تبلیغات
اخبار
بازدید طلاب مؤسسه مجتهده امین از زندان زنان اصفهان
موانع و راهکارهای مأموریت های علمی-تبلیغی طلاب خواهر در کرسی آزاداندیشی حوزه علمیه اصفهان بررسی شد
حساب و سنجش اعمال
سه‌شنبه 13 ارديبهشت 1390 اگر در طول عمر كارهاي خوب وبد كرده باشيم آيا پاداش كارهاي خوب در آخرت حساب نمي شود؟

براي پي بردن به پاسخ اين سوال بايد با كيفيت محاسبه اعمال در آخرت آشنا بود. تا بدانيم هر يك از اعمال خوب يا بد چه تاثيري در سرنوشت انسان دارند. موقف «حساب» بستري است براي رهايي انسان مؤمن از گناهان و تعلّقات ودلبستگي‏ها. براي آنكه روشن شود اين تزكيه چگونه است، به جا است كه در آيات و روايات تأمل نموده و اشارات آنها را در اين باب بررسي كنيم.

در يك تقسيم‏بندي كلي، گرفتاري‏ها براي سالك الي الله - كه بايد از آنها پاك شود - دو دسته است:

يك. لغزش‏ها و گناهان كه در مجموع نشانگر روح مخالفت با حق است؛

دوم. دلبستگي‏ها، وابستگي‏ها و تعلقات به غير خدا كه هر كدام شكل خاصي دارند.

حال ممكن است كسي هم گرفتار گناهان و تعلقات باشد و يا فقط در تعلقات اسير باشد. پس بايد با استمداد از آيات و روايات و مكاشفات ارباب كشف، تأمل كرد و ديد كه تسويه و تطهير اين دو دسته چگونه است.

گروه اول؛ از نوع انساني است كه در مجموع در راه خدا و مطيع او بوده و مجموع صحيفه عملش به سوي حق چرخش داشته است، و نيز به خدا ايمان داشته و او را مي‏خواسته؛ ولي لغزش‏ها و گناهاني داشته است؛ نسبت به آلودگي‏هاي روحي‏اش هميشه يك نوع ناراحتي دارد. او ايمان به خدا و به معاد دارد و مي‏داند كه گناهان حاجب بوده و عقاب و جزا خواهند داشت. اگر چنين فردي موفق به توبه نگشت، پس از عبور از ميزان در موقف حساب، با ندامت خاصي از كردار، اوصاف و اخلاق زشت خود و انزجار از آنها در سرّ وجودش، توقف خواهد كرد.

اين مخالفت‏ها موجب مي‏شود كه در آنجا معذّب به عذاب‏هايي باشد كه به تدريج و مرور، او را پاك سازد تا آن سرّ خداخواهي‏اش تمامي وجودش را فرا گرفته و به بروز و ظهور رسد. به بيان ديگر - كسي كه گناه مي‏كند، چون از گناهش ناراحت است، در موقف حساب عذابي مي‏بيند كه اين عذاب، باطن و عمق ندارد؛ مثلاً با طبقه اعلاي جهنم كه باطن ندارد روبه‏رو خواهد بود.

در روايتي آمده است: «حضرت موسي‏بن جعفر(ع) مي‏فرمايد: خداوند مخلد نمي‏كند در آتش، مگر اهل كفر و انكار و گمراهان و مشركان را [ كه اينان هميشه در آتش خواهند بود] و از مؤمنان كسي كه از گناهان كبيره دوري كرده است؛ از او از گناهان صغيره‏[ اش ]پرسش نمي‏شود [ و در اين رابطه بازخواست و معذّب نخواهد شد؛ چرا كه خداوند متعال در قرآن مي‏فرمايد: ]«اگر از گناهان بزرگي كه از آن‏[ ها] نهي شده‏ايد دوري گزينيد، بدي‏هاي شما را از شما مي‏زداييم و شما را در جايگاهي ارجمند درمي‏آوريم».نساء (4)، آيه 31.

[ محمد بن ابي عمير راوي اين روايت مي‏گويد] به موسي بن جعفر(ع) گفتم: اي پسر رسول خدا: پس شفاعت براي كدام يك از گناهكاران واجب است [ و شفاعت كجاست و براي كيست‏]؟ [ امام كاظم(ع) در پاسخ‏] فرمود: پدرم از پدرانش، ازعلي(ع) نقل كرده‏اند كه فرمود: شنيدم رسول الله(ص) مي‏فرمود: به درستي شفاعتم براي صاحبان گناهان كبيره از امتم است؛ اما نيكوكاران [ و آنان كه معصيت نكرده و گناهي ندارند] پس برايشان راهي [ به شفاعت ]نخواهد بود. [ چرا كه شفاعت به معناي بردن از مقامي به مقام بالاتر است و آنان كه گناه نداشته و آلوده نيستند ديگر نياز به مددكار نخواهند داشت‏].

ابن ابي‏عمير گفت: به موسي بن جعفر(ع) گفتم: اي پسر رسول خدا! شفاعت براي صاحبان گناهان كبيره چگونه است و حال آنكه خداوندي كه يادش متعالي باد [ در قرآن ]مي‏فرمايد: «و جز براي كسي كه [ خدا] رضايت دهد، شفاعت نمي‏كنند و خود از بيم او هراسانند»انبياء (21)، آيه 28. و كسي كه مرتكب گناهان كبيره مي‏شود، مرضيّ خداوند نيست.

[ امام كاظم(ع) در پاسخ‏] فرمود: اي پدر احمد! هيچ مؤمني نيست كه مرتكب گناهي شود، مگر آنكه آن را بد دانسته و نسبت به انجام آن پشيمان باشد؛ [ چرا كه در سرّ وجودش خدا را مي‏خواهد و به قيامت و جزا نيز معتقد است و مي‏داند كه ارتكاب گناه موجب آتش و عذاب مي‏گردد. ازاين‏رو با انجام گناه، نادم و پشيمان مي‏شود] و حضرت نبي(ص) فرمود: «كسي كه ندامت دارد، براي توبه كفايت مي‏كند» و [ در ادامه امام كاظم(ع)] فرمود: [ كسي كه كار خوب و نيكش او را مسرور و خوشحال ساخته و كار بد و زشتش او را ناراحت مي‏كند، مؤمن است.

پس كسي كه بر گناهي كه مرتكب شده پشيمان نباشد، مؤمن نيست و شفاعت براي او واجب نخواهد بود و او ظلم كننده [ به خويش‏] است، و خداوند كه يادش متعالي باد [ در قرآن‏] مي‏فرمايد: «براي ستمگران نه ياري است و نه شفاعت‏گري كه مورد اطاعت باشد»غافر (40)، آيه 18. [ ابن ابي عمير مي‏گويد:] به امام(ع) گفتم: اي پسر رسول خدا! چگونه كسي كه بر گناهي كه مرتكب شده پشيمان نيست، مؤمن نمي‏باشد؟ [ در پاسخ‏] فرمود:

اي پدر احمد! احدي نيست كه گناهي كبيره انجام دهد و حال آنكه بداند او بر آن معاقب خواهد شد، مگر آنكه بر آنچه مرتكب شده، پشيمان شود و هنگامي كه پشيمان شد، توبه كننده بوده و مستحق شفاعت [ خواهد بود] و هنگامي كه پشيمان نشود، بر گناهي كه مرتكب شده [ در واقع‏] اصرار بر گناه دارد و اصراركننده بر گناه، مشمول مغفرت نمي‏شود؛ چون كه او مؤمن نيست به عقوبت آنچه مرتكب شده است و اگر به عقوبت و جزاي آن ايمان داشت، پشيمان مي‏شد».عن محمد بن ابي عمير، قال: سمعت موسي بن جعفر عليهما السلام يقول: لا يخلد الله في النار الا اهل الكفر و الجحود و اهل الضلال و الشرك، و من اجتنب الكبائر من المؤمنين لم يسأل من الصغائر، قال الله تبارك و تعالي «ان تجتنبوا كبائر ماتنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما» «قال: فقلت له: يا بن رسول الله فالشفاعة لمن تجب من المؤمنين؟ قال: حدثني ابي عن آبائه، عن علي عليهم السلام قال: سمعت رسول الله صلي الله عليه و آله يقول: انما شفاعتي لاهل الكبائر من امتي، فاما المحسنون منهم فما عليهم من سبيل» قال ابن ابي عمير، فقلت له: يابن رسول الله فكيف تكون الشفاعة لاهل الكبائر و الله تعالي ذكره يقول: «و لا يشفعون الا لمن ارتضيت و هم من خشيته مشفقون» و من يرتكب الكبائر لايكون مرتضي، فقال: يا ابا احمد ما من مؤمن يرتكب ذنباً الا ساءهُ ذلك و ندم عليه، و قد قال النّبيّ صلي الله عليه و آله: «كفي بالندم توبه» و قال عليه السلام: «من سرته حسنته و سائته سيّئته فهو مؤمن» فمن لم يندم علي ذنب يرتكبه فليس بمؤمن و لم تجب له الشفاعة و كان ظالماً و الله تعالي ذكره يقول: «ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع» فقلت له: يابن رسول الله و كيف لايكون مؤمناً من لم يندم علي ذنب يرتكبه؟ فقال يا ابا احمد ما من احد يرتكب كبيرة من المعاصي و هو يعلم انه سيعاقب عليها الا ندم علي ما ارتكب و متي ندم كان تائباً مستحقاً للشفاعة، و متي لم يندم عليها كان مصراً و المصر لا يغفر له لانّه غير مؤمن بعقوبة ما ارتكب‏)

با تأمل در نكات اين روايت، روشن مي‏شود آن دسته از انسان‏هايي كه در مجموع رو به سوي خدا دارند؛ ولي آلودگي‏ها و گناهاني نيز دارند؛ در سرّ وجودشان از كردار زشت خود پشيمان‏اند، چون معتقد به جزا بوده و مي‏دانند كه عقوبت اين گناه را خواهند ديد.

اين دسته در موقف «حساب» بايد پاك شوند و اين پاكي، با فشارها و آتش‏ها همراه خواهد بود واز همان زمانِ روبه‏رو شدن با عذاب‏ها، پشيماني آنان از كردار زشت خود آغاز مي‏شود و اين عذاب‏ها به تدريج او را از آلودگي‏ها و گناهان خلاص مي‏كند، مگر اينكه شفاعت به سراغ انسان بيايد و عذاب‏ها زودتر تمام شود.

دو. گروهي از انسان‏ها مخالفت با حضرت حق ندارند و آلوده به گناه نيستند و يا اگر آلوده هم بوده‏اند، توبه حقيقي كرده‏اند؛ اما دلبستگي‏ها، وابستگي‏ها و تعلقاتي دارند. گروهي نيز در عالم حشر از گناهان پاك شده و مرتبه قبل را طي كرده‏اند. اين دسته نيز براي باريابي به مقام محضر قدس ربوبي، بايد قلب خود را از غير خدا تطهير كنند؛ زيرا رسيدن به خدا با نفي غير است (لا اله الا الله).

اما تزكيه از تعلقات در مرحله دوم چگونه است؟ اين چگونگي با توجه به دو مطلب ذيل روشن مي‏شود:

الف. دسته‏اي از آيات قرآن بيانگر اين حقيقت‏اند كه انسان‏ها، در زندگي دنيايي در ظلمت‏ها قرار گرفته‏اند؛ چه متوجه به آن باشند چه توجه نداشته باشند؛ يعني، تاريكي‏هايي كه برخي فوق بعضي ديگر است و اين ظلمت‏ها توأم با وحشت‏ها و نابينايي‏ها است:   (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَي النُّورِ)   بقره (2)، آيه 257. «خداوند سرور كساني است كه ايمان آورده‏اند، آنان را از تاريكي‏ها به سوي روشنايي مي‏برد».

اين آيه يك امر حقيقي و واقعي را بيان مي‏كند، نه يك مسأله اعتباري را و آن اينكه ما در ظلمتيم؛ اگر هدايت يافتيم و تحت ولايت خدا قرار گرفتيم، آن‏گاه از تاريكي‏ها خارج مي‏شويم.

ب. از مجموع آيات و روايات چنين استفاده مي‏شود كه تاريكي‏ها، از تعلق، دلبستگي و وابستگي به دنيا ناشي مي‏شود ودر واقع تعلقات به غير خدا، با انحا و اشكال متفاوت، خود همان ظلمت‏ها است.

دلبستگي به شهرت، مقام، زن، فرزند، مال و... زنجيرهايي نامريي است كه ما را به خود بسته‏اند و به قعر تاريكي‏ها مي‏برند و ما نيز در آنها فاني گشته‏ايم و چون فاني در آنها گشته‏ايم، نابينا بوده و در تاريكي فرو رفته‏ايم. به صورتي دلبسته و محو تعلقات هستيم كه نمي‏توانيم يك يا چند دقيقه در نماز حضور قلب داشته باشيم؛ طوري ما را به سوي خود كشيده و برده‏اند كه هر چه تضرع مي‏كنيم و متوسل مي‏شويم كه لحظاتي در نماز متوجه حضرت حق باشيم، نمي‏گذارند و ذهن و دلمان را به اين طرف و آن طرف مي‏برند.

                      خلق را بنگر كه چون ظلماني‏اند    در متاع فانيي چون فاني‏اند

مثنوي معنوي، دفتر چهارم، بيت 2032.

و چون وابستگان به دنيا از آب شور آن نوشيدند و خود را فاني در آن ساخته و در ظلمت‏ها قرار دادند، نابينا و كوراند.

                     تا فزايد كوري از شوراب‏ها    زآن كه آب شور افزايد عمي‏

                    اهل دنيا زآن سبب اعمي دلند    شارب شورابه‏ي آب و گلند

 

همان، دفتر پنجم، ابيات 814 و 815.

براي اهل باطن - كه در همين زندگي دنيايي بايد از اين مراحل عبور كنند - باطن ظلمت‏ها كشف مي‏شود و در خلوت‏هاي خود و مكاشفات و مشاهدات خويش، باطن تاريكي‏ها روشن مي‏شود و در اين هنگام ناله‏ها دارند كه:   (إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ)  . اما چون در سلوك و در صدد انقطاع هستند، گاهي يك نقطه اميدي از انوار خداوند متعال يا اهل‏بيت(ع) تابش مي‏كند؛ گاهي مانند ستاره، زماني مانند شعله آتش، گاهي مانند ماه و وقتي مانند آفتاب.

همين‏طور با تحمل فشارها و رياضت‏ها عوالم را با مكاشفات مي‏بينند و مي‏گذرند تا به عوالم نوري برسند واز عوالم تاريكي رهايي يابند و اين موقعي است كه از تعلق‏ها دست برداشته و در دل - جز عشق خدا - چيز ديگري باقي نمانده باشد.

اما انسان‏هايي كه در دنيا دست از تعلق به غير خدا برنداشته و در دل تعلقاتي به غير خدا دارند؛ به اندازه تعلقات در موقف «حساب» با قرار گرفتن در ظلمت‏ها، وحشت‏ها و لوازم آن، رنج‏ها و مشقت‏ها خواهند ديد.

از طرفي چون در مجموع رو به خدا داشته‏اند، عوالم قرب وجود نوري و موجودات نوري و عوالم بهجت و سرور را مي‏بينند. از سوي ديگر، به جهت تعلقات، در ظلمت‏ها قرار دارند تا آنكه پس از ديدن فشارها و حساب پس دادن‏ها و دل از اين تعلّقات كندن‏ها، تزكيه شده و قابليت ورود به عالم نور را پيدا مي‏كنند؛ زيرا انسان وابسته و دل بسته، نمي‏تواند خدا را ببيند.

پس بگفتندش كه تو بر تخت جاه    چون همي جويي ملاقات اله‏

همان، دفتر چهارم، بيت 834.

گفتني است استفاده از برخي امور دنيوي در حد ضرورت و رفع احتياجات اوليه، دلبستگي و علقه نخواهد بود و استفاده از آنها در حد لزوم، حتي محاسبه هم نخواهد شد. چنان كه امام صادق(ع) فرمود: «بنده مؤمن بر سه چيز محاسبه نمي‏شود: غذايي كه مي‏خورد، لباسي كه مي‏پوشد و زن صالحي كه كمك كار او بوده و با او خود را از حرام حفظ مي‏كند»«عَنْ اَبي عَبدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: ثَلاثَةُ اَشياءٍ لايُحاسَبُ الْعَبْدُ الْمُؤمِنُ عَلَيْهِنَّ: طَعامٌ يَأكُلُهُ وَثَوبٌ يَلْبِسُهُ وَ زَوْجَةٌ صالِحَةٌ تَعاوَنَهُ وَ يُحْصِنُ بِها فَرْجَهُ» (بحارالانوار، ج 7، ص 265، ح 23). پس كسي كه در حد ضرورت بپوشد، در حد ضرورت غذا بخورد و در حدّ ضرورت ازدواج كند، اين امور جزء علقه‏هاي دنيايي محسوب نخواهد شد و از اين امور در اين حد، مورد حسابرسي قرار نخواهد گرفت. اما اگر به بيش از ضرورت اقدام كرد، معلوم مي‏شود كه به امور دنيوي علقه داشته و از اين جهت محاسبه خواهد شد.

براي آنكه چگونگي تزكيه از تعلّقات در موقف «حساب» روشن‏تر شود، تنها به ذكر يك روايت اكتفا مي‏كنيم.

امام صادق(ع) فرمود: «هنگامي كه روز قيامت شد، دو بنده مؤمني كه هر دو از اهل بهشت‏اند، در موقف حساب براي حسابرسي توقف مي‏كنند: [ يكي از آنها كسي است كه ]در دنيا فقير بوده [ و مالي نداشته است و ديگري فردي است كه ]در دنيا غني بوده، پس فقير مي‏گويد: پروردگارا! بر چه چيزي توقف داده شده‏ام؟ قسم به عزتت! خود مي‏داني حكومتي [ و رياستي ]ندادي كه عدالت يا ظلم كنم، مالي روزي نساختي كه حقوق محرومان را داده باشم يا نداده باشم، رزق من هم تنها به اندازه كفافي بود كه مي‏داني و براي من مقدّر ساخته بودي [ در مقام پاسخ ]خداوند - جل جلاله - مي‏فرمايد:

«بنده من راست مي‏گويد، راه را باز كنيد تا به بهشت داخل شود [ چرا كه اين فقير چيزي ندارد تا به آنها تعلقي داشته باشد]». فرد غني مي‏ماند [ در حالي كه‏] به قدري از او عرق مي‏ريزد كه اگر چهل شتر از آن بخورند، سيراب مي‏شوند [ شايد اين عرق ريختن اشاره به شرمندگي او در برابر حضرت حق باشد كه يكي از فشارهاي موقف حساب است‏]، سپس [ بعد از فشار] داخل بهشت مي‏شود. فقيري [ كه قبلاً به بهشت رفته بود] به غني مي‏گويد: چه چيزي تو را حبس كرد [ و معطل نمود] غني مي‏گويد: طول حسابرسي. مدام و به صورت ثابت هي چيزي پس از چيزي [ پيش‏] مي‏آمد و من مشمول مغفرت قرار مي‏گرفتم، سپس از چيز ديگري سؤال مي‏شد تا آنكه خداوند فروپوشاند مرا در رحمتش و مرا به توبه كنندگان ملحق فرمود...».«عَنِ الصادِقِ جَعفَرِبنِ محمدٍ عَلَيهِما السَّلامُ قالَ: اِذا كانَ يَومُ الْقِيامَةِ وَقَفَ عَبْدانِ مُؤْمِنانِ لِلْحِسابِ كِلاهُما مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ. فَقيرٌ فِي الدُّنيا وَ غَنِيٌّ فِي الدُّنْيا فَيَقُولُ الْفَقيرُ، يا رَبِّ عَلي‏ ما اَوْقَفُ؟ فَوَ عَزَّتِكَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ اَنَّكَ لَمْ تُوَلِّني‏ وَلايَةً فَاَعْدِلَ فيها اَوْ أُجُور وَ لَمْ تَرْزُقَني‏ مالاً فَأَدّي‏ مِنْهُ حَقّاً اَوْ أَمْنَعُ وَلا كانَ رِزْقي‏ يأتيني‏ مِنْها اِلاّ كِفافاً عَلي‏ ما عَلِمْتَ وَ قَدَّرْتَ لي‏، فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلالَهُ: صَدَقَ عَبْدي‏ خَلُّوا مِنْهُ يَدْخِلُ الْجَنَّةَ وَ يَبْقَي الآخِرَ حَتّي‏ يَسيلَ مِنْهُ الْعَرَقَ ما لَوْ شَرَبَهُ اَرْبَعُونَ بَعيراً لَكَفاها، ثُمَّ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ لَهُ الْفَقيرُ: طُولُ الْحِسابِ ما زالَ الشَّيْ‏ءُ يَجيئُني‏ بَعْدَ الشَّيْ‏ءِ يَغْفِرُلي‏، ثُمَّ اُسْأَلُ عَنْ شَي‏ءٍ آخَرَ حَتّي‏ تَغَمَّدَنِيَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ وَالْحَقَني‏ بِالتَّائِبينَ»؛ (بحارالانوار، ج 7، ص 259، ح 4).

 

اين روايت به خوبي بيانگر اين حقيقت است كه مصايبي كه به صورت مدام، براي فرد غني پيش مي‏آيد، تا به صورت تدريجي مشمول غفران الهي قرار گرفته و داخل بهشت گردد؛ به جهت پاك شدن از وابستگي‏ها، رنگ‏ها و تعلقاتي بوده كه به امور دنيوي و غيرخدايي داشته است. البته گرچه در اين روايت، به فقير و غني اشاره شده، ولي سياق آن به خوبي دلالت بر اين واقعيت دارد كه مسأله اصلي، تعلق به امور دنيوي است، نه داشتن مال. پس ممكن است كسي غني باشد؛ ولي هيچ تعلقي به دنيا و مال خود نداشته باشد. آنچه اين حديث مي‏گويد، در مورد فقير منقطع و غني غيرمنقطع از علايق دنيايي است.ر.ك: مواقف حشر، صص 72 - 87.

 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 6137
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما