بازگردانده و ديگري را با آن گرفتار كرده است، پس دانستم كه همانا به من نعمت بخشيده، پس شكرگزاري كردم.
همچنين فرمودند: «نعمَةٌ لا تُشكَر كَسَيئةٍ لا تُغفَر»[245] نعمت سپاس گذاري نشده مثل گناه آمرزيده نشده است. «مَن قَلَّ شُكرَه زالَ خيرُه»[246] كسي كه سپاسگزاري‌اش كم است نعمت‌اش تباه مي‌شود.
امام صادق (ع) فرمود: «كانَ رَسول الله اِذا وَردَ عَليه اَمر يسرُّهُ قالَ الحمد لله علي هذِه النِّعمةِ و اِذا وَرَدَ عليه امرَ يغتمُ به قالَ الحمد لله عَلي كُلِّ حالٍ» پيامبر (ص) اين طور بود كه اگر پيشامد شادي رخ مي‌نمود، مي‌فرمود: «الحمد لله بر اين نعمت» و اگر اتفاق ناراحت كننده اي پيش مي‌آمد، مي‌فرمود: «الحمد لله برهمه‌ي حالات» .
علامه مجلسي در توضيح اين حديث نوشته اند: «الحمد لله علي كل حال» يعني او سزاوار ستايش است در برخورداري و گرفتاري براي اين كه هر كاري كه خدا با بنده‌اش مي‌كند، بي ترديد به صلاح اوست.»[247]
افزون بر اين مي‌نويسد: «در هر بلا پنج نوع شكر وجود دارد، اول ممكن است اين بلا بلاي سخت تري را دفع كرده باشد ... دوم بلايا كفاره گناهان است يا سبب بالا رفتن درجات معنوي ... سوم، بلا مصيبت دنيايي است و ديني نيست پس شايسته است كه براي آن شكرگزاري شود. نقل شده كه حضرت عيسي (ع) بر مردي نابينا و جزامي و فلج با زخمهاي چركين مي‌گذشت كه از او شنيد، خدا را شكر مي‌كند، و مي‌گويد «الحمدالله الذَّي عافاني مِن بَلاءِ ابتَلي بِه اَكثَر النّاس» ستايش مخصوص خدايي است كه مرا سلامت داشت از بلايي كه بيشتر مردم به آن مبتلا هستند. حضرت عيسي (ع) فرمود: چه بلايي به تو نرسيده است ؟ گفت: خداوند مرا از بزرگترين بلا كه كفر است، حفظ فرمود. سپس حضرت عيسي دستي بر او كشيد و از همه‌ي بيماري‌ها شفا يافت و چهره‌اش زيبا گرديد و با حضرت عيسي همراه شد و با او عبادت و بندگي كرد.
چهارم، هر بلايي در لوح محفوظ نوشته شده و حتما مي‌آيد، پس شايسته شكر است كه آمد و گذشت. پنجم، بلاي دنيا موجب اجر اخرت و زدودن حب دنيا از قلب بوده، پس سزاوار شكر است.»[248]
انسان در برخورداري‌ها بايد توجه كند كه اين فرصتي براي انجام كار خير است و اگر جود و لطف الهي براي او تجلي كرده، او نيز بايد جلوه و مظهر جود و لطف خدا باشد و آنچه خداوند به او داده از بندگانش دريغ نورزد.
قرآن مي‌فرمايد: «وَ لَو شاءَ اللهُ لَجَعَلَكُم اُمَّةً واحدةً ولكن لِيبلوكُم في ما اَتاكُم فَاستبقُوا الخَيراتَ» اگر خدا مي‌خواست همه شما را همانند و يكسان مي‌آفريد اما براي اين كه شما را بيازمايد گوناگون قرار داد پس به نيكي‌ها پيشي گيريد. (مائده /48)
عطا و بخشش موجب مي‌شود كه خداوند هر چه بيشتر بنده‌ي خود را غرق در نعمت و لطف و عطاي خود سازد. زيرا مي‌بيند كه او شايستگي اين لطف را دارد و در نفسانيا ت خود فرو نرفته و فريفته نمي‌شود. هم از اين رو خداي تعالي فرمود «مَن جاءَ بالحَسَنَةِ فَلَه عَشرُ اَمثالَها» هر كس يك نيكي به جا آورد، ده برابر براي او خواهد بود. (انعام / 160) و در مواردي ديگر فرمود «مَن جاءَ بِالحسنةِ فله خَيرُ منها» كسي كه نيكي به جا آورد بهتر از آن براي اوست (نمل / 89 و قصص / 84) از اين آيات نتيجه مي‌گيريم كه ده برابر از باب كثرت است و محدود به آن نيست. همان طور كه در زبان عاميانه براي اين كه بگويند چيزي بسيار بيشتر از ديگري است مي‌گويند ده برابر يا صد برابر و اين به معناي محدود كردن در اين مقدار نيست بلكه از باب بيان كثرت است بنابراين كسي كه نيكي انجام دهد خداوند بسيار بيش از آن را براي او جبران مي‌كند.
