تبلیغات
اخبار
بازدید طلاب مؤسسه مجتهده امین از زندان زنان اصفهان
موانع و راهکارهای مأموریت های علمی-تبلیغی طلاب خواهر در کرسی آزاداندیشی حوزه علمیه اصفهان بررسی شد
حساب و سنجش اعمال
سه‌شنبه 13 ارديبهشت 1390 اگر بنده اي در طول عمري كه خدا به او عنايت فرموده با توجه به ظرفيت وجودي خويش به كمال نرسد ، حجابهاي باطني اش كنار نرود و به طور كلي مانند عرفاي ربّاني واشخاصي كه كم و بيش مي شناسيم عالم ملكوت را درهمين دنيا در نيابد و البته كوتاهي هم نكرده باشد و فرد معتق

  خداوند هر بنده اي را باتو جه به استعداد ، شرائط و امكاناتي كه در اختيار دارد، مورد سئوال و مؤاخذه قرارمي دهد ، آنچه وظيفه عموم مردم است عمل كردن به همان چيزي است كه اسلام ودستورات ديني بيان كرده است ، اگر كسي به تكاليف شرعي خود اعم از واجبات و محرمات عمل كردن به همان چيزي است كه اسلام و دستورات ديني بيان كرده است ، اگر كسي به تكاليف شرعي خود اعم از واجبات و محرمات عمل كند ، به وظيفه خود عمل نموده است واين براي او كافي است . رفع حجاب ها وديدن عالم ملكو ت ، يك تكليف و وظيفه نيست بلكه اثر ونتيجه انجام درست تكاليف است اگر نكسي با توجه و معرفت وبا شرائط كامل به واجبات خود عمل واز محرمات بپرهيزد ودر زندگي بر اعمال و افكار خود مراقبت داشته باشد ، در همين دنيا چشم و گوش اش به سوي حقايق باز مي گردد و چيزهايي را مي بيند ومي شنود كه ديگران قادر به آن نيستند ، در هر حال ،اگر كسي واجبات و محرمات الهي رارعايت نمايد،گر چه اين آثار براي او محقق نشود د رقبر وبرزخ و قيامت عقوبت و مؤاخذ ه ايي بر او نخواهد بود ، چراكه كيفر و مؤاخذه به جهت نافرماني وانجام گناهان –بدون توبه در درگاه الهي – ميباشد براي توضيح بيشتر به مطالب زير توجه فرمائيد :

     موقف «حساب» بسترى است براى رهايى انسان مؤمن از گناهان و تعلّقات ودلبستگى‏ها. براى آنكه روشن شود اين تزكيه چگونه است، به جا است كه در آيات و روايات تأمل نموده و اشارات آنها را در اين باب بررسى كنيم.

    در يك تقسيم‏بندى كلى، گرفتارى‏ها براى سالك الى الله - كه بايد از آنها پاك شود - دو دسته است:

 يك. لغزش‏ها و گناهان كه در مجموع نشانگر روح مخالفت با حق است؛

 دوم. دلبستگى‏ها، وابستگى‏ها و تعلقات به غير خدا كه هر كدام شكل خاصى دارند.

    حال ممكن است كسى هم گرفتار گناهان و تعلقات باشد و يا فقط در تعلقات اسير باشد. پس بايد با استمداد از آيات و روايات و مكاشفات ارباب كشف، تأمل كرد و ديد كه تسويه و تطهير اين دو دسته چگونه است.

    گروه اول؛ از نوع انسانى است كه در مجموع در راه خدا و مطيع او بوده و مجموع صحيفه عملش به سوى حق چرخش داشته است، و نيز به خدا ايمان داشته و او را مى‏خواسته؛ ولى لغزش‏ها و گناهانى داشته است؛ نسبت به آلودگى‏هاى روحى‏اش هميشه يك نوع ناراحتى دارد. او ايمان به خدا و به معاد دارد و مى‏داند كه گناهان حاجب بوده و عقاب و جزا خواهند داشت. اگر چنين فردى موفق به توبه نگشت، پس از عبور از ميزان در موقف حساب، با ندامت خاصى از كردار، اوصاف و اخلاق زشت خود و انزجار از آنها در سرّ وجودش، توقف خواهد كرد.

    اين مخالفت‏ها موجب مى‏شود كه در آنجا معذّب به عذاب‏هايى باشد كه به تدريج و مرور، او را پاك سازد تا آن سرّ خداخواهى‏اش تمامى وجودش را فرا گرفته و به بروز و ظهور رسد. به بيان ديگر - كسى كه گناه مى‏كند، چون از گناهش ناراحت است، در موقف حساب عذابى مى‏بيند كه اين عذاب، باطن و عمق ندارد؛ مثلاً با طبقه اعلاى جهنم كه باطن ندارد روبه‏رو خواهد بود.

    در روايتى آمده است: «حضرت موسى‏بن جعفر(ع) مى‏فرمايد: خداوند مخلد نمى‏كند در آتش، مگر اهل كفر و انكار و گمراهان و مشركان را [ كه اينان هميشه در آتش خواهند بود] و از مؤمنان كسى كه از گناهان كبيره دورى كرده است؛ از او از گناهان صغيره‏[ اش ]پرسش نمى‏شود [ و در اين رابطه بازخواست و معذّب نخواهد شد؛ چرا كه خداوند متعال در قرآن مى‏فرمايد: ]«اگر از گناهان بزرگى كه از آن‏[ ها] نهى شده‏ايد دورى گزينيد، بدى‏هاى شما را از شما مى‏زداييم و شما را در جايگاهى ارجمند درمى‏آوريم».نساء (4)، آيه 31.

    [ محمد بن ابى عمير راوى اين روايت مى‏گويد] به موسى بن جعفر(ع) گفتم: اى پسر رسول خدا: پس شفاعت براى كدام يك از گناهكاران واجب است [ و شفاعت كجاست و براى كيست‏]؟ [ امام كاظم(ع) در پاسخ‏] فرمود: پدرم از پدرانش، ازعلى(ع) نقل كرده‏اند كه فرمود: شنيدم رسول الله(ص) مى‏فرمود: به درستى شفاعتم براى صاحبان گناهان كبيره از امتم است؛ اما نيكوكاران [ و آنان كه معصيت نكرده و گناهى ندارند] پس برايشان راهى [ به شفاعت ]نخواهد بود. [ چرا كه شفاعت به معناى بردن از مقامى به مقام بالاتر است و آنان كه گناه نداشته و آلوده نيستند ديگر نياز به مددكار نخواهند داشت‏].

    ابن ابى‏عمير گفت: به موسى بن جعفر(ع) گفتم: اى پسر رسول خدا! شفاعت براى صاحبان گناهان كبيره چگونه است و حال آنكه خداوندى كه يادش متعالى باد [ در قرآن ]مى‏فرمايد: «و جز براى كسى كه [ خدا] رضايت دهد، شفاعت نمى‏كنند و خود از بيم او هراسانند»انبياء (21)، آيه 28.و كسى كه مرتكب گناهان كبيره مى‏شود، مرضىّ خداوند نيست.

    [ امام كاظم(ع) در پاسخ‏] فرمود: اى پدر احمد! هيچ مؤمنى نيست كه مرتكب گناهى شود، مگر آنكه آن را بد دانسته و نسبت به انجام آن پشيمان باشد؛ [ چرا كه در سرّ وجودش خدا را مى‏خواهد و به قيامت و جزا نيز معتقد است و مى‏داند كه ارتكاب گناه موجب آتش و عذاب مى‏گردد. ازاين‏رو با انجام گناه، نادم و پشيمان مى‏شود] و حضرت نبى(ص) فرمود: «كسى كه ندامت دارد، براى توبه كفايت مى‏كند» و [ در ادامه امام كاظم(ع)] فرمود: [ كسى كه كار خوب و نيكش او را مسرور و خوشحال ساخته و كار بد و زشتش او را ناراحت مى‏كند، مؤمن است.

    پس كسى كه بر گناهى كه مرتكب شده پشيمان نباشد، مؤمن نيست و شفاعت براى او واجب نخواهد بود و او ظلم كننده [ به خويش‏] است، و خداوند كه يادش متعالى باد [ در قرآن‏] مى‏فرمايد: «براى ستمگران نه يارى است و نه شفاعت‏گرى كه مورد اطاعت باشد»غافر (40)، آيه 18.[ ابن ابى عمير مى‏گويد:] به امام(ع) گفتم: اى پسر رسول خدا! چگونه كسى كه بر گناهى كه مرتكب شده پشيمان نيست، مؤمن نمى‏باشد؟ [ در پاسخ‏] فرمود:

    اى پدر احمد! احدى نيست كه گناهى كبيره انجام دهد و حال آنكه بداند او بر آن معاقب خواهد شد، مگر آنكه بر آنچه مرتكب شده، پشيمان شود و هنگامى كه پشيمان شد، توبه كننده بوده و مستحق شفاعت [ خواهد بود] و هنگامى كه پشيمان نشود، بر گناهى كه مرتكب شده [ در واقع‏] اصرار بر گناه دارد و اصراركننده بر گناه، مشمول مغفرت نمى‏شود؛ چون كه او مؤمن نيست به عقوبت آنچه مرتكب شده است و اگر به عقوبت و جزاى آن ايمان داشت، پشيمان مى‏شد».عن محمد بن ابى عمير، قال: سمعت موسى بن جعفر عليهما السلام يقول: لا يخلد الله فى النار الا اهل الكفر و الجحود و اهل الضلال و الشرك، و من اجتنب الكبائر من المؤمنين لم يسأل من الصغائر، قال الله تبارك و تعالى «ان تجتنبوا كبائر ماتنهون عنه نكفر عنكم سيئاتكم و ندخلكم مدخلا كريما» «قال: فقلت له: يا بن رسول الله فالشفاعة لمن تجب من المؤمنين؟ قال: حدثنى ابى عن آبائه، عن على عليهم السلام قال: سمعت رسول الله صلى الله عليه و آله يقول: انما شفاعتى لاهل الكبائر من امتى، فاما المحسنون منهم فما عليهم من سبيل» قال ابن ابى عمير، فقلت له: يابن رسول الله فكيف تكون الشفاعة لاهل الكبائر و الله تعالى ذكره يقول: «و لا يشفعون الا لمن ارتضيت و هم من خشيته مشفقون» و من يرتكب الكبائر لايكون مرتضى، فقال: يا ابا احمد ما من مؤمن يرتكب ذنباً الا ساءهُ ذلك و ندم عليه، و قد قال النّبىّ صلى الله عليه و آله: «كفى بالندم توبه» و قال عليه السلام: «من سرته حسنته و سائته سيّئته فهو مؤمن» فمن لم يندم على ذنب يرتكبه فليس بمؤمن و لم تجب له الشفاعة و كان ظالماً و الله تعالى ذكره يقول: «ما للظالمين من حميم و لا شفيع يطاع» فقلت له: يابن رسول الله و كيف لايكون مؤمناً من لم يندم على ذنب يرتكبه؟ فقال يا ابا احمد ما من احد يرتكب كبيرة من المعاصى و هو يعلم انه سيعاقب عليها الا ندم على ما ارتكب و متى ندم كان تائباً مستحقاً للشفاعة، و متى لم يندم عليها كان مصراً و المصر لا يغفر له لانّه غير مؤمن بعقوبة ما ارتكب‏

    با تأمل در نكات اين روايت، روشن مى‏شود آن دسته از انسان‏هايى كه در مجموع رو به سوى خدا دارند؛ ولى آلودگى‏ها و گناهانى نيز دارند؛ در سرّ وجودشان از كردار زشت خود پشيمان‏اند، چون معتقد به جزا بوده و مى‏دانند كه عقوبت اين گناه را خواهند ديد.

    اين دسته در موقف «حساب» بايد پاك شوند و اين پاكى، با فشارها و آتش‏ها همراه خواهد بود واز همان زمانِ روبه‏رو شدن با عذاب‏ها، پشيمانى آنان از كردار زشت خود آغاز مى‏شود و اين عذاب‏ها به تدريج او را از آلودگى‏ها و گناهان خلاص مى‏كند، مگر اينكه شفاعت به سراغ انسان بيايد و عذاب‏ها زودتر تمام شود.

    دو. گروهى از انسان‏ها مخالفت با حضرت حق ندارند و آلوده به گناه نيستند و يا اگر آلوده هم بوده‏اند، توبه حقيقى كرده‏اند؛ اما دلبستگى‏ها، وابستگى‏ها و تعلقاتى دارند. گروهى نيز در عالم حشر از گناهان پاك شده و مرتبه قبل را طى كرده‏اند. اين دسته نيز براى باريابى به مقام محضر قدس ربوبى، بايد قلب خود را از غير خدا تطهير كنند؛ زيرا رسيدن به خدا با نفى غير است (لا اله الا الله).

    اما تزكيه از تعلقات در مرحله دوم چگونه است؟ اين چگونگى با توجه به دو مطلب ذيل روشن مى‏شود:

    الف. دسته‏اى از آيات قرآن بيانگر اين حقيقت‏اند كه انسان‏ها، در زندگى دنيايى در ظلمت‏ها قرار گرفته‏اند؛ چه متوجه به آن باشند چه توجه نداشته باشند؛ يعنى، تاريكى‏هايى كه برخى فوق بعضى ديگر است و اين ظلمت‏ها توأم با وحشت‏ها و نابينايى‏ها است: (اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ)؛بقره (2)، آيه 257.«خداوند سرور كسانى است كه ايمان آورده‏اند، آنان را از تاريكى‏ها به سوى روشنايى مى‏برد».

    اين آيه يك امر حقيقى و واقعى را بيان مى‏كند، نه يك مسأله اعتبارى را و آن اينكه ما در ظلمتيم؛ اگر هدايت يافتيم و تحت ولايت خدا قرار گرفتيم، آن‏گاه از تاريكى‏ها خارج مى‏شويم.

    ب. از مجموع آيات و روايات چنين استفاده مى‏شود كه تاريكى‏ها، از تعلق، دلبستگى و وابستگى به دنيا ناشى مى‏شود ودر واقع تعلقات به غير خدا، با انحا و اشكال متفاوت، خود همان ظلمت‏ها است.

    دلبستگى به شهرت، مقام، زن، فرزند، مال و... زنجيرهايى نامريى است كه ما را به خود بسته‏اند و به قعر تاريكى‏ها مى‏برند و ما نيز در آنها فانى گشته‏ايم و چون فانى در آنها گشته‏ايم، نابينا بوده و در تاريكى فرو رفته‏ايم. به صورتى دلبسته و محو تعلقات هستيم كه نمى‏توانيم يك يا چند دقيقه در نماز حضور قلب داشته باشيم؛ طورى ما را به سوى خود كشيده و برده‏اند كه هر چه تضرع مى‏كنيم و متوسل مى‏شويم كه لحظاتى در نماز متوجه حضرت حق باشيم، نمى‏گذارند و ذهن و دلمان را به اين طرف و آن طرف مى‏برند.

خلق را بنگر كه چون ظلمانى‏اند         در متاع فانيى چون فانى‏اند

 مثنوى معنوى، دفتر چهارم، بيت 2032.

    و چون وابستگان به دنيا از آب شور آن نوشيدند و خود را فانى در آن ساخته و در ظلمت‏ها قرار دادند، نابينا و كوراند.

تا فزايد كورى از شوراب‏ها       زآن كه آب شور افزايد عمى‏

   اهل دنيا زآن سبب اعمى دلند            شارب شورابه‏ى آب و گلند

 همان، دفتر پنجم، ابيات 814 و 815.

    براى اهل باطن - كه در همين زندگى دنيايى بايد از اين مراحل عبور كنند - باطن ظلمت‏ها كشف مى‏شود و در خلوت‏هاى خود و مكاشفات و مشاهدات خويش، باطن تاريكى‏ها روشن مى‏شود و در اين هنگام ناله‏ها دارند كه: (إِنِّي كُنْتُ مِنَ الظَّالِمِينَ). اما چون در سلوك و در صدد انقطاع هستند، گاهى يك نقطه اميدى از انوار خداوند متعال يا اهل‏بيت(ع) تابش مى‏كند؛ گاهى مانند ستاره، زمانى مانند شعله آتش، گاهى مانند ماه و وقتى مانند آفتاب.

    همين‏طور با تحمل فشارها و رياضت‏ها عوالم را با مكاشفات مى‏بينند و مى‏گذرند تا به عوالم نورى برسند واز عوالم تاريكى رهايى يابند و اين موقعى است كه از تعلق‏ها دست برداشته و در دل - جز عشق خدا - چيز ديگرى باقى نمانده باشد.

    اما انسان‏هايى كه در دنيا دست از تعلق به غير خدا برنداشته و در دل تعلقاتى به غير خدا دارند؛ به اندازه تعلقات در موقف «حساب» با قرار گرفتن در ظلمت‏ها، وحشت‏ها و لوازم آن، رنج‏ها و مشقت‏ها خواهند ديد.

    از طرفى چون در مجموع رو به خدا داشته‏اند، عوالم قرب وجود نورى و موجودات نورى و عوالم بهجت و سرور را مى‏بينند. از سوى ديگر، به جهت تعلقات، در ظلمت‏ها قرار دارند تا آنكه پس از ديدن فشارها و حساب پس دادن‏ها و دل از اين تعلّقات كندن‏ها، تزكيه شده و قابليت ورود به عالم نور را پيدا مى‏كنند؛ زيرا انسان وابسته و دل بسته، نمى‏تواند خدا را ببيند.

    پس بگفتندش كه تو بر تخت جاه         چون همى جويى ملاقات اله‏

 همان، دفتر چهارم، بيت 834.

    گفتنى است استفاده از برخى امور دنيوى در حد ضرورت و رفع احتياجات اوليه، دلبستگى و علقه نخواهد بود و استفاده از آنها در حد لزوم، حتى محاسبه هم نخواهد شد. چنان كه امام صادق(ع) فرمود: «بنده مؤمن بر سه چيز محاسبه نمى‏شود: غذايى كه مى‏خورد، لباسى كه مى‏پوشد و زن صالحى كه كمك كار او بوده و با او خود را از حرام حفظ مى‏كند»«عَنْ اَبى عَبدِاللَّهِ عَلَيْهِ السَّلامُ قالَ: ثَلاثَةُ اَشياءٍ لايُحاسَبُ الْعَبْدُ الْمُؤمِنُ عَلَيْهِنَّ: طَعامٌ يَأكُلُهُ وَثَوبٌ يَلْبِسُهُ وَ زَوْجَةٌ صالِحَةٌ تَعاوَنَهُ وَ يُحْصِنُ بِها فَرْجَهُ» (بحارالانوار، ج 7، ص 265، ح 23).پس كسى كه در حد ضرورت بپوشد، در حد ضرورت غذا بخورد و در حدّ ضرورت ازدواج كند، اين امور جزء علقه‏هاى دنيايى محسوب نخواهد شد و از اين امور در اين حد، مورد حسابرسى قرار نخواهد گرفت. اما اگر به بيش از ضرورت اقدام كرد، معلوم مى‏شود كه به امور دنيوى علقه داشته و از اين جهت محاسبه خواهد شد.

    براى آنكه چگونگى تزكيه از تعلّقات در موقف «حساب» روشن‏تر شود، تنها به ذكر يك روايت اكتفا مى‏كنيم.

    امام صادق(ع) فرمود: «هنگامى كه روز قيامت شد، دو بنده مؤمنى كه هر دو از اهل بهشت‏اند، در موقف حساب براى حسابرسى توقف مى‏كنند: [ يكى از آنها كسى است كه ]در دنيا فقير بوده [ و مالى نداشته است و ديگرى فردى است كه ]در دنيا غنى بوده، پس فقير مى‏گويد: پروردگارا! بر چه چيزى توقف داده شده‏ام؟ قسم به عزتت! خود مى‏دانى حكومتى [ و رياستى ]ندادى كه عدالت يا ظلم كنم، مالى روزى نساختى كه حقوق محرومان را داده باشم يا نداده باشم، رزق من هم تنها به اندازه كفافى بود كه مى‏دانى و براى من مقدّر ساخته بودى [ در مقام پاسخ ]خداوند - جل جلاله - مى‏فرمايد:

    «بنده من راست مى‏گويد، راه را باز كنيد تا به بهشت داخل شود [ چرا كه اين فقير چيزى ندارد تا به آنها تعلقى داشته باشد]». فرد غنى مى‏ماند [ در حالى كه‏] به قدرى از او عرق مى‏ريزد كه اگر چهل شتر از آن بخورند، سيراب مى‏شوند [ شايد اين عرق ريختن اشاره به شرمندگى او در برابر حضرت حق باشد كه يكى از فشارهاى موقف حساب است‏]، سپس [ بعد از فشار] داخل بهشت مى‏شود. فقيرى [ كه قبلاً به بهشت رفته بود] به غنى مى‏گويد: چه چيزى تو را حبس كرد [ و معطل نمود] غنى مى‏گويد: طول حسابرسى. مدام و به صورت ثابت هى چيزى پس از چيزى [ پيش‏] مى‏آمد و من مشمول مغفرت قرار مى‏گرفتم، سپس از چيز ديگرى سؤال مى‏شد تا آنكه خداوند فروپوشاند مرا در رحمتش و مرا به توبه كنندگان ملحق فرمود...».«عَنِ الصادِقِ جَعفَرِبنِ محمدٍ عَلَيهِما السَّلامُ قالَ: اِذا كانَ يَومُ الْقِيامَةِ وَقَفَ عَبْدانِ مُؤْمِنانِ لِلْحِسابِ كِلاهُما مِنْ اَهْلِ الْجَنَّةِ. فَقيرٌ فِى الدُّنيا وَ غَنِىٌّ فِى الدُّنْيا فَيَقُولُ الْفَقيرُ، يا رَبِّ عَلى‏ ما اَوْقَفُ؟ فَوَ عَزَّتِكَ اِنَّكَ لَتَعْلَمُ اَنَّكَ لَمْ تُوَلِّنى‏ وَلايَةً فَاَعْدِلَ فيها اَوْ أُجُور وَ لَمْ تَرْزُقَنى‏ مالاً فَأَدّى‏ مِنْهُ حَقّاً اَوْ أَمْنَعُ وَلا كانَ رِزْقى‏ يأتينى‏ مِنْها اِلاّ كِفافاً عَلى‏ ما عَلِمْتَ وَ قَدَّرْتَ لى‏، فَيَقُولُ اللَّهُ جَلَّ جَلالَهُ: صَدَقَ عَبْدى‏ خَلُّوا مِنْهُ يَدْخِلُ الْجَنَّةَ وَ يَبْقَى الآخِرَ حَتّى‏ يَسيلَ مِنْهُ الْعَرَقَ ما لَوْ شَرَبَهُ اَرْبَعُونَ بَعيراً لَكَفاها، ثُمَّ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ، فَيَقُولُ لَهُ الْفَقيرُ: طُولُ الْحِسابِ ما زالَ الشَّىْ‏ءُ يَجيئُنى‏ بَعْدَ الشَّىْ‏ءِ يَغْفِرُلى‏، ثُمَّ اُسْأَلُ عَنْ شَى‏ءٍ آخَرَ حَتّى‏ تَغَمَّدَنِىَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ مِنْهُ بِرَحْمَةٍ وَالْحَقَنى‏ بِالتَّائِبينَ»؛ (بحارالانوار، ج 7، ص 259، ح 4).

    اين روايت به خوبى بيانگر اين حقيقت است كه مصايبى كه به صورت مدام، براى فرد غنى پيش مى‏آيد، تا به صورت تدريجى مشمول غفران الهى قرار گرفته و داخل بهشت گردد؛ به جهت پاك شدن از وابستگى‏ها، رنگ‏ها و تعلقاتى بوده كه به امور دنيوى و غيرخدايى داشته است. البته گرچه در اين روايت، به فقير و غنى اشاره شده، ولى سياق آن به خوبى دلالت بر اين واقعيت دارد كه مسأله اصلى، تعلق به امور دنيوى است، نه داشتن مال. پس ممكن است كسى غنى باشد؛ ولى هيچ تعلقى به دنيا و مال خود نداشته باشد. آنچه اين حديث مى‏گويد، در مورد فقير منقطع و غنى غيرمنقطع از علايق دنيايى است.ر.ك: مواقف حشر، صص 72 - 87.

 
امتیاز دهی
 
 



تعداد بازديد اين صفحه: 2987
خانه | بازگشت | حريم خصوصي كاربران |
Guest (PortalGuest)

دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم (شعبه اصفهان)
مجری سایت : شرکت سیگما