پاسخ به سؤال مذكور متوقف بر تبيين كيفيت معاد است كه آيا معاد جسماني است و يا روحاني، در صورتي كه معاد روحاني باشد مسأله ي استفاده و احتياج انسان به وسايل مادي در سراي ديگر به كلي منتفي خواهد بود و اگر معاد جسماني باشد، پاي ابزارهاي مادي نيز به ميا ن كشيده مي شود نفي كامل آنها پذيرفتني نخواهد بود، البته در اين صورت سخن درباره ي كيفيت و چگونگي اين ابزارها، باب جديد از بحث را پيش روي ما مي گشايد.
خداوند متعال در برخي از آيات قرآن از لذت خشنودي خدا(توبه، آيه 72)و لقاء محبوب به عنوان برخي نعمت هاي روحاني بهشت نام مي برد و در آيات فراوان ديگر نعمت هاي مادي و جسماني بسيار ديگري را از قبيل باغ ها، جويبارها، تخت ها، ميوه ها، خدمتكاران، قصرها، حوريان، لباس هاي فاخر و... بر مي شمرد(الرحمن- واقعه)كه بدون شك استفاده از اين نعمت ها همراه با به كار بردن ابزارهاي مادي خواهد بود اما بايد توجه داشت كه آن سرا با جهان كنوني تفاوت بسيار زياد دارد و نحوه ي استفاده از ابزارهاي مادي و كيفيت آنها نيز با وسايل كنوني بسيار متفاوت است كه البته فهم قاصر ما از درك اين امور عاجز است.
با استفاده از صراحت آيات قرآن و احاديث معصومان به خوبي مي توان دريافت كه برخي لذت ها و دردها در قيامت همراهي جسم و روح را مي طلبد. مانند: تكيه بهشتيان در مقابل يكديگر «متكئين عليها متقابلين»؛ (واقعه، آيه 16)و همچنين برخي از عذاب هاي جهنمي بر جسم اثر دارد «كلما نضجت جلودهم بدلنا هم جلودا غيرها؛هر چه پوستشان بريان گردد پوست هاي ديگري بر جايش نهيم تا عذاب را بچشند» (نساء، آيه 56).
لذا به آساني مي توان گفت معاد جسمانى است و ما معتقديم انسان - كه مجموعهاى از روح و جسم است - مجموعا محشور خواهد شد و اين طور نيست كه روح تنها محشور و مؤاخذ گردد و انسان در قيامت، روح بدون جسم باشد. همچنين درست است كه حقيقت انسان روح و نفس او؛ يعنى،جنبههاى تجردى او است و نه حيثيت مادى او؛ ولى در عين حال اين نكته بسيار مهم را نبايد فراموش كرد كه انسان، در هر صورت، تركيبى از جسم و روح است و تركيب او هم، يك تركيب مخلوطي يا اعتبارى (مانند تركيب نخود و لوبيا) نيست كه هر يك وجود مستقلّى داشته باشند. تركيب انسان از جسم و روح، يك تركيب حقيقى است؛ تركيبى كه حقيقت واحدى را تشكيل مىدهند. انسان، يك موجود واحد است كه باطن او جنبههاى تجردى و روحانى او و ظاهر او، همين بدن مادى و جسمانى او است.
در قيامت هم همين انسان، مورد محاسبه و معاقبه واقع خواهد شد. ازاينرو نمىتوان گفت كه تنها روح او بايد پاداش و يا عذاب شود و يا جسم او.كسى هم كه در دنيا زندگى كرده دستش به گناهى آلوده شده است، همين انسان است. هم چنين نمىتوان گفت كه روح او گناه كرده است و نه جسم او. اگر روح و جسم در انسان، تفكيك شود، ديگر حقيقتى به نام انسان - كه صاحب اراده و اختيار و تكليف و مسؤوليت باشد - وجود نخواهد داشت. انسان داراى جسم و روح و زندگى است كه مختار، مكلف و مسؤول است و در آخرت مورد محاسبه و پاداش و جزا واقع خواهد شد. موضوع تمامى قضايايى كه در قرآن كريم و روايات اسلامى وجود دارد و راجع به تكاليف شرعى انسان است و به او وعده بهشت يا وعده جهنم داده شده است، انسان است، نه روح تنها و يا جسم فقط.
حال اگر گفته مىشود: حقيقت انسان روح او است و نه جسم او؛ به اين دليل است كه رابطه جسم و روح، رابطه ظاهر و باطن است. روح از اين جهت كه باطن انسان است، از وجود حقيقىترى نسبت به جسم - كه ظاهر او است - برخوردار مىباشد؛ مانند حق تعالى كه رابطهاش با جهان مظهرى، همان رابطه باطن و ظاهر است. از اين رو گفته مىشود كه حقيقت هستى، او است و غير او، هر چه هست همه مظاهر و افعال و آثار او مىباشند.
براى مطالعه بيشتر ر.ك: ترجمه تفسير الميزان، ج 13، ص 291؛ تفسير نمونه، ج 2، ص 307.
در بهشت نعمتهاى گوناگونى وجود دارد كه اهل ايمان و عمل صالح از آن بهرهمند مىشوند. اما برترين و بهترين لذتها، محبت و خشنودى خداوند متعال است. و به تعبير ديگر هيچ لذتى در بهشت به درجه خشنودى و محبت الهى براى انسان بهشتى شادى بخش نيست و حتى لذتهاى ديگر در پرتو اين لذت ارزشمند مىنمايد. قرآن در آيات متعددى بدان اشاره مىكند كه در اينجا به ذكر يك آيه مىپردازيم:
(وعد الله المؤمنين و المؤمنات جنات تجرى من تحتها الانهار خالدين فيها و مساكن طيبة و جنات عدن و رضوان من الله اكبر ذلك هو الفوز العظيم ؛ خداوند به مردان و زنان با ايمان، باغهايى از بهشت وعده داده كه نهرها از زير درختانش جارى است، جاودانه در آن خواهند ماند، و مسكنهاى پاكيزه اى در بهشتهاى جاويدان [نصيب آنان ساخته] و [خوشنودى] و رضاى خدا [از همه اينها] برتر است و پيروزى بزرگ همين است» (توبه (9)، آيه 72.)
البته اين لذت و رضوان الهى، از آنِ كسانى است كه در دنيا همه اعمال خود را بر پايه رضاى خداوند قرار داده باشند، يعنى، عباداتشان بر اصل حب و حمد الهى استوار شده باشد. چنان كه در كلام نورانى امير مؤمنان(ع) آمده است:
«ان قوما عبدوا الله رغبه فتلك عباده التجار، و ان قوما عبدوا الله رهبه فتلك عباده العبيد، و ان قوما عبدوا الله شكرا فتلك عباده الاحرار»؛ «همانا گروهى خدا را به انگيزه بهشت مىپرستند كه اين عبادت تاجران و سوداگران است، و گروهى نيز خدا را به جهت هراس و عذاب جهنم عبادت مىكنند كه اين شيوه بردگان است، و نيز گروهى خدا را به خاطر شكر و سپاسش مىپرستند كه اين شيوه عبادت آزادگان است» (نهج البلاغه، حكمت 237؛ اصول كافى، ج2، ص68، ح5.)