البته كسي كه در راه عبوديت حركت مي‌كند براي زياد شدن نعمت‌ها كار خير انجام نمي‌دهد بلكه او در هر حال راضي به رضاي خدا بوده و همه چيز را براي مولاي خود مي‌داند. بنده شايسته اين قوانين الهي عالم را مورد عمل قرار مي‌دهد تا هر چه بيشتر در راه عبوديت پيش رفته و رضاي معبود را جلب كنند و اگر همه‌ي نعمت‌ها از او گرفته شود مشتاقانه مي‌گويد: «الّلهُمَّ صَلِّ علي مُحَمَد و آل محمَّد و ارزُقني الحَق عِندَ تَقصيري في الشُّكر لكَ بِما اَنعمتَ علي في اليسر و العُسر و الصِّحةِ و السُّقم حتّي اتعرفُ من نَفسي روحَ الرِضا و طُمانينةَ النَّفس مِنّي بِما يجِب لَك فيما يحدُثِ في حال الخَوف و الامنِ و الرضا و السَخَط و الضُّر و النَّفع» خداوندا بر محمد و آل او درود فرست و هنگام تقصير در سپاس نعمت هايت بر من، حق را روزي‌ام فرما. چه در حال آسايش چه در سختي چه سلامتي و چه بيماري. آنطور كه نسبت به آنچه از تو به من رسيده، در حال ترس و امنيت و رضا و ناخشنودي و سود و زيان از درونم روح خشنودي و آرامش جان احساس كنم از آن بلاست.
در اخلاق اسلامي دستورالعمل‌هايي براي هنگام روبه رو شدن با بلا ديدگان وجود دارد كه رعايت آن‌ها پيش از همه قلب انسان را زنده و سلامت كرده و عبوديت را شكوفا مي‌سازد و نيز موجب دفع بلا‌ها مي‌گردد.
از اين ادعيه بر مي‌آيد كه اصل عبارات ضرورتي ندارد بلكه بايد انسان در مواجه با بلا ديدگان چند نكته را ياداور شود: 1 – سپاس و ستايش خداوند. 2- اين كه خدا مي‌توانست او را به جاي شخص مبتلا گرفتار كرده و با رنج و سختي بيازمايد. 3 – اكنون هم با سلامتي يا گشايش در حال آزمايش است. 4 – فخر فروشي و تكبر نورزد.
عبد سالك در هر حال و با هر بهانه اي خدا را ياد كرده و گامي به سوي او بر مي‌دارد. از معصومين دعاهايي رسيده كه خواندن آن‌ها در رويارويي با گرفتاران و مصيبت زدگان سبب قرب الي الله است.
رسول الله (ص) فرمود: «اِذا رَأَيتُم أَهلَ البَلاءِ فَاحمَدوا الله وَ لا تَسمَعو هُم، فإنَ ذلكَ يحزُنُهُم.»[249] هر گاه بلازدگاني را ديديد خدا را ستايش كنيد اما آنها نشنوند زيرا اندوهگين مي‌شوند.
همچنين فرمودند: كسي كه رنج ديده اي را مي‌بيند، پس بگويد: «الحمد الله الذي عَدَلَ عَنّي بَلاءَكَ وَ فضَّلني عَلَيكَ وَ عَلي كَثيرٍ مِمَّن خَلَقَ تفضيلاً» سزاوار است كه خداوند او را به آن بلا مبتلا نسازد.[250] معني دعا اين است: ستايش مخصوص خداي يكتاست كه بلاي تو را از من بازگرداند و بر تو و بسياري از آفريدگان مرا برتر داد.
امام صادق (ع) هم دعاهايي را توصيه فرمودند از جمله: «الحَمد الله الذي عافاني ممّا ابتلاكَ بِه وَ لَو شاءَ فَعَلَ ذلكَ بِي» اين دعا را سه بار بايد خواند كه در نتيجه، آن بلا از شخص دفع مي‌شود.[251] در فرمايش ديگري از آن امام رسيده است: «الّلهُمَّ اِنّي لا اَسخِرُ وَ لا اَفخِرُ وَلكِن اَحمَدُكَ عَلي عَظيمِ نَعمائِكَ عُلي»[252] و امام باقر (ع) فرمود: در اين مواقع سه بار بگوييد: «الحَمدُ لله الذي عافاني ممّا ابتلاكَ بِه وَ لَو شاءَ فَعََلَ» كه نتيجه‌ي اين دعا نيز ايمني از آن بلاست.
امام علي (ع) فرمودند: «مَن كُنتَ سَبَباً لَه فِي بَلائه وَجَبَ عَلَيكَ التَّلَطُّف فِي عَلاجِ دائِه»[253] كسي كه تو موجب گرفتاري او شده اي، لازم است كه در درمان او دلسوزي كني.
غير از اين مورد كه بي ترديد لازم است به بلا ديدگان مهرباني و عطوفت ورزيد. در ساير موارد هم يكي از اصول رويارويي با رنج ديدگان مهرباني است. «رَحمَة الضُعَفاء تَستَنزِلُ الرَّحمَة»[254] مهرباني با ناتوانان موجب فرو آمدن رحمت الهي است. «اولي الناس بالرحمة المحتاج اليها»[255] سزاوارترين مردم به مهرباني كسي است كه به آن نيازمند است.
حضرت علي (ع) فرموده اند: « .... وَ اسعَوا فِي حاجَة مَن هُوَ نائِم يحسُن لَكُم فِي الدارين الجَزاءَ و تَناوَلوا مِن اللهِ عَظيمُ الحَباء»[256] بكوشيد در نيازمندي كسي كه گرفتار است خداوند نتيجه كارتان را در دو سرا نيكو گردانده و به پاداش بزرگي از جانب او مي‌رسيد.
«اِنَّ حَوائِج النّاسِ اليكُم نِعمَةٌ مِن اللهِ عَليكُم فَاغتَنمواها وَ لا تَمِلّوها فَتَتَحوَّّل نقماً»[257] به يقين نيازمندي مردم به سوي شما نعمتي از سوي خداست پس غنيمت شماريد آن را و رنجيده نشويد از آن كه در اين صورت نعمت را به تباهي كشانده ايد.
