تبلیغات
اخبار
بازدید طلاب مؤسسه مجتهده امین از زندان زنان اصفهان
موانع و راهکارهای مأموریت های علمی-تبلیغی طلاب خواهر در کرسی آزاداندیشی حوزه علمیه اصفهان بررسی شد
فرق و مذاهب
چهارشنبه 28 ارديبهشت 1390 با چه دليلي مي توان مذهب شيعه را ثابت كرد ؟

مسأله حقانيت تشيع ادله متعددى دارد كه در اينجا فقط به يك مورد آن يعنى واقعه غدير اشاره مى‏شود.

    در رابطه با غدير خم، عين واقعه را به نقل از ترجمه الغدير (ج 1، ص 29 - 37) تقديم مى‏داريم. لازم است بدانيد كه اين واقعه و خطبه پيامبر اكرم(ص) در آن، مورد اجماع و اتفاق جميع مسلمانان شيعه و سنى است و جايگاه ويژه‏اى در نصوص دينى و ادبيات و اشعار مسلمانان - اعم از عرب و غير عرب - دارد. در متون اسلامى هيچ روايتى به اندازه اين واقعه به حد فوق تواتر نرسيده است و احدى را ياراى ترديد در آن نيست. در ميان صحابهپيامبر(ص) 110 نفر و از تابعين 89 نفر آن را نقل كرده‏اند و طبقات راوى آن، به 360 نفر رسيده است. شاعران بسيارى نيز اين جريان را به نظم آورده‏اند؛ از جمله:

    در قرن اول:اميرالمؤمنين(ع)، حسان بن ثابت انصارى، قيس بن سعد بن عباده انصارى، عمر و بن عاص بن وائل، محمد بن عبداللّه‏ حميرى.

    در قرن دوم:كميت بن زياد، سيد اسماعيل بن محمد حميرى، شعيان بن مصعب كوفى.

    در قرن سوم:ابو تمام حبيب بن اوس طايى، دعبل بن على بن رزين الخزاعى و در قرون بعد ده‏ها نفر ديگر.

    از اهميت اين واقعه، همان بس كه علامه امينى يازده جلد كتاب ارزشمند «الغدير» را پيرامون اين حادثه به نگارش درآورده است. اكنون اين سؤال رخ مى‏نمايد كه اگر اين واقعه در ميان همه مسلمين، اجماعى و مورد اتفاق است، پس اختلاف در چيست؟ اساس اختلاف بر سر همان ماهيت و دلالت اين واقعه است:

    1ـ برادران اهل تسنن اظهار مى‏دارند كه اين حادثه عظيم تاريخى و سخنان و تأكيدات پيامبر اكرم(ص)، صرفا به معناى لزوم «محبت و دوستى» حضرت على(ع) است و هيچ دلالتى بر امامت و زمامدارى و لزوم پيروى از ايشان ندارد. دليل آنان نيز آن است كه «ولايت» چند معنا دارد و يكى از معانى آن «دوستى» است. بنابراين تا زمانى كه به اين معنا قابل حمل است، نمى‏توان به معانى ديگر آن تمسّك جست.

    2ـ ديدگاه شيعه اين است كه ماهيت اين حادثه و سخنان پيامبر اكرم(ص)، نصى صريح و قاطع بر امامت و پيشوايى حضرت على(ع) است و قراين و شواهد حالى، مقالى و مقامى به گونه‏اى است كه هرگز نمى‏توان آن را تنها به دوستى و محبت تفسير كرد. البته بايد توجه داشته باشيد كه شيعه ادله بى‏شمار ديگرى از قرآن و عقل و سنت بر امامت آن حضرت در دست دارد و اين مسأله يكى از آن ادله مى‏باشد، در عين حال اين رخداد، حجتى قاطع وخلل‏ناپذير است و به هيچ روى نمى‏توان از آن دست برداشت. دلايل و قرائنى كه بر صحّت ديدگاه شيعه گواهى مى‏دهد، عبارت است:

ـ معناى ولايت:لغت شناسان و كتاب‏هاى برجسته و ممتاز لغت، كلمه ولايت را به معناى سرپرستى، عهده‏دارى امور، سلطه، استيلا، رهبرى و زمامدارى معنا كرده‏اند. در اين جا معناى اين كلمه را با برخى از مشتقاتش فقط از كتاب‏هاى لغت اهل سنت برايتان نقل مى‏كنيم:

- راغب اصفهانى مى‏نويسد: «وِلايت؛ يعنى، يارى كردن. و وَلايت؛ يعنى، زمامدارى و سرپرستى امور و گفته شده است كه وِلايت و وَلايت مانند دِلالت و دَلالت است و حقيقت آن «سرپرستى» است. ولى و مولى نيز در همين معنا به كار مى‏رود»، (المفردات الراغب، ص 570).

- ابن اثير مى‏نويسد: «ولىّ؛ يعنى، ياور... و هر كس امرى را بر عهده گيرد، مولى و ولىّ آن است». سپس خودش مى‏گويد: «و از همين قبيل است حديث «من كنت مولاه فعلى مولاه»... و سخن عمر كه به على(ع) گفت: «تو مولاى هر مؤمنى شدى»؛ يعنى، «ولى مؤمنان گشتى»، (النهاية، لابن اثير، ج 5، ص 227).

- صاحب صحاح اللغة مى‏نويسد: «... هر كس سرپرستى امور كسى را به عهده گيرد ولى او است»، (الصحاح فى لغة العرب، ج 6، ص 2528).

- صاحب مقاييس مى‏نويسد: «.. هر كس زمام امر ديگرى را به عهده گيرد «ولىّ او است»، (معجم مقاييس اللغة، ج 6، ص ص 141).

    اكنون با اين گفته‏هاى مصرّح ارباب لغت، چگونه مى‏توان «من كنت مولاه فعلىّ(ع) مولاه» را به «دوستى» صرف معنا كرد و سرپرستى اجتماعى و زمامدارى را از آن جدا ساخت؟! مگر نه اين است كه «ابن اثير» لغت‏شناس معروف عرب و سنى، خودش تصريح مى‏كند كه كلمه «مولى» در روايت «من كنت مولاه فعلىّ مولاه» از زبان پيامبر(ص) و در گفتار عمر در همين معنا به كار رفته است؟

ـ خطاب تند و قاطع الهى:آيا اگر حادثه غدير صرفا براى اعلام دوستى حضرت على(ع) بود، آن قدر اهميت داشت كه خداوند به پيامبرش وحى كند، كه اگر آن را ابلاغ نكنى، رسالت الهى را انجام نداده‏اى؟ خداوند مى‏فرمايد: يا ايها الرسول بلغ ما انزل اليك من ربك و ان لم تفعل فما بلغت رسالته واللّه‏ يعصمك من الناس ان اللّه‏ لايهدى القوم الكافرين، (مائده، آيه 67). آيا اين اخطار شديد اللحن به خوبى نشان نمى‏دهد كه مسألهبالاتر از اين حرف‏ها است؟ البته محبت اميرالمؤمنين(ع) جايگاه بسيار بلندى دارد و يكى از نشانه‏هاى ايمان است؛ ليكن بحث در اين است كه اين خطبه بنا به دلايل ذكر شده، قطعا منحصر به «ولايت محبت» نيست.

ـ دلدارى خدايى:در آيه ياد شده، خداوند پيامبر را دلدارى داده، مى‏فرمايد: در راستاى اجراى اين مأموريت، خداوند تو را در مقابل توطئه‏هاى مردم محافظت مى‏كند واللّه‏ يعصمك من الناس. آيا اين مسأله نشان نمى‏دهد كه اين مأموريت، مسأله مهمى بوده است كه پيامبر(ص) بيم آن داشته كه برخى بر اثر هواهاى نفسانى به مقابله برخاسته و توطئه كنند؟ آيا فقط با اعلام دوستى حضرت على(ع) جاى چنين خوفى بود؟

ـ گزينش مكان:آيا اين كه پيامبر(ص) جحفه (مكان جدا شدن و انشعاب مسافران) را انتخاب كردند، تا همگى قبل از انشعاب در سخنرانى آن حضرت حضور داشته باشند و نيز اين كه پيامبر(ص) دستور دادند كسانى كه از آن مكان گذشته بودند برگردند، و صبر نمودند تا كسانى هم كه عقب مانده بودند، از راه برسند و... نشانه چيست؟

    اين كه دستور دادند كه شاهدان به غايبان اطلاع دهند و اين نبأ عظيمرا به گوش همگان برسانند، دلالت بر اين ندارد كه مسأله، براى امت اسلامى فوق‏العاده مهم و حياتى است؟ آيا عاقلانه است كه پيشواى بزرگ مسلمانان در آخرين سخنرانى براى جمعيت باشكوه حج‏گزاران و در آن گرماى سوزان، مسافران خسته و كوفته را گرد آورد و با اين تأكيدات، با آنان سخن بگويد و تنها مقصودش اين باشد كه بگويد: «على را دوست داشتهباشيد»؟!

ـ نزول آيه اكمال:اين كه پس از اجراى اين مأموريت، آيه نازل شد كه: اليوم اكملت لكم دينكم و رضيت لكم الاسلام دينا، (مائده، آيه3). آيا دلالت بر اين ندارد كه مسأله بالاتر از صرف محبت بوده و آيا فقط با دوستى حضرت على(ع) - نه رهبرى و پيشوايى آن حضرت - دين كامل شد و خداوند اسلام را پسنديد؟

    اگر مسأله فقط دوستى و مودّت بود، كه در اين رابطه قبلاً آيه‏اى نازل شده و از اين جهت نقصى در دين نبود؛ زيرا آيه: قل لا اسألكم عليه اجرا الا المودة فى القربى، (شورى، آيه 23)قبلاً نازل گشته بود. پس نتيجه مى‏گيريم كه آيه اكمال، پيام ديگرى را در بر دارد.

ـچرا پيامبر(ص) در آن حادثه، به مسائل اعتقادى استشهاد نموده و در كنار آنها مسأله ولايت را مطرح كردند؟

ـدليل ديگر حديث «ثقلين» است كه پيامبر(ص) فرمود: انّى تارك فيكم الثقلين: كتاب اللّه‏ و عترتى.... در اين جا بايد پرسيد: چرا پيامبر(ص) عترت را در كنار قرآن و به عنوان «ثقل اصغر» ذكر نمودند؟

ـچرا پيامبر(ص) فرمودند: قرآن و عترت از يكديگر جدا نمى‏شوند و فرمودند: امت بايد به هر دو چنگ بزنند؟ آيا صرف دوست داشتن قرآن كافى است يا بايد از آن پيروى كرد و آن را امام و پيشواى خود دانست؟ وحدت سياق نشان مى‏دهد كه در مورد اهل بيت(ع)، نيز بايد همين‏گونه رفتار كرد و آنان را سرمشق، الگو و پيشواى عملى خود قرار داد.

ـچرا پيامبر(ص) به مسأله ايفاى رسالت و سپس به «اولويت» خود بر مؤمنان انگشت مى‏گذارد و بلافاصله مسأله ولايت را طرح مى‏كند؟

ـچرا پيامبر(ص) مسأله ولايت را سه يا چهار بار تكرار مى‏كند؟ اين همه تأكيد براى چيست؟

ـچرا پيامبر(ص) بعد از اين حادثه فرمودند: «اللّه‏ اكبر بر اكمال دين و اتمام نعمت و خشنودى خدا به رسالت من و ولايت على بعد از من»؟

    نكته مهم در اين جا اين است كه اگر مقصود از «ولايت» محبت باشد ديگر قيد «بعد از من»، زايد است؛ زيرا محبت حضرت على(ع) مقيد به زمان پس از مرگ پيامبر(ص) نيست و بسيار مسخره است اگر منظور پيامبر(ص) را اين بگيريم كه بعد از رحلت من، على را دوست بداريد؟ زيرا محبت على(ع) با حيات پيامبر(ص) قابل جمع است و اين رهبرى امام على(ع) است كه پس از پيامبر(ص) مورد نظر مى‏باشد؛ زيرا در يك زمان وجود دو پيشوا در عرضهم ممكن نيست.

ـچرا بعد از اين ماجرا، مردم با حضرت على(ع) بيعت كردند؟ مگر دوستى بيعت دارد؟ بيعت در لغت به معناى التزام به فرمان‏بردارى و تبعيت است و حتى ابوبكر و عمر نيز با آن حضرت بيعت كرده و هر يك گفتند: «بخٍّ بخٍّ لك يا على، اصبحت مولاى و مولى كل مؤمن».

ـنكته ديگر آن كه همه حاضران در آن جلسه از خطابه پيامبر(ص) مسأله «امامت و پيشوايى حضرت على(ع)» را فهميدند و بلافاصله «حسان بن ثابت انصارى» از پيامبر(ص) اجازه گرفت و اشعارى زيبا سرود كه در يكى از ابيات آن از زبان پيامبر(ص ) چنين مي گويد: ......... قم يا علي فانأني =رضيتك من بعدي اماماا و هادياا يعني : اي علي ! برخيز, خرسندم كه تو امام و هادي بعد از من مي باشي . ذكر اين نكته لازم است كه ((تقرير)); يعني , سكوت و عدم مخالفت پيامبر(ص ) در برابر يك سخن يا رفتار در نزد همه مسلمانان - اعم از شيعه و سني - حجت و جزئ سنت است . بنابراين اگر مسائله غدير معنايي غير از امامت داشت , چرا پيامبر(ص ) سخنان ((حسابن بن ثابت )) را تائييد كرده و او را تشويق فرمودند؟ و چرا ديگران اعتراض نكردند كه منظور پيامبر(ص ) ((امامت و هدايت )) امت نبوده است ؟ 14- نكته بسيار جالب توجه ديگر, مسائله ((جابر بن نضر)) يا ((حارث بن النعمان الفهري )) است . در روايت است كه پس از انتشار سخن پيامبر(ص ) در غدير خم , وي نزد پيامبر(ص ) آمده و عرض كرد: ((اي محمد! از جانب خدا به ما گفتي شهادت دهيم كه جز خداي يگانه پروردگاري نيست و شهادت دهيم كه تو پيامبر خدايي و نماز بخوانيم و روزه بداريم و حج انجام دهيم و زكات بپردازيم ما نيز همه اينها را از تو پذيرفتيم ; ليكن به اين حد راضي نگشتي و پسر عمويت را بر ما برتري دادي و گفتي : ((هر كه را من مولاي اويم , اين علي مولاي او است )). اكنون بگو كه اين سخن را از پيش خود گفتي , يا از جانب خدا؟ پيامبر(ص ) فرمودند: سوگند به آن كه جز او خدايي نيست , اين مطلب از سوي خداوند است . در اين هنگام او برگشت و به سوي اسب خود شتافت , در حالي كه مي گفت : خدايا! اگر آنچه محمد(ص ) مي گويد حق است , پس سنگي بر ما ببار, يا ما را به عذابي دردناك گرفتار كن ! هنوز به اسب خود نرسيده بود كه از طرف خدا, سنگي بر سرش باريد و او را بر زمين كوبيد و جانش را بگرفت . آن گاه اين آيه نازل شد كه : ((سائل سائل بعذاب واقع , للكافرين ليس له دافع , من الله ذي المعارج )), (سوره معارج , آيات 1 - 3). اكنون بايد ديد چه چيزي در سخن پيامبر(ص ) نهفته بود كه آن مرد خيره سر را بر آشفته كرد؟ آيا اگر صرف مسائله محبت و دوستي بود, اين همه لجبازي و خيره سري پديد مي آمد؟ مسلماا مسائله بالاتر از اين بوده است ; زيرا شخص مزبور از طرفي دلي پر كينه نسبت به حضرت علي (ع ) داشت و از سوي ديگر, مي ديد با ولايت آن حضرت , بايد عمري تحت فرمان و رهبري ايشان سپري كند واز سر بي خردي و كبر و كژانديشي , مرگ و عذاب را بر ولايت مولاي متقيان و فخر كائنات ترجيح داد. براي آگاهي بيشتر ر.ك : الغدير - متن عربي - ج 1, ص 239 - 246 . 15- نكته مهم ديگر آن كه , خود اميرالموئمنين در روز ((شوري )) براي اثبات امامت خود, به حادثه غدير استناد كردند. عامربن واثله مي گويد: ((در روز شوري با علي (ع ) كنار درب خانه ايستاده بودم و شنيدم كه اميرالموئمنين (ع ) خطاب به آنان فرمود: من براي شما دليلي مي آورم كه احدي نمي تواند بر آن خدشه اي وارد كند. سپس فرمود: ((اي جماعت ! - آيا در ميان شما كسي هست كه پيش از من به يگانگي خداوند ايمان آورده باشد؟ گفتند: نه . - آيا در بين شما كسي هست كه برادري چون جعفر طيأار داشته باشد كه با ملائك پرواز مي كند؟ گفتند: نه . - آيا كسي از شما غير از من عمويي همچون حمزه - شمشير خدا و شمشير رسول خدا(ص ) - دارد؟ گفتند: نه . - آيا غير از من كسي از شما همسري چون فاطمه (س ) دختر پيامبر(ص ) و سرور زنان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه . - آيا كسي از شما فرزنداني مانند حسن و حسين دو سرور جوانان اهل بهشت دارد؟ گفتند: نه . - آيا كسي از شما هست كه ]به دستور قرآن [ پيش از نجواي با پيامبر(ص ) صدقه داده باشد؟ گفتند: نه . - آيا در ميان شما غير از من كسي هست كه پيامبر(ص ) درباره اش فرموده باشند: ((من كنت مولاه فعلي ح مولاه , اللهم وال من والاه و عاد من عاداه وانصر من نصره , ليبلأغ الشاهد الغائب ))؟ گفتند: نه . براي آگاهي بيشتر ر.ك : الغدير, ج 1, ص 159 - 213 . 16- شاهد ديگر آن است كه پس از اعلام ولايت اميرالموئمنين (ع ), پيامبر(ص ) چنين دعا كردند: ((اللهم وال من والاه , و عاد من عاداه و احب أ من احبه ...; خدايا! آنكه علي را به ولايت برگزيند تو ولي او باش و آن كه با او به عداوت در آيد, با او دشمني كن و دوست بدار آن كه علي را دوست دارد...)), (الغدير, ج 1 , ص 11) ]توجه داشته باشيد كه اين قسمت در متن عربي وجود دارد و در ترجمه ارسالي به خوبي ترجمه نشده است [. اكنون به خوبي روشن مي شود كه اگر مقصود از ولايت , همان محبت و دوستي باشد, آن گاه دعاي بعدي پيامبر(ص ) كه عرض داشتند: ((و احب أ من احبأه )) تكرار و لغو خواهد بود. بنابراين وجود هر دو سخن نشان مي دهد كه اينها, دو موضوع متفاوت مي باشند و ولايت چيزي برتر از صرف محبت است و البته از لوازم ولايت , محبت و دوستي ولي أ است . مشاهده مي كنيم كه مسلمانان بعد از پيامبر اكرم (ص ) به فرقه هاي مختلفي تقسيم شدند و هر يك براي خويش طريقه اي را برگزيدند. تعاليم اسلام نيز دستخوش ذوق ها و سليقه ها و نيز تمايلات افراد و حكومت ها گرديد. در اين بين با مراجعه به گفته هاي پيامبر(ص ) و نيز قرآن , به دنبال راه مي گرديم كه در اين جنجال و هياهو بالاخره بايد به چه راهي رفت و تعاليم دين و احكام آن را از چه كسي بايد فرا گرفت ؟ با كمي تحقيق , به اين نتيجه خواهيم رسيد كه پيامبر اكرم (ص ) براي پس از خود, مردم را در سر در گمي رها نساخته و براي آنان راه و طريقه اي را مشخص كرده است . آن حضرت فرموده اند: ((من دو چيز گران بها در بين شما مي گذارم : قرآن و اهل بيت )). با تمسأك به همين كلام نوراني درمي يابيم كه پس از پيامبر بايد به دنبال اهل بيت آن حضرت حركت نمود تا در پيچ و خم افكار و عقايد و راه هاي گوناگون , اسير گمراهي نشد. تشيع و تسنن , از انشعاب هاي فكري و عملي است كه در داخل اسلام پديدار شده است . از همين رو بايستي ريشه هاي آن را در بطن اسلام جست و جو كرد, نه بيرون از آن . گفتني است كه مباني فكري تشيع , مبتني بر آيات قرآن و روايات است و بدون توجه به آنها, نمي توان راه به جايي برد. البته نه اين كه راه ديگري وجود نداشته باشد; ولي آنها به نقطه اطمينان بخشي ختم نمي شود. از جمله ئ اين مسائل و ريشه ها, تحليل تاريخ صدر اسلام و علل منتهي شدن آن به حكومت معاويه ها است . با اندك تائملي در تاريخ صدر اسلام , اين نكته به ذهن مي آيد كه چرا سيره و سنأت پيامبر اكرم (ص ) در حكومت و معيشت - كه روش پيامبران بود - مبدأل به يك نوع اريستوكراسي (ycarcotsirA) عربي و اشرافيت بي حد و مرز شد. به عبارت ديگر, خاندان ابوسفيان - كه از سرسخت ترين دشمنان پيامبر خدا(ص ) و اسلام بودند و تا آخرين سنگر (فتح مكه ) نيز به دشمني خود ادامه دادند - چگونه سر از خلافت و حكومت درآوردند و فرزند او معاويه و ديگر وابستگان خاندان اموي , بر اريكه حكومت بر مسلمانان تكيه كردند. وقتي ريشه اين حوادث را بررسي كنيم , مي بينيم كه معاويه از جانب عمر به حكومت شام منصوب گرديد و حتي در برابر انتقاداتي كه صحابه به نحوه حكومت او داشتند, مقاومت كرد و به آنها ترتيب اثر نداد. پس از عمر نيز عثمان - كه توسط شوراي شش نفره به خلافت رسيده بود - به تقويت معاويه همت گماشت و علاوه بر آن , پايه هاي تسلط بني اميه را بر سرنوشت اسلام و مسلمانان پي ريزي كرد. پس از عثمان مردم با رشد سياسي و متنبه شدن نسبت به گذشته ها با حضرت علي (ع ) بيعت كردند; ولي اين پايه ها خود را نشان داد و عملاا حكومت حضرت علي (ع ) را با مشكل روبه رو ساخت و در نهايت نيز با شهادت اميرالموئمنين (ع ), آخرين سنگر مقاوم در برابر جريان انحراف رو به خاموشي نهاد. بايد توجه داشت كه موضوع خلافت , تنها در ابعاد سياسي محصور نبود; بلكه موجب تغييرات و ايجاد بدعت هاي گسترده اي در ديگر ابعاد; از جمله در فقه و مسائل عملي بود. در برابر اين جريان هاي مختلف انحرافي , تنها حضرت علي (ع ) و معدود ياران وفادار آن حضرت بودند كه به مقاومت پرداختند و از اساس اسلام حراست كردند. شيعه از همان صدر اسلام , به كساني گفته مي شود كه از مكتب اهل بيت (ع ) پيروي مي كردند و مي خواستند خود را از انحرافات پيش آمده , مصون بدارند. اين گروه , استمرار اسلام محمدي را در امامت علوي مي دانستند. خلاصه آن كه بررسي تاريخ و تحليل دقيق آن , مي تواند حقانيت تشيع و مواضع آن را تا حدود زيادي روشن سازد. در رابطه با حقانيت شيعه , هزاران كتاب و ميليون ها صفحه به نگارش درآمده كه برخي از آنها مانند ((عبقات الانوار)) نوشته ئ ميرحامد حسين لكنهوي مشتمل بر ده ها مجلد است كه تمام منابع و مدارك آن بدون استثنا از منابع اوليه و صحاح و مسانيد اهل سنت مي باشد. اما اين كه با آمدن نام ائمه اطهار(ع ) يا جزئيات مسائل در قرآن ديگر مشكلات و اختلافات حل مي شد و افراد به يقين مي رسيدند, تصوري نادرست است . برعكس بايد گفت قرآن مجيد در اين مسائل بسيار از روش دقيق و حساب شده اي استفاده كرده كه ما نام آن را شيوه ((تلفيق بين كنايه و تصريح )) مي ناميم و اگر غير از اين عمل مي شد, خطري بسيار بزرگ تر از اختلافات موجود - كه ويرانگر اساس مكتب بود - اسلام و قرآن را تهديد مي كرد. براي روشن شدن مطلب بايد دو نكته را در نظر گرفت : الف ) روند طبيعي پيدايش مذاهب و آراي مختلف در اديان ; ب ) ويژگي ها و شرايط خاص جامعه اي كه قرآن در آن نازل گرديده است . الف ) پيدايش آرا و نهايتا مذاهب و نحله هاي گوناگون در درون يك دين , امري كاملا طبيعي است . مطالعه در تاريخ اديان نشان مي دهد كه حتي اگر آراي فاسد هم در كار نباشد, در موارد بسياري برداشت و تفسير دانشمندان و توده ها از ريز و درشت مسائل ديني متفاوت و چه بسا معارض است . گاه اين تفاوت ها عميق و در مسائل بسيار اصولي است و كار را به جايي مي كشاند كه صاحبان اديان و يا حتي ارباب مذهب واحد در ميان خود به اختلافات شديدي گرفتار شده اند تا آن جا كه هر يك , ديگري را تكفير و از حوزه دين به كلي خارج مي شمارند. اين مسائله واقعيتي گريزناپذير است و در همه اديان وجود دارد; مانند اختلافات شديد ده ها مذهب مسيحي (مانند مذهب كاتوليك , ارتدكس , پروتستان و فرقه هايي چون اسيوخي , ماكيوني , كالوخي , ويگلفي , ژان هوسي , پورتين يسوعي , نسطوري , آريوسي , هوژنتي , مونوفيزيستي , آرتموني , نادنيي , ستبيه و ...) ممكن است بگوييد همه اين ها يك راه حل دارد و آن اين است كه : دين و شريعت نازله آن چنان دقيق و با وضوح و صراحت با تمام جزئيات آن نازل شود كه نه تنها همه انسان ها در تمام مسائل ديني برداشت واحد داشته باشند, بلكه حتي راه هر گونه تفسير سوئو فريب كاري بدعت گذاران و تحريف گران نيز بسته شود. با كمي ژرف انديشي روشن مي شود كه چنين ديدگاهي , پنداري تحقق ناپذير است ; زيرا: 1- از ديدگاه معرفت شناختي كيفيت شناخت و درك انساني در هر زمينه , مكانيسم ويژه و محدوديت هاي خاصي دارد, به طوري كه در يك رشته از معارف بويژه در معارف ديني - كه از گستردگي و ژرفايي بسيار بالايي برخوردار است - هرگز نمي توان همه انسان ها را (در همه مسائل آن مجموعه ) متحد النظر و داراي برداشت و درك واحد ساخت . 2- زبان در روند معرفت , نقش و كاركرد خاصي دارد و با محدوديت هاي ويژه اي روبه روست كه خود يكي از عوامل مهم تفاسير و برداشت هاي گوناگون از متون ديني است . بنابراين زبان شناسي نيز حكمي مشابه معرفت شناسي دارد. 3- اگر بنا شود كتاب آسماني مبوب در تمام مسائل ; از قبيل معارف , اخلاقيات , احكام و دستورات فردي و اجتماعي به صورت مجموعه اي دقيق , تفصيلي و منظم همراه با تمام جزئيات و حتي تعاريف بيان شود, در اين صورت به شكل دائر²المعارفي در خواهد آمد كه بخشي از آن مسائل فلسفي و جهان بيني , انسان شناسي , فلسفه , تاريخ و .... مطرح مي شود و بخشي از آن اخلاقيات و فلسفه اخلاق و در بخش هاي ديگر احكام حقوق فردي و اجتماعي ; مانند: عبادات , اقتصاد, نظام و احكام سياسي , فلسفه , حقوق و ... . ممكن است بگوييد چه عيبي دارد كه چنين باشد؟ واقعيت آن است كه چنين چيزي ضربه محكمي به دين خواهد زد و مخالف فلسفه اساسي بعثت انبيا و انزال كتاب هاي آسماني است ; زيرا: اولاا, از طرفي كتاب آسماني را بسيار گسترده و مفصل يعني تبديل به ده ها جلد كتاب مي كند. ثانياا, هر بخشي از آن مجلدات مربوط به حوزه خاصي از مسايل شده و جنبه تخصصي پيدا مي كند. ثالثاا, زبان كتاب آسماني ديگر زبان توده ها نخواهد بود; بلكه در هر فني زبان ويژه آن رشته را خواهد داشت . نتيجه اين امور آن است كه متون ديني جاذبه عمومي خود را از دست خواهد داد و ديگر قدرت دعوت و كشش فراگير توده اي نخواهد داشت ; بلكه در رديف كتاب هاي فلاسفه و نوابغ برجسته اي چون ارسطو, افلاطون , فارابي , بوعلي و ... قرار خواهد گرفت كه جايگاه آن به جاي خانه هاي مردم , فقط كتابخانه هاي دانشمندان خواهد بود و ميزان تائثير و سازندگي اجتماعي اش نيز در حد تاثير فلاسفه و نوابغ . به علاوه چنين طرحي مستلزم بسته شدن راه اجتهاد است و همواره ايجاب مي كند كه در پي رخ دادن حوادث نو, پيامبري جديد برانگيخته شود و يافتن پاسخ و حكم مسائل هر عصر انگيزش و بعثت جديدي را مي طلبد و بر مسائله خاتميت خط بطلان مي كشد; زيرا بيان تفصيلي مسائل اعصار آتي براي مخاطبين فعلي نه تنها جذاب نيست ; بلكه موجب وازدگي و چه بسا سخريه و استهزا و نهايتا اعراض از كتاب آسماني است . 4- كاوش هاي جامعه شناختي نشان مي دهد كه افراد و جوامع مخاطب وحي الهي از نظر انگيزه هاي دين گرايانه و ميزان و حدود و كيفيت تائثير پذيري در برابر وحي و حاملان آن (انبياي الهي ) بسيار متفاوت بوده اند. از طرف ديگر حكمت الهي ايجاب مي كند پيام خود را در قالب و شكلي ابلاغ نمايد كه بيشترين و فراگيرترين جاذبه را داشته و در عين حال چيزي از حقايق نيز فرو نماند. بنابراين دو اصل در هم مي آميزند و آن دو نقش مهمي در چگونگي تفهيم و ابلاغ پيام دارند: 1- اصل فراگيري و جاذبيت ; به عبارت ديگر دين تنها براي انسان هاي محدود صد در صد خالص كه هر چه و با هر زبان به آنان سخن گفته شود مي پذيرند نيامده است , هر چند هدف اساسي آن سوق دادن انسان ها به آن سمت مي باشد, ليكن در اين مسير توده هاي عظيمي هستند كه تنها در قالب هاي خاصي مي توان آنها را جذب و هدايت كرد و چون دين براي همه آنهاست , پس بايد به گونه اي سخن بگويد كه به سادگي آنان را نرهاند, بلكه داراي حد اعلاي امكان جذب و دافعه اي در حد ضرورت باشد. 2- اصل جامعيت ; به حكم اين اصل دين نبايد هيچ يك از نيازهاي ديني مخاطبان خود را بدون پاسخ گذارد. رعايت اين دو اصل , تنها زماني ممكن است كه دين در عين جامعيت برخي از مسائل را صريح و بي پرده و برخي را با كنايه و دوپهلو و گاه با قاطعيت و يا با نرمي بيان كند. از طرفي هم با زبان توده ها سخن راند و هم بار فكري و عظيم و دقايق عقلي عظيمي براي انديشمندان و خرد ورزان و لطائف عرفاني شريفي براي ارباب بصيرت داشته باشد و تيپ شناسي اجتماعي دقيقي را رعايت نمايد. راز وجود آيات محكم و متشابه در قرآن مجيد نيز همين است . ب ) ويژگي ها و شرايط خاص محيط نزول قرآن : جامعه اي كه قرآن در آن نازل شد و كساني كه به اين دين مبين گرويدند, از نظر بينش و علايق و انگيزه هاي ديني و غير ديني بسيار متفاوت بودند. يكي از اشتباهات بزرگ آن است كه فكر كنيم جوامع ديني و نيز جامعه اسلامي , تنها و تنها متائثر از دين بوده و در تمام مسائل محرك اصلي آنان دين و تعاليم ديني بوده است . برعكس پس از گسترش اسلام , بسياري از توده ها و حتي شخصيت هاي نام آور مسلمان و صحابي رسول خدا(ص ) چنان متائثر از سخنان جاهلي , تعصبات ناروا و اهداف شخصي و خود محورانه بودند كه در عين اظهار مسلماني , به راحتي در برابر پيامبر(ص ) و احكام الهي مغاير خواست هاي خود, مخالفت و سرسختي نشان مي دادند. و از اين جا روشن مي شود كه وجود و عدم وجود اين گونه مسائل در قرآن مجيد چندان كارساز نيست . به عنوان مثال قرآن با صراحت تمام نسبت به پيامبر(ص ) مي فرمايد: ((وما ينطق عن الهوي ان هو الا وحي يوحي ; و او (پيامبر) براساس هوا سخن نمي گويد, بلكه گفتار او چيزي جز وحي و فرستاده نيست )). در حالي كه چون پيامبر درخواست قلم و كاغذي نمود تا مسائله ولايت اميرالموئمنين (ع ) را ثبت نمايند و سندي مكتوب گذارند, در خانه خود و نزد نزديك ترين عزيزان با مخالفت جدي برخي اصحاب مواجه شده و يكي از آنها فرياد زد: ((ان الرجل ليهجر!!)) تا آن كه پيامبر(ص ) منصرف شدند و از ثبت آن خودداري فرمودند. اين انصراف پيامبر(ص ) نشان مي دهد, چنان جوي وجود داشت كه اگر آن حضرت نسبت به آن مسائله پافشاري مي ورزيدند خطر انكار اصل رسالت و بازگرداندن بخش عظيمي از جامعه از اصل اسلام وجود داشت . قرآن مجيد نيز با توجه به همين مسائل شيوه خاص خود را در تبيين اين گونه حقايق پيموده است ; زيرا اگر همواره با صراحت و بي پرده بر آن پاي مي فشرد خطر انكار اصل قرآن و حجيت آن و يا دستبرد زدن و تحريف آن وجود داشت . ممكن است گفته شود كه خداوند خود وعده صيانت قرآن را داده است . گوييم بلي ولي خداوند هر كاري را از طريق اسباب و علل خاص خود انجام مي دهد و يكي از راه هاي مصون داشتن قرآن به كاربردن همين شيوه است ; يعني , شيوه اي كه لااقل از درون و متن جامعه اسلامي انگيزه تحريف آن را بخشكاند و از بين ببرد وگرنه قرآن نيز گرفتار مسائلي چون ديگر كتاب هاي آسماني مي شد. در عين حال آيات زيادي از قرآن در شائن اهل بيت (ع ) سخن رانده و پيامبر نيز كراراا و صراحتاا مطالب خود را بيان فرموده اند به گونه اي كه هيچ ترديدي براي حق جويان و خردورزان باقي نمي گذارد. اثبات اين مقصود در ضمن نامه نمي گنجد. توصيه ما آن است كه با مراجعه به كتاب هاي مستند و مفيد, در اين زمينه به تقحيق بپردازيد تا حقيقت آشكار شود. در اين رابطه مي توانيد از كتاب هاي زير استفاده كنيد. 1- بررسي مسائل كلي امامت ابراهيم اميني 2- امامت و رهبري شهيد مطهري 3- آنگاه هدايت شدم تيجاني سماوي , ترجمه : سيد محمد جواد مهري 4- اهل سنت واقعي كيست ؟تيجاني سماوي , ترجمه : سيد محمد جواد مهري 5- از آگاهان بپرسيدتيجاني سماوي , ترجمه : سيد محمد جواد مهري 6- اهل بيت , كليد مشكل هاتيجاني سماوي , ترجمه : سيد محمد جواد مهري 7- همراه با راستگويان تيجاني سماوي , ترجمه : سيد محمد جواد مهري 8- عبدالله بن سبا, ج 3 - 1علامه عسكري 9- نقش ائمه در احياي دين , ج 15 - 1علامه عسكري 10- يكصد و پنجاه صحابي ساختگي علامه عسكري 11- نقش عايشه در تاريخ اسلام علامه عسكري 12- انديشه هاي اسلامي در ديدگاه دو مكتب (ترجمه معالم المدرستين ), ج 2 - 1 , علامه عسكري , ترجمه : دكتر جليل تجليل 13- حق جو و حق شناس (ترجمه ئ المراجعات ), علامه سيد شرف الدين , ترجمه محمد رضا امامي 14- شيعه در اسلام علامه طباطبايي 15- شيعه و تهمت هاي نارواعلامه جواد شري 16- شيعه پاسخ مي گويدسيد رضا حسيني نسب 17- فريب صالح الورداني 18- خاطرات مدرسه سيد محمد جواد مهري 19- سيري در صحيحين محمد صادق نجمي 20- الغديرعلامه اميني 21- عبقات الانوارميرحامد حسين 22- احقاق الحق علامه شهيد تستري 23- شبهاي پيشاورسلطان الواعظين شيرازي 24- راه ما, راه و روش پيامبر ماعلامه اميني , ترجمه : موسوي همداني
 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 12266
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما