بايد دانست كه روش حضرت على(عليه السلام) در برخورد با خلفا، عمل به ظاهر و مدارا با آنان بوده است. از اين رو گاهى در نماز آنان شركت مىكردند و هم در امور مهم آن حضرت طرف مشورت آنان قرار مىگرفتند و هم آن كه وصلتهاى نزديك خانوادگى داشتند. اسماء همسر ابوبكر از نزديكترين افراد به اهل بيت(عليه السلام) بود.
به عبارت واضحتر عمل حضرت على(عليه السلام) يا خلفا، همانند عمل پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) با آنان در زمان حياتشان بوده است.پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله وسلم) از عمر و ابوبكر دختر گرفتند و به عثمان نيز دختر دادند.
اين قضايا، هيچ تضادى با متفاوت بودن نقطه نظرات فكرى و اعتقادى ندارد. البته در اين نوع رفتار، درسهاى بسيار مهمى براى مسلمانان در جهت وحدت و همبستگى- در بين اختلاف نظرهاى اساسى - وجود دارد.
سكوت معنادار على(عليه السلام) پس از غصب خلافت و دست نبردن به شمشير علل بسيارى دارد كه به برخى از آنها اشاره مىشود.
الف) شرايط سياسى و اجتماعى امت اسلام پس از رحلت پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم): وقتى رهبر يك حركت عظيم تاريخى كه بنيانهاى جامعه آن روز را زيرو رو كرده و انديشه و نظامى نوين برقرار نموده از ميان مردم مىرود بهترين شرايط براى حركت ارتجاعى و ضد تكاملى فراهم مىآيد حال اگر در داخل امت و در بين سران آن نيز درگيرى بوجود آيد روشن است كه امور آن جامعه و امت هيچ گاه به سامان نخواهد رسيد و چه بسا نتايج همه حركتهاى قبلى نيز از دست برود.در صدر اسلام نيز دقيقا همين شرايط پيش آمد دشمنان خارجى حركت عظيم اسلام همانند روم و ايران آن زمان از يك سو منافقان و عناصر ارتجاعى داخلى از سويى ديگر منتظر فراهم آمدن شرايطى بودند تا نهال نورسته اسلام را ازبيخ بركنند. اگر فرضا على(عليه السلام) براى احقاق حق دست به شمشير مىبرد مسلما جنگ دامنهدارى درگير مىشد كه پايان آن چيزى جز از بين رفتن زحمات پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) نبود.
ب ) اقدام براى يك حركت اجتماعى آن هم به صورت نظامى نيازمند شرايط مختلف و آمادگيهاى مختلف است وبه دلايل مختلفى اين زمينه پس از ارتحال پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) وجود نداشت. على(عليه السلام) (بنابر نقل تاريخ) بارها بزرگان اصحابرا براى ايجاد حركتى بر عليه وقايع پيش آمده فراخواند ولى جز معدودى انگشت شمار به دعوت آن حضرت پاسخ ندادند. از سوى ديگر شرايط محيط و افكار عمومى نيز آمادگى قبولى نبردى داخلى در بين اصحاب پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) رانداشت زيرا همگان انتظار داشتند كه اصحاب بزرگ پيامبر(صلي الله عليه وآله وسلم) پس از آن حضرت همانند او عمل نمايند و محوروحدت جامعه باشند نه اين كه به نزاع و درگيرى در بين خود اقدام نمايند. خلاصه سخن آنكه على(عليه السلام) براى حفظ اساس اسلام و حراست از نهال نورسته آن از احقاق حق خلافت خويش خوددارى نمود تا ريشههاى اسلام در پرتوتعاليم پيامبر و قرآن و اهل بيت استحكام يابد. لذا على(عليه السلام) تا آن روزى كه مردم به خانه آن حضرت هجوم آوردند وخواهان خلافت آن حضرت شدند از خلافت ظاهرى بركنار ماند. نكته ديگرى كه شايان توجه است آنكه در امورداخلى امت اسلامى روا نيست كه هر كس براى احقاق حق خود دست به شمشير ببرد و مسلحانه و به زور در صدداحقاق حق خود باشد از روش على(عليه السلام) و ديگر ائمه چنين بر مىآيد كه آنان براى احقاق حق خود در جامعه هرگز وابتدا دست به شمشير نبردهاند بلكه سعى آنها بر اين بوده كه با روشنگرى و تبليغ حقيقت زمينه را براى يك حركت عمومى در جامعه فراهم نمايند. در برخى از روايات و اسناد تاريخى اين مسأله تاييد گرديده و سر آن حفظ وحدت وانسجام اجتماعى و جلوگيرى از سوء استفاده كسانى است كه وراى اختلاف امام(عليه السلام) و خلفا اهداف سياسى شكننده ديگرى را دنبال مىكردند.