روش ابتلا را خداي تعالي كه آفريننده‌ي انسان است براي تحقق هدف نهايي آفرينش او در كار آورده است. هدف آفرينش انسان اين است كه با عبادت و اطاعت خدا به اين حقيقت يقين پيدا كند كه همه چيز براي خداست و غير از او هيچ مالك و مولايي نيست همه‌ي عالم در دست قدرت و زير تدبير حكيمانه‌ي اوست و اين حقيقت عبوديت است كه با عبادت و اطاعت و سير در مسير بندگي شكوفا مي‌گردد.
مربيان در هر زمينه اي مي‌توانند توانايي فراگيران شان را آزموده و با ابتلا‌ها شكوفا سازند. يك مربي ورزشي مي‌تواند با افكندن شاگرد در ميدان تلاش، مهارت او را بيازمايد و هر مربي ديگري هم به همين ترتيب.
اما مربيان اخلاق براي شكوفايي فضايل در راستاي شكوفايي سررشته‌ي فضيلت‌ها شاگردان خود را در آزمون‌ها و ابتلا‌ها قرار مي‌دهند. همان طور كه حضرت خضر(ع) حضرت موسي را آزمود تا بردباري او دراطاعت پذيري را بيازمايد. البته ناتواني موسي از همراهي خضر به خاطر عصيان گري او نبود بلكه مرتبه‌ي او با خضر متفاوت بود و هر كدام آيين عبوديت حق را در مرتبه‌ي خود حفظ مي‌كردند. هم از اين رو حضرت امام از قول آيت الله شاه آبادي مي‌نويسند: «مخالفت موسي (ع) با حضرت خضر (ع) در موارد سه گانه با اين كه پيمان بسته بود كه پرسش نكند، براي حفظ حرمت حضور حق بود و گناهان، بي حرمتي به مجلس حق تعالي بوده و پيامبران مامور حفظ حضوراند. و حضرت موسي تا گمان كرد كه خضر خطا مي‌كند عهد خود را فراموش كرد. اما جناب خضر به خاطر توانمندي در مقام ولايت و قرب الهي و سير و سلوك چيزي را مي‌ديد كه موسي (ع) نمي‌ديد. پس در حالي كه موسي (ع) حفظ حضور مي‌كرد، حضرت خضر (ع) حاضر بود.»[258]
از اين ماجرا و ساير مطالب پيش گفته چند اصل در كار برد اين روش براي مربيان اخلاق به دست مي‌آيد.
1.ملاحظه‌ي هدف اخلاقي كه شكوفايي مجموعه‌ي فضايل و در نهايت عبوديت است.
2.ملاحظه مقام و مرتبه‌ي معنوي فراگير.
3.تقدم آموزش بر آزمون چنانكه خداوند تعالي فرمود «وَ ما اَرسَلنا في قرية مِن نَبي الاّ اخذنا اَهلَها بالبَاساءِ و الضَّرَّاء» و ما هيچ پيامبري را در سرزميني نفرستاديم مگر اين كه با گرفتاري و مشكلات اهالي آن جا را آزموديم. (اعراف / 94)
4.مقدار اشتياق فراگير: اين عامل تا حدي تعيين كننده است كه خداي تعالي حضرت موسي (ع) به آزموني فراتر از مقام و مرتبه‌ي او وارد كرد. تا تعديل شود و بتواند با آرامش در مسير خود حركت كند.
5.ادعاها و خود پنداري فراگير در آزمون‌ها و ابتلاهايي كه مربي در برنامه تربيتي قرار مي‌دهد، موثر است. تا جايي كه آزمون‌ها از توان فراگير هم بگذرد و اين ادعاها و خودپنداري‌ها در هم شكسته شود. زيرا اين خودپنداري ما در همه‌ي موانع سير و سلوك است و تا رفع نشود قدم از قدم نمي‌توان برداشت.
هم از اين رو خداي تعالي فرمود: مردم گمان مي‌كنند كه با گفتن «ما ايمان آورديم» به حال خود رها شده و آزموده نمي‌شوند. به راستي كساني كه پيش از آن‌ها بودند را به سختي آزموديم تا راستگويان و دروغگويان شناخته شوند. (عنكبوت / 1 و 2)
امام صادق (ع) فرمود: «انَّ الله علمَ ان الذَّنبَ خَيرٌ للمومنِ من العُجبِ و لولا ذلكَ ما ابتلي مُومنٌ بذَنبِ ابداً.»[259] بدرستي كه خداي تعالي مي‌داند گناه براي مومن بهتر از خودبيني است و اگر چنين نبود هيچ مومني هرگز گناه نمي‌كرد.
زندگي با تمام فراز و فرودهايش پرورش‌گاهي است براي استعدادهاي نهفتة انسان و خداوند حكيم و مهربان مربي اين پرورشگاه است و تمام عالم و پديده‌ها و رويدادها ابزاري در اختيار مربي ازلي است. هر پيش‌آمدي چه خوش باشد، چه ناگوار يا هر نعمت و محروميتي كه در زندگي شخص رخ مي‌دهد، قبل از هر چيز يك فرصت طلايي براي شكوفايي برترين استعداد نهفته در بشر استعدادي كه مي‌تواند او را تا اوج كمال و تقرب به خداوند بالابرد و به معراج «عبده» كه رسول اكرم (ص) راه آن را گشود برساند.
در ابتلاهاست كه فضايل اخلاقي جان انسان را مي‌آرايد و زمينه ساز تجلي صفات عالي الاهي در هستي آدمي مي‌شود. با گذر از اوج و حزيزهاست كه مي‌توان به نياز و وابستگي خود را به نيرويي برتر تجربه كرد و زوال و ناپايداري را در تمام جهان به تماشا نشست. در آزمون زندگي اين جهان بزر بندگي در وجود انسان مي‌رويد و هستي محدود و وايسته و ناماناي انسان به هستي بي‌كران و حيات ابدي حي قيوم مي‌پيوندد و انسان به شكوفايي تام مي‌‌رسد. پس بايد اين حقيقت را شناخت و اصول و قواعد مواجه با آن را نيك فراگرفت و درست به كار بست.

 
1. ابن منظور، لسان العرب. بيروت دار الجميل و دارالسان العرب 1408 ه‍ . ق.
2. ابن فارس، ابي الحسين احمد، معجم مقاييس اللغة. قم: مكتب الاعلام الاسلامي. 1404 ه‍ . ق.
3. ابن ابي طالب، علي عليه السلام. نهج البلاغه. ترجمه محمد دشتي. قم: انتشارات مشرقين چاپ چهارم 1379.
4. ابن ابي الحديد. شرح نهج البلاغه.
5. الاصفهاني، الراغب. المفردات الفاظ القرآن. بيروت: دارالقلم. الطبعة الاولي 1412 ه‍ . ق.
6. جوادي آملي، عبدالله، تفسير تسنيم. قم مركز نشر اسراء. چاپ اول 1378.
7. جوادي آملي، عبدالله، سيره رسول اكرم در قرآن. قم مركز نشر اسراء. چاپ اول 1376.
8. حر|اني، ابومحمد. تحف العقول. قم: انتشارات آل علي (ع) چاپ اول 1382.
9. درايتي، مصطفي و حسين. تصنيف غرر الحكم و درر الكلم. مرحوم آمدي. قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامي. الطبعأ الثانية 1378.
10. دشتي، محمد و محمدي، سيد كاظم، المعجم المفهرس الالفاظ نهج البلاغه. قم: موسسه تحقيقاتي اميرالمومنين (ع).
11- ري شهري، محمد. ميزان الحكمة. قم: انتشارات دارالحديث. التنقيح الثاني. الطبعة الاولي، 1375.
12. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ معارف اسلامي. تهران: انتشارات كومش. چاپ سوم، 1373.
13. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعابير عرفاني. تهران: انتشارات طهوري. چاپ پنجم، 1375.
14. سيد بن طاووس. اللهوف.
15. طباطبايي، علامه سيد محمد حسين. تفسير الميزان. بيروت: موسسة الاعلمي للمطبوعات. الطبعة الاولي، 1417 ه‍ . ق.
16. طباطبايي، علامه سيد محمد حسين. سنن النبي. قم: موسسه انتشارات اسلامي. 1419 ه‍ . ق.
17. الطريحي، شيخ فخر الدين. مجمع البحرين. تهران: مكتب نشر الثقافة الاسلاميه. الطبعة الثانية 1388 ه‍ . ق.
18. طوسي، خواجه نصير الدين. اوصاف الاشراف. تهران: انتشارات وزارت ارشاد اسلامي چاپ چهارم، 1377.
19. غزالي، ابوحامد محمد بن محمد. احياء العلوم الدين. بيروت: المكتبة العصرية. 1413 ه‍ . ق.
20. قمي، ابي الحسن علي بن ابراهيم. تفسير قمي. بيروت: موسسه الاعلمي للمطبوعات الطبعة الاولي، 1412 ه‍ . ق.
21. كاشاني، عبدالرزاق. شرح منازل السائرين. بيروت: دارالمجتبي. الطبعة الاولي، 1415.
22. كليني، ابي جعفر بن محمد. الاصول الكافي. تهران: دارالكتب الاسلاميه. الطبعة الثالثة 1388 ه‍ . ق.
23. گوهرين فسيد صادق. شرح اصطلاحات تصوف. تهران: انتشارات زوار چاپ دوم 1376.
24. مجلسي، محمد باقر، بحارالانوار. تهران: دارالكتب الاسلامية. چاپ سوم 1374.
25. مصباح يزدي، محمد تقي. اخلاق در قرآن. قم: موسسه آموزشي پژوهشي امام خميني. ملد سوم، چاپ اول، 1378.
26. المصطفوي، حسن. التحقيق في كلمات القرآن الكريم. تهران: موسسة الطباعة و النشر وزاة الثقافة و الارشاد الاسلامي. الطبعة الاولي، 1416 ه‍ . ق.
27. معاديخواه، عبدالمجيد. فرهنگ آفتاب (فرهنگ تفصيلي مفاهيم نهج البلاغه) تهران: نشر ذره. چاپ اول، 1372.
28. موسوي خميني، روح الله. چهل حديث. تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني. چاپ بيست و چهارم 1380.
29. موسوي خميني، روح الله. مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية. تهران: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ دوم، 1373.
30. موسوي خميني، روح الله. نقطه عطف.: موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني، چاپ پنجم 1373.
31. النوري الطبرسي، ميرزا حسين. مستدرك الوسائل. قم: موسسه آل البيت. الطبعة الاولي، 1415 ه‍ . ق.


فهرست مطالب
 
 

[1]. «ان اللَه تبارك و تعالي علم ان الارواح في شرفها و علوها متي تركت علي حالها نزع اكثرها الي دعوي الربوبية دونه عز و جل» ميران الحكمه مجلد پنجم باب «روح» حديث 7494.
[2]. عبدالرزاق كاشاني، شرح منازل السائرين الطبعة الاولي 1415 بيروت: «دار المجتبي ص 117 و 118 و فيض كاشاني، الحقايق في محاسن الاخلاق الطبعة النانية 1499 بيروت: دارالكتاب العربي ص 142 و 144 و نيز غزالي احياءالعلوم ركن چهارم (منجيات) باب صبر..
[3]. سيد صادق گوهرين، شرح اصطلاحات تصوف ج 1 چاپ دوم 1376 انتشارات زوار ص 328 و 332سيد جعفر سجادي، فرهنگ معا رف اسلامي ج 1 چاپ شوم 1373 انتشارات كومش ص 436 و 438.
[4]. لقد خلقنا الانسان في احسن تقويم (تين / 4)
[5]. الناس معادن كمعادل الذهب و الفضة (بحار ج 61 ص 106 )
[6]. علمه سيد محمد حسين طباطبايي، الميران في تفسير القرآن، مجلد الاول بيروت موسسة الاعلمي للمطبوعات الطبعة الاولي 1417 ه- ق. ص27.
[7]. همان ج 13 ص 153.
[8]. سيد جعفر سجادي، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني چاپ پنجم انتشارات طهوري ص 575.
[9]. بحار الانوار ج 1 ص 224.
[10]. وَ اِذ اَخذ رَبُّكَ مِن بَني آدَم مِن ظُهورِهم ذُريَّتهم اَلَست بِرَّبكم قالوا بلي ... (اعراف / 172)
[11]. اَلَم اَعهَد اِلَيكُم يا بَني آدمَ اَن لا تَعبُدوا الشَّيطانَ اِنَّه لَكُم عَدو مُبينٌ وَ ان اعبُدوني هذا صِراطَ مُستقيمٌ (يس / 60 و 61)
[12]. وما خلقت الجن و الانس الا ليعبدون (ذاريات / 56)
[13]. مريم / 2 و 30 ص / 17 و 30 و 41 و 44، زخرف / 59، جن / 19، نساء / 172، اسراء / 3، كهف / 65، بقره / 23.
[14]. عبدالله جواد آملي، تفسير موضوعي مجلد هشتم (سيره رسول اكرم در قرآن) چاپ اول 1376 نشر اسراء ص 27.
[15]. اعراف / 59 و 65 و 73 و 85 و هود / 50 و 61 و 84 و مومنون / 23 و عنكبوت / 36.
[16]- كافي ج 2 ص 257.
[17]. الميزان في تفسير القرآن المجلد الاول ص 268.
[18]. همان المجلد الرابع، ص 34.
[19]. همان، ص 37.
[20]. ابن منظور، لسان العرب المحيط. المجلد الاول بيروت دار الجميل و دار لسان العرب 1408 ه. ق. ص 264 همچنين الشيخ فخرالدين الطريحي، مجمع البحرين الجزء الاول، مكتب نشر الثقا فة الاسلامية 1367 ه. ش. الطبعة الثانية ص 247.
[21]. ابي الحسين احمد بن فارس بن زكريا، معجم مقاييس اللغة، المجلد الاول ناشر: مكتب الاعلام الاسلامي 1404 ه. ق ص 292.
[22]. حسن المصطفوي، التحقيق في كلمات القرآن الكريم، المجلد الاول، موسسه الطباعة و النشر وزارة الثقافة و الارشاد الاسلامي، الطبعة الاولي 1416 ه. ق ص 335.
[23]. لمع ص 353 به نقل از سيد جعفر سجادي، ص 436.
[24]. لمع ص 503 به نقل از پيشين.
[25]. التحقيق ج 9 ص 23.
[26] -الراغب الاصفهاني، المفردات الفاظ القرآن، الطبعة الاولي 1412 بيروت: دار القلم ص 495.
[27]. همان ص 504.
[28]. همان ص 153.
[29]. وَ مِنَ النّاسِ مَن يَعبُد الله عَلي حَرفٍ فاَن اَصابَه خَيرٌ اطمَاَنَّ بِه وَ اَن اَصابَتهُ فِتنةٌ انقَلب عَلي وَجهَه خسِرَ الدُنيا وَ الاخِرةَ (حج / 11)
[30]. محمد باقر مجلسي بحار الانوار ج 67 ناشر: كتابفروشي اسلاميه چاپ سوم 1374 ص 210 حديث 13
[31]. همان حديث 12.
[32]. كافي ج 2 ص 252 حديث 1.
[33] - الميزان في تفسير القرآن ج 15 ص 8.
[34] - كافي ج 2 ص 252 حديث 2.
[35]. بحار الانوار ج 67 ص 236.
[36]. زيارت جامعه كبيره.
[37]. ميزان الحكمه ج دوم باب المحبة (ع) حديث 3216.
[38]. كافي ج 2 ص 252 حديث 3.
[39]. همام ص 253 حديث 6.
[40]. كافي ج 2 ص 253 حديث 5.
[41]. «لم يكن امرؤ منها في حبرة الا اعقبته بعدها عبرة و لم يلق من سرائها بطنا الامنحته من ضرائها ظهرا. و لم نظله فيها ديمة رخا الا هتنت عليه مزنة بلاء. و حري اذا اصبحت له منتصره ان تمسي له متنكره و ان جانب منها اعذوذب و احلولي امر منها جانب فاوبي. لا ينال امرؤ من غضارتها رغبا الا ارهقته من نوائبها تعبا ...» نهج البلاغه خطبه 111 – كليه ارجاعات اين نوشتار به نهج البلاغه طبق نسخه ترجمه شده توسط مرحوم محمد دشتي است كه در المعجم المفهرس لالفاظ نهج البلاغه مورد استفاده بوده.
[42]. والذين كذبوا باياتنا سنستدر جهم من حيث لا يعلمون (اعراف / 182)
[43]. و مكروا و مكر الله و الله خير الماكرين (آل عمران / 54)
[44]. انما نملي لهم ليزداد و اثما و لهم عذاب مهين (آل عمران / 178 )
[45]. بحار الانوار ج 67 ص 234 حديث 49.
[46]. بحار الانوار ج 81 ص 209 حديث 25.
[47]. محمد محمدي ري شهري، ميزان الحكمة ج 2 ويرايش سوم چاپ دوم 1379 انتشارات دارالحديث باب ابتلا حديث 1942.
[48]. بحار الانوار ج 67 ص 229 حديث 41.
[49]. الميزان في التفسير القرآن ج 19 ص 173.
[50]. ميزان الحكمه باب ابتلا حديث 1960.
[51]. بحار الانوار ج 67 ص 235 حديث 54.
[52]. كافي ج 2 ص 252 حديث اول.
[53]. نهج البلاغه، كلمات قصار، 388 و نك. عبدالمجيد معاديخواه، فرهنگ آفتار (فرهنگ تفصيلي مفاهيم نهج البلاغه) ج دوم چاپ اول 1372 نشر ذره ص 808.
[54]. نهج البلاغه، كلمات قصار، 387.
[55]. كافي ج 2 ص 258 حديث 27.
[56]. بحار الانوار ج 67 ص 241 حديث 72.
[57]. همان ص 243 حديث 80.
[58]. همان ص حديث 59.
[59]. كافي ج 2 ص 255 حديث 17.
[60]. ميزان الحكمة ج 2 باب ابتلا حديث 1931.
[61]. «وَ لَقَد أَرسَلنا إِلي أُمَم مِن قَبلكَ فَأَخذنا هُم بِالبَأساءِ وَ الضَّرّاءِ لَعَلَّهُم يَتَضرَّعونَ فَلو لا إِذ جاءَهُم بَاسُنا تَضَرَّعوا وَ لكن قَسَت قلوبُهم وَ زَيَّن الشيطانُ ماكانوا يَعمَلون فَلمّا نَسوا ما ذُكِّروا بِه فَتَحنا عَليهم اَبوابَ كلِّ شَيءِ حتّي اِذا فَرِحوا بِما أُتوا أَخَذناهُم بَغتةً فإِذاهُم مُبلسُون» (انعام / 42 تا 44)
[62]. بحار الانوار ج 72 ص 48 حديث.
[63]. همان ج 67 ص 242 حديث 77.
[64]. كافي ج 2 ص 255 حديث 16.
[65]. بحار الانوار ج 67 ص 229 حديث 40.
[66]. كافي ج 2 ص 253 حديث 6.
[67]. كافي ج 2 ص 255 حديث 18.
[68]. پيشين ص 56 حديث 19.
[69]. پيشين حديث 20.
[70]. بحار الانوار ج 67 ص 227 حديث 36.
[71]. همان ج 67 ص 230 حديث 43.
[72]. همان ص 244 حديث 83.
[73]. «المال و البنون زينة الحياة الدنيا» (كهف / 46)
[74]. «انما اموالكم و اولادكم فتنة» (تغابن / 15 و انفال / 28)
[75]. بحار الانوار ج 38 ص 197. «مَن حَرَّم زينَةَ اللهِ الَّتي اِخرَجَ لِعِبادِه وَ الطَّيِّباتِ مِن الرِّزق» چه كسي زيبايي خدا را كه براي بندگانش بيرون آورده و روزي‌هاي پاك را حرام كرده است. (اعراف / 32 )
[76]. بحار الانوار ج 7 ص 287.
[77]. نك: سوره نمل آيه 16.
[78]. نك الميزان في تفسير القرآن ج 20 ص 50.
[79]. «قال ان الله مبتليكم بنهر فمن شرب منه فليس مني» (بقره / 249)
[80]. «ليبلونكم الله بشيء من الصيد تناله ايديكم و رما حكم» (مائده / 94)
[81]. مستدرك الوسائل ج 1 ص 119 باب 16 استحباب العبادة في السر.
[82]. سيد بن طاووس، اللهوف ص 149.
[83]. بحار الانوار ج 67 ص 225 حديث 35.
[84]. همان ص 235 حديث 51.
[85]. همان ج 72 ص 12 حديث 12.
[86]. همان ج 67 ص 237.
[87]. همان ج 67 ص 239 حديث 58.
[88]. همان ج 67 ص 240 حديث 64.
[89]. بحارالانوار ج 67 ص 212 حديث 16.
[90]. كافي ج 2 ص 254 حديث 13.
[91]. الميزان في تفسير القرآن ج 19 ص 265.
[92]. نك: الميزان في تفسير القرآن ج 14 ص 393.
 
[93]. بحار الانوار ج 67 ص 241 حديث 70.
[94]. همان ص 239 حديث 57.
[95]. همان ص 228 حديث 37 همچنين با اين مضمون از رسول الله (ص) هم حديثي روايت شده همان حديث 38.
[96]. همان ص 239 حديث 56.
[97]. همان ص 240 حديث 65.
[98]. اللهوف ص 149.
[99]. همان ج 67 ص 240 حديث 65.
[100]. ميزان الحكمة ج 2 باب ابتلا حديث 1976.
[101]. بحار الانوار ج 67 ص 239.
[102]. بحارالانوار ج 67 ص 226 حديث 33.
[103]. تهذيب الاحكام ج 7 ص 406 باب اختيار الازواج.
[104]. بحار الانوار ج 67 ص 235 حديث 53.
[105]. بحارالانوار ج 81 ص 191 حديث 49.
[106]. همان ج 67 ص 242 حديث 74.
[107]. ميزان الحكمة ج 2 باب ابتلا حديث 1903.
[108]. كافي ج 2 ص 256 حديث 22.
[109]. بحار الانوار ج 64 ص 206.
[110]. كافي ج 2 ص 254 حديث 12.
[111]. بحار الانوار، ج 4، ص 80.
[112]. بحارالانوار، ج 72، ص 53.
[113]. ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 156.
[114]. الميزان، ج 6، ص 161.
[115]. ميزان الحكمه باب ابتلا حديث 1935.
[116]. همان حديث 1936 و بحار الانوار ج 67 ص 242 و كافي ج 2 ص 254 حديث 11.
[117] -همان حديث، 1940.
[118]. تصنيف غرر الحكم، ص 101، حديث 1754.
[119]. مستدرك الوسائل، ج 5، ص 194، باب 19 استحباب معاودة الدعاء و ...
[120]. التحقيق، ج 12، ص 270.
[121]. هو / 75 و 88 و شوري /10.
[122]. كافي، ج 2، ص 258 حديث 26.
[123]. تصنيف غررالحكم، ص 100، حديث 1760.
[124]. بحار الانوار، ج 67، ص 242، حديث 75.
[125]. همان ج 65 ص 155.
[126]. همان ج 67، ص 242، حديث 74.
[127]. تصنيف غرر ص 100، حديث 1745.
[128]. ميزان الحكمه، باب تفكر، حديث 16219.
[129]. همان حديث، 16217.
[130]. همان حديث، 16215.
[131]. نك حميد رضا مظاهري سيف، «نظريه قرآن در باره چيستي علم» مجله معرفت شماره 83، آبان 1383.
[132]. حضرت علي فلسفه بعثت پيامبران را شكوفايي خردها معرفي مي‌كند. «ليثيرو لهم دفائن العقول» نهج البلاغه خطبه 1.
[133]. مستدرك الوسائل، ج 2، ص 439 باب 65 – استحباب احتساب البلاء و ...
[134]. بحار الانوار، ج 81، ص 193 و نك: اصول كافي ج 2، ص 60، حديث 4.
[135]. اصول كافي، ج 1، ص 401، حديث 1، ص 9.
[136]. مصطفي داستي و حسين درايتي، تصنيف غررالحكم و دررالكلم، عبدالواحد بن محمد آمدي، الطبعة النانية 1420 انتشارات دفتر تبليغات اسلامي ص 99.
[137]. همان ص 100، حديث 1746.
[138]. همان ص 231، حديث 4610.
[139]. همان حديث 4608.
[140]. تصنيف غرر ص 100 حديث 1744.
[141]. همان حديث 1747.
[142]. تصنيف غرر، ص 102، حديث 1785.
[143]. تصنيف غرر، ص 99، حديث 1711.
[144]. عبدالرزاق كاشاني، شرح منازل السائرين الطبعة الاولي 1415. بيروت: دارالمجتبي ص 115 و 116.
[145]. مستدرك الوسائل ج 2، ص 439 باب 65 – استحباب احتساب البلاء ...
[146]. ميزان الحكمه باب دنيا حديث 5936 و 5937.
[147]. امام خميني. نقطه عطف، چاپ پنجم 1373 موسسه تنظيم و نشر آثار امام خميني ص 17.
[148]. «وَ ما اَرسَلناكَ اِلاّ كافَّة لِلنّاسِ» و ما تو را نفرستاديم مگر براي همه مردم. (سبا / 28)
[149]. فريد الدين عطار نيشابوري، تذكره الاوليا.
[150]. بحار الانوار، ج 81، ص 172 و 173، حديث 9.
[151]. شرح منازل السائرين، ص 120.
[152]. خواجه نصير الدين طوسي، اوصاف الاشراف چاپ چهارم 1377 سازمان انتشارات وزارت ارشاد ص 59.
[153]. ميزان الحكمه باب بلا حديث 1972.
[154]. مستدرك الوسائل ج 2 ف ص 435 باب 65 استحباب احتساب البلاء و ...
[155]. نهج البلاغه ترجه دشتي خطبه / 193.
[156]. تفسير قمي ج 2 ص 164.
[157]. ميزان الحكمه باب زهد حديث 7695.
[158]. امام خميني، چهل حديث چاپ بيست و چهارم 1380 موسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 240.
[159]. ميزان الحكمه باب ابتلا حديث 1963.
[160]. تصنيف غرر ص 101 حديث 1750.
[161]. ابوحامد محمد بن محمد غزالي، احياء العلوم الدين الجزء الرابع، بيروت: المكتبة العصرية 1413 ص 511.
[162]. همان ص 516.
[163]. الميزان ج 1، ص 28 و 29 و ج 2 ص 32 و 33.
[164]. مستدرك الوسائل ج 2 ص 439 باب 65 استحباب احتساب البلاء ...
[165]. امام حسين (ع) دعاي عرفه فراز پاياني.
[166]. بحار الانوار، ج 78، ص 193.
[167]. تصنيف غرر ص 100 حديث 1732.
[168]. همان حديث 1733.
[169]. همان ص 100 حديث 1738 و 1739 و 1709 و بحارالانوار ج 67 ص 240 حديث 66.
[170]. همان حديث 1735.
[171]. حضرت ابا عبدالله (ع) فرمود: «انَّ في الجنَّة مَنزِلةً لا يَبلُغها عَبدٌ الاّ بالابتلاءِ فِي جَسَدَه» در بهشت جايگاهي است كه بنده به آن نمي‌رسد مگر با بلايي در جسمش. (اصول كافي ج 2 ص 255 حديث 14.) «لِيَكون لِلعَبد مَنزِلَةً عندالله فَما ينالِها الاّ بِاحدي خِصلَتين امّا بِذهابِ مالِهِ او ببِليَّة في جَسُده» همانا براي بنده جايگاهي است نزد خداود كه دست يابي به آن ممكن نيست مگر با دو ويژگي، يكي از دست دادن دارايي و ديگري بيماري. (اصول كافي ج 2 ص 257 حديث 23)
[172]. بحارالانوار ج 67 ص 241 حديث 68.
[173]. زمر / 8 و 49 و فصلت / 50 و يونس / 21 و اعراف / 95.
[174]. تصنيف غرر ص 100 حديث 1723.
[175]. همان ص 101 حديث 1760.
[176]. بحار الانوار، ج 94 ص 136.
[177]. تصنيف غرر الحكم، ص 100 حديث 1746.
[178]. العلامة الراعب الاصفهاني، مفردات الفاظ القرآن، تحقيق صفوان عدنان داوودي الطبعة الثالثة 1424 قم: انتشارات ذوي القربي ص 281.
[179]. نحل / 54 و لقمان / 32 و اسراء / 67 و مومنون / 75 و روم / 33 و هود / 9 و زمر / 8 و فصلت / 51 و 50 و احزاب / 10 و11.
[180] - اصول كافي، ج 2، ص 253 حديث 8.
[181]. روم / 35 و فصلت / 49 و بقره / 249.
[182]. محمد تقي مصباح يزدي، اخلاق در قرآن جلد سوم چاپ اول 1378 موسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني ص 235.
[183]. علي بن الحسين زين العابدين، صحيفه سجاديه، دعاي 22.
[184]. چهل حديث ص 71.
[185]. همان ص 64.
[186]. عبدالله جوادي آملي، تسنيم چاپ اول 1378 موسسه اسراء ص 295.
[187]. تصنيف غرر ص 102 حديث 1781.
[188]. روم / 35 و هود / 10.
[189]. تصنيف غرر الحكم ص 189 حديث 3655.
[190]. همان ص 188، حديث 3618.
[191]. اصول كافي، ج 2، ص 556.
[192]. بحار الانوار ج 77 ص 270.
[193]. بحارالانوار ج 93 ص 272.
[194]. تصنيف غرر الحكم ص 475 حديث 10901.
[195]. همان ص 475 حديث 10883.
[196]. همان ص 475 حديث 10886.
[197]. تصنيف غرر الحكم ص 100و99 حديث 1716.
[198]. تصنيف غرر ص 192 حديث 3735.
[199]. نهج البلاغه حكمت 93.
[200]. صحيفه سجاديه دعاي 15.
[201]. همان دعاي 18.
[202]. مستدرك الوسايل ج 6 ص 392 باب 44 نوادر.
[203]. همان ج 11 ص 184 باب 5 استحباب التفكر في ما ....
[204]. تصنيف غرر الحكم ص 99 حديث 1715.
[205]. مستدرك الوسايل ج 2 ص 423 باب 64 استحباب الصبر علي البلاء ...
[206]. تصنيف غرر ص 101 حديث 1774.
[207]. تصنيف غرر الحكم ص 262 حديث 5619.
[208]. همان حديث 5623.
[209]. همان حديث 5624. و نك تحف العقول ص 414.
[210]. ابومحمد حرّاني، تحف العقول چاپ اول 1382 انتشارات آل علي ص 734 و نك تصنيف غرر ص 262 حديث 5633.
[211]. همان حديث 5638.
[212]. تصنيف غرر ص 262 حديث 5635.
[213]. مستدرك الوسايل ج 2 ص 69 باب 3 كتم المرض و ...
[214]. تصنيف غرر ص 262 حديث 5636.
[215]. تصنيف غرر ص 282 حديث 6292.
[216]. همان حديث 6281.
[217]. همان حديث 6294.
[218]. همان ص 283، حديث 6321.
[219]. همان حديث 6319.
[220]. همان حديث 6320.
[221]. همان ص 283 و 284.
[222]. همان ص 285 حديث 6376.
[223]. سيد محمد حسين طباطبايي، سنن النبي موسسه انتشارات الاسلامي، 1419، ص 109.
[224]. اصول كافي ج 2 ص 91 حديث 15.
[225]. مستدرك الوسايل ج 2 ص 439 باب 65 استحباب احتساب البلاء و ...
[226]. بحارالانوار، ج 67 ص 232.
[227]. تصنيف غرر ص 102 حديث 1777.
[228]. همان حديث 1776.
[229]. همان حديث 1779.
[230]. همان حديث 1778.
[231]. تصنيف غرر الحكم ص 101 حديث 1772.
[232]. ميزان الحكمة باب دنيا حديث 5841.
[233]. تصنيف غرر ص 101 حديث 1766.
[234]. همان حديث 1770.
[235]. تصنيف غرر الحكم ص 197 حديث 3886.
[236]. همان حديث 3881.
[237]. همان حديث 3885.
[238]. تصنيف غرر ص 193 حديث 3724.
[239]. همان ص 190 حديث 3689.
[240]. همان ص 191 حديث 3697.
[241]. همان حديث 3704.
[242]. همان حديث 1718 و 1719.
[243]. همان حديث 1718 و 1719.
[244]. بحارالانوار ج 3 ص 42.
[245]. تصنيف غرر ص 280 حديث 6212 و 6209.
[246]. بحارالانوار ج 71 ص 33 حديث 14.
[247]. همان ص 33.
[248]. بحارالانوار، ج 71 ص 33 و 34.
[249]. ميزان الحكمة باب البلاء حديث 1987.
[250]. مستدرك الوسايل ج 8 ص 364 باب 35 – استحباب التحميد.
[251]. وسائل الشيعه ج 12 ص 65 باب 37 – استحباب التحميد.
[252]. ميزان الحكمة باب البلاء حديث 1989.
[253]. ميزان الحكمة باب البلاء حديث 1990.
[254]. تصنيف غرر ص 449 حديث 10333.
[255]. همان صث 450 حديث 10342.
[256]. همان ص 448 حديث 10303.
[257]. همان ص 448 حديث 10301.
[258]. امام خميني مصباح الهداية الي الخلافة و الولاية چاپ دوم 1373 موسسه تنظيم و نشر آثار امام ص 46.
[259]. اصول كافي، ج 2، ص 313 حديث 1.
 
امتیاز دهی
 
 

نسخه قابل چاپ


تعداد بازديد اين صفحه: 19803
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما