next page

fehrest page

back page

عـعـع (واوصـيـه ايـده الله تـعـالى بما اوصى به السلف الصالح من ملازمه التقوى و التـجـنـب عـن الهـوى و التـمـسـك وعـروه الاحـتـيـاط فـى الديـن و الدنـيـا و ارجـو مـن جـنابه الدعاءوالنصيحه و السلام عليه وعلى عباد الله الصالحين و رحمه الله وبركاته ).عععع
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 5/1/1350
پاسخ به نامه ثقة الاسلام آقاى محمد يزدى  
خدمت جناب مستطاب عمادالاعلام و ثقه الاسلام آقاى آقا شيخ محمد يزدى دامت افاضاته
بسمه تعالى
مرقوم شريف واصل ، سـلامـت و تـوفـيـق جـنـاب عـالى را از خداوند تعالى خواستار است . اميد است ان شاءالله تعالى حوزه علميه قم و ساير مومنين از ارشاد و هدايت حناب عالى برخوردار باشند. آنچه اخـيـرا مـورد تاسف اين جانب است اختلافاتى است كه نمى دانم با چه دستى در حوزه علميه قـم و بـيـن اهـل مـنـبـر بـلكـه مـحـراب حـادث شـده اسـت و هـمـيـن نـحـو بـيـن اهـل عـلم تهران و اهل منبر آن جا حادث شده است ، همان نحو اختلافى كه بين علماى مسيحى در وقتى كه ممالك آنها را مى گرفتند حاصل شد.
امروز كه اصول احكام در دستبرد اجانب و نوكرهاى آنها است به جاى وحدت كلمه ، اين نحو تـفـرق و تـوهـيـن بـعـضـى از بـعـضـى و تـكـفـيـر بـعـضـى مـوجـب كـمـال تـاسـف اسـت و كـاشـف از عـدم رشـد جـامـعـه اسـت . امـثـال جـناب عالى كوشش كنيد شايد موفق شويد آقايان را از اين خواب گران بيدار كنيد قـبـل از اينكه همه چيز آنها به باد رفته باشد، اگر نرفته باشد. (و الى الله تعالى المشتكى ).
والسلام عليكم
روح الله الموسوى الخمينى

تاريخ : 10/12/1350
نامه تسليت به شهيد حجت الاسلام آقاى مطهرى  
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت الاسلام آقاى مطهرى دامت افاضاته
بسمه تعالى
بـه طـورى كـه از مـكـه معظمه اطلاع رسيد، مرحوم حجت الاسلام آقاى ابوى رحمه الله به رحـمت ايزدى پيوسته اند. از خداوند تعالى علو درجات ايشان و صبر و اجر جناب عالى و سـايـر بـسـتـگـان را خواستار است . به ايشان علاقه خاص داشتم . (اناانشاءالله تعالى اليه لاحقون ) از جناب عالى دعاى خير دارم .
والسلام عليكم
روح الله الموسوى الخمينى

تاريخ : 1/8/1355
پاسخ به نامه آقاى جلال الدين فارسى  
جناب آقاى فارسى ايده الله تعالى
بسمه تعالى
مـرقـوم شريف واصل ، توفيق و تاييد جناب عالى را از خداوند تعالى خواستار است . اميد اسـت مـوفـق بـه خـدمـاتـى كه شروع نموده ايد، شده و به اتمام برسانيد. زحمات جناب عالى ارزنده و موجب تقدير است .
راجـع بـه مـطـالبـى كـه مـرقـوم شـده اسـت مـع كـمـال الاسـف از مـسـايـل لبـنـان و عـدم رشـد سـران مـسـلمـيـن و خـيـانـت بـعـضـى از آنـهـا ايـن جـانب اگر در حـال عـادى بـودم . مـمـكـن بود بتوانم خدمتى كه تا اندازه سزاوار باشد بكنم ولى شايد جناب عالى تمام مطالب را مطلع نباشيد، ايادى وكلاء اين جانب تقريبا يا مقطوع با قريب به قطع است و آنچه به طور غير عادى مى رسد چيزى نيست كه بتوان با آن امرى به اين خـطـيـرى را انـجـام داد و تـبـعـيـض براى من صلاح نيست . از خداوند تعالى اصلاح امور را خواستار است .
والسلام عليكم ورحمه الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 4/5/1356
نامه به اتحاديه انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا  
اتحاديه انجمن هاى اسلامى دانشجويان در اروپا
بسم الله الرحمن الرحيم
مـرقـوم شـريـف واصـل ، نكته آن كه اين جانب خطاب به عموم نشريه دادم علاقه خاص به وحـدت و هـمـبـسـتـگـى عـمـوم مـسـلمـيـن و خـصـوص طـبـقـه جوان و دانشمندان عزيز در خارج و داخل كشور بوده است .
ايـن جـانـب از وفـادارى انـجـمـن هـاى اسـلامـى در خـارج از كـشـور و از طـبـقـه جـوان داخل و خارج كشور در اهداف اسلامى كه كفيل سعادت بشر در دنيا و آخرت و تا ابديت است مـتـشـكـرم . نـفـاق مشتى اوباش و عمال اجانب نبايد آقايان را در مقصد عالى خود سست كند و مـسـلمـا نـخـواهـد كـرد. اسـلام بـا اين عناصر در طول تاريخ مواجه بوده و طبقه منافقين از صـدراسـلام تـاكـنـون لكه ننگى بوده اند كه خواسته اند مسلمانان حقيقى را از راه حق با حيله و تظاهر به اسلام باز دارند.
هـم اكـنـون در عـصر ما تظاهر به اسلام براى محو احكام مترقى آن سرلوحه برنامه شاه ايـران و دارودسـتـه مـنـفـعت پرست او است و مع الاسف اين تظاهرات اسلام كش بهانه براى راحـت طـلبـان سـودجـو اسـت كـه مـى خـواهـنـد از زيـر بـار مـسـووليـت فـرار كـنـنـد غـافـل از آن كـه كـيـد آنـهـا از نـظر خداوند تعالى و بندگان بيدار متعهد مخفى نيست . با تـظـاهـر بـه اسـلام احـكـام اسـلام را يـكـى پـس از ديـگـرى پـايـمـال مى كند تاريخ پر افتخار اسلام را محو و به جاى آن تاريخ ننگين ستمكاران و جـبـاران را جـايـگـزيـن مى كند. در ايران تظاهر به اسلام مى كند و در مصاحبه خارجى مى گويد مذهب هيچ نقشى در دولت ندارد. با سركار بودن اين عنصر ناپاك بايد مذهب نقشى نـداشته باشد. اگر مذهب نقشى داشت كاخ ‌هاى اين عناصر چپاولچى را به سر آنها خراب مـى كـرد. اگـر مـذهـب نقشى داشت اين رژيم فاسد خيانتكار به ملت و اسلام را بر مى چيد. اسـلام در دولت تو نقشى ندارد كه تمام مخازن كشور را در اختيار دشمنان اسلام گذاشته اى بـراى چـند روز زندگى ننگين . مذهب نقشى ندارد كه از يك طرف كاخ ‌هاى آسمانخراش مشتى مفتخوار و در كنار آن كوخ ‌هاى محقر مساكين و فقرا و مومنين است . مذهب نقشى ندارد كه عـلمـاى مـحترم آن در حبس و شكنجه به سر مى برند و فرزندان اسلام چه دانشگاهى و چه دانشجويان علوم اسلامى مود هتك و لطم و شكنجه واقع مى شوند. اگر مذهب نقشى داشت به مـثـل بـسـتـگـان هـيـچ كـاره تومجال نمى داد كه سلب آزادى از دوشيزگان دانشگاه و ساير مدارس كند. اگر اسلام نقشى
داشـت بـه مـثـل شـمـاهـا مـجـال نـمـى داد كـه زمـزمـه تـغـيـيـر تعطيل جمعه مسلمين به تعطيل مسيحيان شود به عذر سودجويى .
تمام مصيبت هاى ما اين است كه در حكومت تو مذهب و اسلام نقشى ندارد. سرچشمه تمام مفاسد هـمـيـن اسـت ، سـلب اسـتـقـلال كـشور و به صورت مستعمره در آمدن آن ، اختناق همه جانبه و گـسـتـرده در كـشـور، انـبـاشـتـه شـدن زنـدان هـا از مـردم آزاده ، فـقـدان وسـايـل اوليـه زنـدگـى ، چـپـاول رفـتـن مـخـازن كـشـور، قـبـضـه نـمـودن اسـرائيل بازار را و مجال ندادن به بازرگانان غير يهود همه و همه از آن است كه مذهب در نزد شاه و دولت او نقشى ندارد.
اكـنـون وظـيـفـه شـمـا طـبـقـه روشـنـفـكـر و جـوان و سـايـر طـبـقـات ملت از هر نوع و در هر شـغـل آن اسـت كـه كـوشـش كـنـيـد كـه مـذهب نقشى پيدا كند، با وحدت كلمه و كنار گذاشتن اخـتلافات موسمى و مبارزات منفى و در موقعش مثبت مى توان مذهب را صاحب نقش كرد و مشتى مـحكم به دهان ياوه سرايان زد. از خداوند تعالى اصلاح امور مسلمين و توفيق خدمتگزاران به اسلام و مسلمين را خواهانم . والسلام عليكم و رحمه الله وبركاته
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 13/8/1356
نامه به آقاى جلال الدين فارسى  
جناب آقاى جلال الدين فارسى حفظه الله تعالى
بسمه تعالى
مـرقـوم شـريـف كـه متضمن عواطف كريمه و تسليت در اين واقعه بود، موجب تشكر گرديد. سلامت و سعادت جناب عالى را از خداوند تعالى خواستارم .
مـن امـيـد داشـتـم كـه ايـن مرحوم شخص خدمتگزار و سودمند براى اسلام و مسلمين باشد ولى (لاراد لقضائه و ان الله لغنى عن العالمين ).
بـحـمـدالله تـعالى طبقات مسلمين خصوصا در ايران به جنبش آگاهانه گرائيده اند و به هـيـچ وجـه قـائم بـه شـخص يا اشخاص نيست و اميد است به زودى به نتيجه مطلوبه كه اجـراء احـكـام الهـى و كـوتاهى دست جباران و مترفين است برسد و به بركت نويسندگان آگاه و دلسوز، انحرافات مشهوده از ميان برخيزد و ملت ها خصوص ملت ايران حكومت حق و عدالت اسلامى را مشاهده كنند (انه قريب مجيب ). از زحمات جناب عالى براى سامان دادن به جـنـگـزدگـان مـتشكرم و اگر از من تاييد بخواهيد كيفيت آن را مرقوم داريد تا انشاءالله مع الامكان عمل شود.
والسلام عليكم ورحمه الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 16/9/1356
بسمه تعالى
بـه عـرض مى رساند سلامت و توفيق جناب عالى را از خداوند تعالى خواستار است . اين جانب در اين حادثه لازم است از عموم آقايان كه محبت و عطوفت نموده اند تشكر كنم ، و چون بـراى هـر يـك مـيـسـور نـيـسـت كـه جـداگـانـه و بـه نـحـو تـفـصـيل عرض تشكر نمايم از جناب عالى كه در اين امر شريك هستيد، مستدعى است كه از حـضـراتـى كـه در مـسـجـد ارگ مـجـلس داشـتـنـد و از قـرار مـذكـور تـلگراف نموده اند از قـبـل ايـن جـانـب بـه طـور تلفنى يا هر نحو مقتضى مى دانيد تشكر كنيد. من گرچه تشكر عـرض نـمـوده ام ، لكـن به خصوص آن آقايان محترم ، چه روحانيون اعلام و چه خطبا و چه دانـشـمـندان و مهندسين و دكترها و غير هم لازم است اظهار امتنان و تشكر نمايم . و چون جناب عـالى بـا همه روابط داريد و راه را خوب مى دانيد زحمت افزا مى شوم . از خداوند سلامت و سعادت همه را خواستارم .
والسلام عليكم و رحمه الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 10/12/1356
پاسخ به نامه ثقة الاسلام آقاى صادق خلخالى  
خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقه الاسلام آقاى آقاشيخ صادق خلخالى دامت افاضاته
بسمه تعالى
پـس از سـلام و تـحـيت مرقوم شما را كه تنبهاتى عاقلانه و رندانه داشت مطالعه كردم ، گمان نكيند غفلت دارم و آنچه تاييد مى كنم از روى اغماض از گذشته است . آنچه من اطلاع خـصـوصـى دارم و نـگـفـته ام ، شما هم مطلع نيستيد، لكن بايد رعايت صلاح تا حدودى كه مخالف مصالح عامه نباشد بشود. در غالب نوشته ها و گفته ها، در قشرهاى مختلف ، آنچه مـورد نـظـرشـان اسـت انـحـراف اذهـان از مـجـرم واقـعـى اسـت . بـيـچـاره آنـهـا كـه ملزم به عـمـل هـسـتـنـد و مـتـهـم بـه خـودسـرى ، بـيـچـاره آنـهـا كـه بـه مـقـدار كـفـاف قـتـل عـام نـكـرده انـد بـايـد مـحـاكـمـه شـونـد و از درجـه و شـغـل بـر كنار. آن منطق دستگاه و اين مطالب اينها مويد همان كانه يك دست همه را اداره مى كـنـد. مـن حـالم مـقـتـضـى نـيـسـت كـه بـيـش از ايـن تـصـديـع دهـم ، الان در حـال تـب و سـرمـاخوردگى هستم ولى مهم نيست . من شما را و شماها را فراموش نمى كنم و نمى توانم فراموش كنم . از خداوند تعالى اصلاح امور را خواهانم .
والسلام عليكم
تاريخ : 2/1/1357
پيام به مناسبت اوضاع اسفناك لبنان  
بسم الله الرحمن الرحيم
اوضـاع اسـفـناك لبنان و مصيبت هاى وارده بر برادران ايمانى مظلوم ما در ناحيه جنوب آن مـوجـب كـمـال تـاثـر و تـالم اسـت . اكـنـون ده هـا هـزار لشـكـر جـرار جـنـايـت پـيـشـه اسـرائيـل ، ايـن جـرثـومه فساد با اسلحه ها و توپ ها و تانك ها و هواپيماها بر اراضى جـنـوب مـركـز بـرادران ايـمـانـى مـا مـسـلط و اهـالى مـظـلوم را از مـنـازل خـود رانـده و خـانـه هـاى آنـهـا را خـراب و مـزارع را بـه آتـش كـشـيـده و دول اسلامى غالبا در مقابل اين جنايات بى تفاوت و احيانا كمك كار به جنايات و يا به نـشـسـت و بـرخـاسـت و مذاكرات بى نتيجه سرگرم هستند و مجاهدين شجاع فلسطين را كه مـردانـه در مـقابل اسرائيل مقاومت مى نمايند تنها گذاشته و شايد اين نمايشگر توطئه اى بين ابرقدرت ها باشد.
اكنون برادران ما و فرزندان بى پناهشان در آتش مى سوزند و مواجه با خطرهاى بسيار هـسـتند. لازم است مسلمين خير انديش ‍ خصوصا اهالى محترم ايران كه در خيرات پيشقدم هستند در اين امر حياتى به اسرع وقت در نجات آوارگان بى پناه به پا خيزند و با هر وسيله مـمكن به كمك آنها بشتابند و با احساس مسووليت در پيشگاه خداوند تعالى از هيچ گونه مـسـاعـدت مـحـتـرمـانـه دريـغ نـكنند و اگر بخواهند از سهم مبارك امام عليه السلام مصرف آوارگـان و جـنـگـزدگـان كـنـنـد، مـجـازنـد تـا ثـلث صـرف نـمـايـنـد. امـيـد اسـت سـران دول اسـلامـى و خـصـوص دولت هـاى عـربـى بـا وحـدت كـلمـه در دفـع اسرائيل اين ماده فساد كوشش كنند و اگر مسامحه كنند، خوف آن است كه خداى نخواسته اين جـريـان در سـايـر كـشـورهـاى مـشـابـه عـمـل شـود. از خـداونـد مـتـعـال قـطـع ايـادى اجـانـب و هـواداران آنـهـا را خـواسـتـار و استقلال دول اسلامى را خواهانم .
والسلام على من اتبع الهدى
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 31/2/1357
پاسخ به نامه آقاى جلال الدين فارسى  
بسمه تعالى
پس از اهداى سلام و تحيت مرقوم شريف واصل سلامت و توفيق جناب عالى را خواستار است . اگـر مـمكن مى شد با همت و نظارت جناب عالى و يا به مباشرت شما جزوه هاى مختصرى نوشته شود در موضوع انحراف مكاتب مضره و طبع و نشر شود بين جوانان ايران و خارج و عـرب و عـجـم خـيـلى بـه مـوقـع اسـت . و ايـن جـانـب در صـورت عـمـل در هـزيـنه آن كمك مى كنم ان شاءالله . كتاب هايى كه مرقوم شده است من به اطمينان به صحت نظر شما مختصر وجهى فرستادم چون از وجوه شرعيه است لذا بايد در خدمت مكتب اسلام باشد. از جناب عالى اميد دعاى خير دارم .
والسلام عليكم
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 24/7/1357
بسمه تعالى ،
پس از اهداء سلام و تحيت مرقوم شريف واصل توفيق و سلامت جناب عالى را خواستارم . در مـوضوعى كه مرقوم شده بود اين جانب بنا دارم در صورت اقتضا حتى الامكان در سوريه اقـامـت نـمـايم و بناست يكى از دوستان همين چند روز بيايد براى ارزيابى اين موضوع و مـذاكـره مـمـكـن اسـت بـا جـنـاب عالى هم ملاقات كند و مشورت در لبنان محذوراتى دارد كه تاملجا نشوم نمى روم . از عواطف جناب عالى تشكر مى كنم و از خداوند تعالى اصلاح امور را خواستار هستم .
والسلام عليكم ورحمه الله
روح الله الموسوى الخمينى
تاريخ : 28/7/1357
در جمع گروهى از ايرانيان در پاريس  
قيام ريشه دار و بى سابقه ملت ايران به منظور احياى احكام اسلام
بسم الله الرحمن الرحيم
در حـال حـاضـر چـنـد تـا از اين اشخاصى كه همه اميد زندگى شان را در راه خدا داده اند، جوان هاشان را داده اند، رنج ها را كشيده اند و من مواجه بشوم با اين صورت هاى انسانى ، جـز ايـنـكـه گـاهـى خـودم يـك احساس حقارتى بكنم ، نمى توانم چيز ديگرى بگويم . من هميشه اين مطلب را در ذهنم بوده است كه در مقابل ملت ايران كه الان همه چيزشان را در راه اسـلام مـى دهـنـد و در مـقـابـل ايـن ذهـنـم بـوده اسـت كـه در مـقـابـل مـلت ايـران كـه الان هـمـه چـيـزشـان را در راه اسـلام مـى دهـنـد و در مـقـابل اين صورت هاى جوان از دست داده من خدمتى نكرده ام ، نتوانسته ام دينم را به اين ... اشـخـاصـى كـه بـراى خـدا قـيام كردند، نتوانسته ام دينى به اينها ادا كنم ، جز اينكه در پـيـشـگـاه حـق تـعـالى عـذر تـقـصـير بخواهم كه ما همه بندگان او هستيم ، همه تسليم در مقابل اراده او هستيم ، همه جان نثار احكام مقدس او هستيم و ملت ايران امروز براى همين معنا كه اسـلام را زنـده كـنـد و احـكـام اسـلام را زنـده كـنـد، قيام كرده است و قيامى كرده است كه در تاريخ اسلام و در تاريخ ايران سابقه ندارد يك همچو قيام ريشه دارى و اساس دارى .
پيوند تمامى جناح هاى ايران از الطاف خداوند تبارك و تعالى
هـم ابـعـاد ايـن قـيـام هـمـه قـشرها را گرفته است ، اختصاص به يك دسته اى ... دسته اى ديـگـرى ندارد. سابق ايام اگر چنانچه يك قيامى مى شد، مثلا يك نهضتى بود، روحانيون مـثـلا چـيـزنـد، جـناح هاى سياسى يا از طرف جناح هاى سياسى بود، جناح هاى ديگر خارج بـودنـد يـا بـازارهـا يـك امـرى را مـى خـواسـتـنـد انجام بدهند، جناح هاى ديگر بى تفاوت بودند. امام امروز با دست خداوند تبارك و تعالى ، با اراده حق تعالى ، ايران تمام جناح هـايـش بـا هـم پـيـونـد كرده اند؛ جناح هاى سياسى ، جناح هاى !!! عرض كنم !!! روحانى ، بازارى ، بچه هاى دبستانى و / مردهاى / جوان هاى دانشگاهى ، دبيرستانى همه باهم به راه افـتـاده اند و قيام كرده اند و همه يك مطلب را مى خواهند. يك همچنين قيامى سابقه ندارد در تـاريـخ كـه تـمـام قشرها روبه يك جهت باشند. همه يك مطلب را كارش داشته باشند، فريادشان همه بلند باشد
و بـگـويـنـد كـه (مـاآزادى مـى خـواهيم ، ما استقلال مى خواهيم ) مقدمه آزادى / استقلالى / اسـتـقـلال ، اينكه اين سلسله خبيثه اى كه ما را هميشه از اولى كه روى كار آمده تا حالا جز ايـنـكـه بـراى ايـران و براى اسلام ضرر داشته باشد، كارى نكرده است ، اين را ما نمى خـواهـيـم . همه باهم ، بچه هاى كوچك الان وقتى كه اين بچه ها از دبستان خارج مى شوند يـا از دبـيـرسـتـان خـارج مـى شـونـد، تـوى خـيـابـان هـا كـه راه مـى افـتـنـد و بـرونـد مـنـزل هـايـشان ، شعارشان ، شعار مرگ بر شاه است و اين يك مساله اى نيست كه / ما/ دست بـشـر بـتواند اين طور مردم را با هم مجتمع كند و همه قشرها با هم به يك راه بروند اين يك دست غيبى الهى است كه بايد ما به آن اميدوار باشيم .
فرياد استقلال طلبانه مردم در نفى ارزش هاى طاغوتى و اقدامات استعمارگران
و مـن امـيـدوارم بـه ايـنـكـه ايـن اجـتـمـاع كـه مـثـل سـيـل راه افـتـاده اسـت هـر چـه در مقابلش هست ، اينها را بكند و از بين ببرد. هر قوه اى كه بـاشـد، بـا... ملت وقتيكه قيام كرد و مطلبش هم مطلبى بود كه حق بود، يعنى بر هر يك از جـوامـع بـشر اين مطلب را عرضه بدارند، همه حق مى دهند به آنها، مى گويند شما چه مى خواهيد به اعتصابات را راه انداخته ايد؟ چه مى خواهيد كه جوانهايتان را داريد مى دهيد، چـه مـى خـواهـيـد كـه روحـانيونتان را در محبس مى كنند، تبعيد مى كنند؟ چه كارى داريد كه سياسيونتان را مى گيرند، حبس مى كنند وبازارى هايتان را زجر مى دهند، شكنجه مى دهند؟ چـه مى خواهيد كه اين قدر فرياد مى زنيد؟ مى گويند كه ما مى خواهيم اسير نباشيم تحت قـدرت هـاى بـزرگ . مـا مـى خـواهـيـم كـه مـمـلكـت خـودمـان ، مـال خـودمـان بـاشـد و مـمـلكـت خودمان را خودمان اداره بكنيم . ما مى خواهيم آزاد باشيم ، نه مثل آزادى كه شاه به ما مى دهد، اين آزادى كه شاه به ما مى دهد، اين براى خودش خوب است ، بـراى عـاء له خـودش خـوب اسـت ايـن جـور آزادى . ايـن آزادى كـه او مـى دهـد مـثل اين ... آشتى كه دولت مى كند، خوب همه اش خونريزى است ، آزادى همه اش حبس است ، همه اش زجر است .، اينها همه با هم دست به هم داده اند و با يكصدا دارند صدا مى كنند كه (مـا آزادى و اسـتـقلال مى خواهيم ). ما نمى خواهيم كه وقتى مى رويم سراغ ... وقتى كه مى رويم سراغ .... امريكايى ها بيايند اداره اش بكنند/ مستشاران آمريكايى / تحت نظارت مـسـتـشـاران امـريـكـايـى بـاشـنـد، يـك ارتـش انـگـل درسـت كـنـنـد، يـك ارتـشـى كـه مـال ايـران را صرف در راه او بكنند و او تحت نظارت و تربيت مستشاران امريكايى براى امـريـكـايى ها بخواهد كار بكند. وقتى كه نظامش را مى بينيد يك همچو نظامى است ، وقتى كـه اصـل آقـاى شـاهش را مى بينيد، او را هم متفقين اينجا گذاشته اند. خودش مى گويد كه متفقين صلاح ديدند كه من باشم . پدرش را هم كه انگليس ها گذاشتند، راديو دهلى هم اعلام كرد اين مطلب را در رابطه با جنگ ... راديو دهلى اعلام كرد اين مطلب را كه ما رضا شاه را آورديـم و بـعـد خـيـانـت بـه مـا كـرد و مى بريمش ، بردنش به جزيره موريس و به جهنم فرستادنش .
وقـتـى كه فرهنگش را ملاحظه مى كنيم ، مى بينيم كه اين فرهنگ ، فرهنگ استعمارى است ، يـعـنـى فـرمـايـشى است ، يعنى مامور كرده اند. ايشان مى گويد كه كتابى نوشته است : (مـامـوريـت وطـنـم ) درست مى گويد كه براى وطنش ماموريت دارد، از طرف امريكايى ها مـامـوريـت دارد. امـا مـامـوريت دارد اين وطن را، اين جوان هاى وطن را ضايع بكند، اينها را عقب بـنـشـانـد، مـمـلكـت را بـه حـال عـقـب مـانـدگـى نـگـه بـدارد كـه در آن رشـد حـاصـل نـشـود. در طـبـقـه جـوان رشـد حـاصـل نـشـود كـه در مـقـابل امريكا بايستند و بگويد: آقا چه مى گوييد به جان ما. فرهنگش را كه ملاحظه مى كـنـيـد، مـى بـيـنـيـد كـه مـا چـقـدرهـا سـال اسـت كـه مـدرسـه داريـم ، هـفـتـاد سـال تـقـريـبـا / از دارالفنون / عمر دارالفنون مى گذرد تقريبا و چقدر سالهاست كه ما دانـشـگـاه داريـم / ايـنـهـا/ و حـالايـك لوزتـيـن كـه مـى خـواهـد شـاه عـمـل كـنـد و بـچـه شـاه عمل بكند، از آمريكا يا از جاى ديگر باز طبيب مى آورند و هر كسى قـدرتـى داشته باشد مى رود خارح عمل مى كند. اگر چنانچه يك مريضى باشد، او را در خـارج مـرضـش را مـعـالجه مى كنند. پس معلوم مى شود كه ما نداشتيم . ما دانشگاه نداريم ، اگـر مـا داشتيم كه بايد خودمان اداره كنيم خودمان را، ما بايد طبيب از خودمان باشد. وقتى هـم كـه مى خواهند يك بنايى را درست كنند، يك سدى درست كنند، حتى يك اسفالتى بكنند، حـتى يك جاده اى بكشند باز هم كارشناس هاى خارجى . اگر ما كارشناس داريم پس چرا از خـارج مـى آورى ؟ اگـر داريـم و مـى آورى خـيـانـت مـى كـنـى . بـه ايـنـهـا محول نمى كنى ، خيانت مى كنى اگر نداريم هم خيانت كرديد، براى اينكه به ملت ما خيانت كـرديد كه ما بعد از اين همه سال حالا باز بايد يك بنايى كه درست مى كنيم ، سدى كه درسـت مـى كـنـيـم يـك مـحـلى كـه مـى خـواهيم براى چيزى درست بكنيم ، بايد باز از خارج بياوريم ، از امريكا و يا از اروپا كارشناس بياوريم . به هر چيزش كه شما نگاه بكنيد، مـى بـيـنـيـد كه لنگ است . به اقتصادش نگاه كنيد مصيبت است . الان احتياج مملكت ايران به خواربار در يازده ماه يا يازده ماه ، اين طور كه كارشناسان مى گويند يا يازده ماه و روز احتياج به خارج دارد، يعنى يا سى روز يا سى و سه روز ايران مى تواند كه اداره بكند زراعـتـش يـا كـشـتـش ، زراعتش اداره بكند ايران را، مابقى زايد بر سى روز يا سى و سه روز را بـايـد از خارج بياورند و مى بينيد كه دارند از خارج مى آورند. اصلاحات ارضى آقـا بـه ايـنـجـا منتهى شد كه يك بازارى درست كرد براى آمريكا كه آمريكا چيزهايى كه بـايد بريزد دور به ايران بفروشد. نفت ما را كه دارند اين طور مى برند، بعد از سى سـال ديگر (به قول شاه ) بعد از سى سال ديگر تمام مى شود نفت . نه اينكه نفت تمام مى شود، نخير تمام دارند مى كنند، دارند با اين لوله هاى بزرگ كه به اندازه اين اطاق شـايـد بعضى هايشان بزرگى اش باشد، به اندازه قامت انسان زيادتر بلنديش دورش هـسـت ، هـيـكـلش هـسـت ، دارند با زور نفت هاى ما را در مى آورند و مى فرستند طرف امريكا، عـوضـش هـم كـه بايد به ما بدهند، عوضش هم اسلحه اى را كه مى خواهد امريكا بيايد در ايـران پـايـگـاه داشته باشد در مقابل شوروى ، بايد يك چيزى هم به ايران بدهد، اگر چنانچه اجازه اش ... نبايد اجازه بدهند. لكن حالا اين خيانت را كردند و خواستند اجازه بدهند.
بـايـد يـك چـيزى هم بدهد به ما كه بيايد پايگاه درست بكند. نفت ما را مى گيرد پايگاه درسـت مـى كـند براى خودش ، عوض به ما مى دهد؟ عوض يعنى پايگاه درست كردن براى آمـريـكـا يـا آن اسـلحـه هـاى بـزرگ ؟! حـتى از ممالك ديگر، فرانسه مى خرند آن چيزهاى بـسـيـار گران قيمت را كه به درد ما نمى خورد، به عوضش نفت را دارند مى برند، طياره هاى 350 ميليون دلارى ، 350 ميليون دلارى در ايران مى خواهند بياورند.
شـمـا بـه هـر چـيـزى كـه در مملكت ايران فكر بكنيد، اين آدم كه از پدرش بدتر است كه پـدرش از شـمر هم بدتر بود، اين آدم هر چه را ملاحظه مى كنيد به ما ضرر زده ، از مذهب گـرفـتـه تـا سـيـاسـت مـا گـرفـتـه تـا مـسـايـل اجـتـمـاعـى گـرفـتـه تـا مـسـايـل اقـتـصـادى گـرفـتـه تـا مـسـايـل فـرهـنـگـى گـرفـتـه ، تـا مسايل نظامى گرفته ، اين خيانتكار است . / ما مى گوييم كه /، ملت ما مى گويند كه مرگ بـر ايـن سـلطـنـت ، سـلطـنت خيانتكار و ما اين سلطنت خيانتكار نمى خواهيم . اصلش سلطنت از اول خـيـانـتـكـار بـوده ، خـوب هـايـشـان هم بد بودند، آنهايى كه شما يا مردم به واسطه تبليغات برايشان دعا مى كنند، آنها هم خبيث بوده اند، آنها ديگر بدتر از اينها هستند.
منطق ملت تحقق يك رژيم عدالت پيشه است
مـنـطـق مـا ايـن اسـت كـه مـا يـك حـكـومـتـى مـى خـواهـيـم كـه ايـن بـه حـال مـلت مـا دلسـوز بـاشـد. مـا يك رژيمى را مى خواهيم كه رژيم عدالت باشد و در همه رژيـم هـايـى كـه مـا مـطـالعـه بـكنيم جز رژيم اسلام جز حكومت اسلامى ، حكومتى نيست كه عدالت داشته باشد. همه براى خودشان است ، منتها يك دسته اى هستند كه ملايمترند و يك دسـتـه اى تـنـدروترند. مملكت ما از آنهاست كه با تندى و با سرعت مى خواهد اين مملكت را خـراب بـكـند. شما بدانيد كه اگر اين شخص باقى باشد،!!! خداى نخواسته !!! و اگر ايـن رژيـم مـنـحـوس اين مرد باقى باشد، اگر اين هيات حاكمى كه به ما حكومت كرده است بـاقـى بـاشـد، بـراى نسل آينده ما جز فقر هيچ چيز نيست ، براى اينكه نفتش را مى دهند و تـمـام مـى كـنـنـد، گـازش هـم كـه دارنـد بـه شوروى مى دهند و تمام مى كنند، مراتعش را، جـنـگـل هايش را، همه اينها را كه به اين و او داده اند و از بين برده اند زراعتش هم كه اصلا ديـگـر مـا زراعـتـى نـداريـم كـه جـوابـده ايـن جـمـعـيـت بـاشـد. بـعـد از /يـك / سـى سال ديگر اين مملكت هيچ منابع ثروت ندارد. اگر اين رژيم سركار باشد، منابع ثروت شما به كلى از بين خواهد رفت . فرياد ما، فرياد روحانيون ، فرياد سياسيون ، فرياد آنـهـايـى كـه دلشـان بـه حـال ايـن مـملكت مى سوزد اين است كه اين مملكت را بگذاريد كه بـراى نـسـل آتيه باقى باشد بتوانند در آن زندگى كنند/ اينها /در يك قرن بعد، يعنى سى سال بعد ديگر نمى شود در اين مملكت زندگى كرد براى اينكه همه چيزهايش را به بـاد فـنا دادند و خراب دارند مى كنند. ايشان گفته است كه من اگر بنا شد !!! در يكى از مـصـاحـبـه هـايـى كـه كرده است !!! شاه گفته است كه اگر من بنا شد بروم ، مملكت را يك تـل خـاك مـى كـنـم و مـى روم . تـو حـالا كـه هـسـتـى از يـك تـل خـاك بـدتـرش ‍ كـردى ، تو ديگر چيزى براى ما باقى نگذاشتى . اين شاه براى ما چيزى ديگر نگذاشته و آمريكا بايد از او كمك كند، بايد پشتيبان او باشد براى
ايـنـكـه بـهـتـر از اين نوكر كى ، كه همه مملكت ما را دارد تقديم مى كند، در ازايش پايگاه براى او درست مى كند، هم عوضش / را / در جيب خودش مى رود، هم معوضش در جيب خودش مى رود، هـم نـفت در جيبش مى رود، هم عوض نفت براى خودش پايگاه اينجا درست مى كند. بهتر از اين چه نوكرى مى خواست باشد؟ البته بايد بگويد كه شاه آزادى خوب داده است و !!! عـرض مـى كنم !!! يك مملكت مترقى دارد درست مى كند به منطق آقاى كاتر. آزادى عبارت از كـشـتـارهـايـى اسـت كـه الان در ايـران دارد مـى شـود كـه هـر روز دنـبـال هـم دارد واقع مى شود و ترقى اجتماعى عبارت از همين هاست كه نصيب ما شده است و هـمـه ابـعـادش ، ابـعـاد از هـم ريـخـته است . بله براى شما خيلى كار خوبى شده و لقمه چـربـى اسـت بـراى خـارجـى هـا، الان نـفـت شـرق و خصوصا نفت ايران و حجاز اينها لقمه چـربـى اسـت بـراى / البـتـه بـايـد پـشـتـيـبـانـى خودش را اعلام بكند. شوروى هم بايد پشتيبانى خودش را اعلام بكند براى اينكه گاز را دارد مى برد. منافع دارند اينها.
خواست بحق مردم ، قطع يد غارتگران از منابع و ذخاير ايران
صـداى مردم كه در آمده مى گويند كه مى خواهيم اين منابع را كه داريم به طور عقلايى ، به طور صحيح استخراج بشود و به طور صحيح فروش برود. ما نمى خواهيم كه نفت را تـوى جـيـب خـودمـان كـنـيم يا ببريم . ما مى خواهيم نفت را بفروشيم ، اما نمى خواهيم غارت بـشـود. مـا نفتمان را مى خواهيم بفروشيم ، هر مملكتى بهتر خريد آن نفت را به او بدهيم و پـول از او بـگـيـريـم ، ارز بـگـيـريم ، نه آهنپاره بگيريم . نه طياره كه به درد ما نمى خـورد بـگـيـريم . پول را بگيريم و صرف اين ملت بكنيم ، ملتى كه آب ندارد. آقا شما مـلاحـظـه تـهـران را نـكنيد يا نمى دانم بالاى شهرهاى تهران را / يك / شما قدرى اطراف تـهـران سـوار شـويـد بگرديد، يك قدر اين چادرنشين ها، اين زاغه نشين ها را ملاحظه كنيد بـبـيـنيد اينها چه زندگى دارند. همين تهران كه پايتخت است و چى هست و به دروازه تمدن نـزديـكـتـر اسـت ، شـمـا يـك روز بـرويد بگرديد يك وقت صرف كنيد... برويد بگرديد اطـراف تـهـران ببينيد در چند جاى تهران يك محله هايى درست شده است كه اينها / با / كه خيلى خوب درست كرده باشند، يك خانه گلى ، خودشان باهم دست به هم داده اند، يك خانه گـلى درسـت كـرده اند براى يك عائله اى . اينها چرا اينجا جمع شده اند؟ براى اصلاحات ارضـى . اصـلاحـات ارضـى كـه كـردند، مردم در دهات خودشان نتوانستند بمانند، به هم خـورد اوضـاعـشـان ، نـتـوانـسـتـنـد در آنـجـا بـمـانـنـد، هجوم كردند طرف شهرستان ها كه بيشترشان طرف تهران آمدند و اين بيچاره ها حالا آمده اند در تهران در يك زندگى بسيار ناگوار و سخت زندگى مى كنند. همه شان هم / چه / جوانى نيستند كه بتوانند حالا كه يك حـمـالى بـكـنـنـد، بـتـوانـنـد يـك چـرخـى را پـيـدا كـنـند و دور بگردند و چيزى بفروشند. بسيارشان پيرمردند، پيرزنند، بيچاره اند، ضعيفند و اينها دارند در اين زاغه ها زندگى مى كنند. قريب به بيشتر از سى مورد براى من نوشته بودند !!! كه من الان نوشته اش
هـم پيشم نيست و حافظه اش را هم كه ندارم !!! قريب سى مورد يا بيشتر، زياد محله هايى است كه در تهران هست از اين بيچاره ها در طرف ... چند تا در طرف چى ، چند تا در بالاى شهر حتى در آن محله هاى بالاى شهر درآنجاها همه هست . آنها براى خاطر اصلاحات ارضى از آنجا كوچ كرده اند و آمده اند اينجا و يك زندگى بيچارگى ، آب ندارند، برق ندارند، ايـنـهـا چـيـزهـايـى نيست كه آنها نداشته باشند. در همين تهران در محله هاى ديگر هم برق نـدارنـد، چند جايش تاريك است . آب ندارند، برق ندارند، زندگى هيچى ندارند، اينها در يـك گـودال هاى بسيار گودى بعضى شان زندگى مى كنند كه آب را بايد بروند از آن بالاها كوزه ها بردارند بياورند. اين زندگى است كه اينها براى اينها درست كردند؟! در دهـاتـى كـه يـك قـدرى دورتـر اسـت ، مـن خـودم سـروكـار دارم بـا آن كـسـانـى كـه اهـل آن دهـات هـسـتـنـد كـه مـى آيـنـد از مـن اذن مـى گـيـرنـد يـك قـدر پول ما بدهيم ، يك قدرى خودشان از خودشان بگذارند، مى گويد كه يك فرسخ راه است بـيـن آنـجـايـى كـه ايـن انبارى كه آب هست تا آنجايى كه ، اين دهى كه آن بيچاره هست يك فـرسـخ راه بـايـد بـرونـد آب بـيـاورنـد بـراى خـوردن . آنـوقـت پول مى گيرند و يك آب انبار درست مى كنند كه باران ها بيايد در آنجا جمع بشود و آنها در وقتى كه باران نيست از اين آب استفاده كنند.
شـمـا نـگاه نكنيد به اين اتومبيل هايى كه 4 نفر در تهران سوار مى شوند و چه مى كنند. نـه يـك دسـتـه شـان از خـود آنـهـا هستند، يك دسته شان هم ... شما ساير شهرهاى ايران ، سـاير دهات ايران ، آنجاهاى خود تهران در اين زاغه ها، يك نظرى به اينها بكنيد، ببينيد چه مى گذرد بر اين ملت . يك ملتى كه اين طور دارد بر او مى گذرد، يك نفتى كه بايد ايـن مـلت را اداره كـنـد و اگر چنانچه و به طور امانت ، يك هيات حاكمه امين ما داشتيم و به طور امانت اين را خرج و صرف مى كردند و مى فروختند و مى گرفتند و خرج اين ملت مى كـردند، نبايد ملت اين طور باشد. فرياد ما به اين است كه چرا بايد اين طور باشد كه يـك دسـتـه بـيـچـاره اى ايـن طـور زنـدگى كنند، يك دسته هم براى ويلا پنج ميليون دلار بـالاخـره ايـن را هـم نـوشـتـه بودند پنج ميليون دلار براى گلكارى تزيينات ، گلكارى ويـلاى يـكـى از خـواهـرهاى شاه خرج شده . ازكجا آورده اند؟ رضا شاه با دست خالى آمد و كودتا كرد، املاك مردم را هم به زور گرفت و بعد هم املاك را، يك مقدارش را رد كردند. از كـجـا آورده انـد؟ ايـن بـنـيـاد پهلوى از كجا، از كجا دارد اداره مى شود؟ از همين اينها از همين پـول مـلت . ايـن مـلت بـايـد نـفـتش را اين طور از دستش بگيرند و ساير چيزهايش را ازش بـگـيـرنـد و خـودش آن طـور زندگى بكند و يك دسته هم آن طور زندگى بكنند، اين طور بچاپند اين ملت را.
همه مكلفيد كه تا آخرين نفس بر عليه دستگاه ظلم تبليغ و افشاگرى كنيد
فـريـاد مـن ايـن اسـت كـه نـبـايـد ايـن طـور چـاپـيـدن هـا بـاشـد. بـايد اين رژيم به كلى تبديل بشود. ما تا آن
وقت كه نفس داريم مى گوييم و آن وقتى كه نفسمان قطع شد، خوب ديگر عذر داريم پيش خـداونـد تـبارك و تعالى . شما هم مكلفيد آقا! يك ملت است ، مصالح يك ملت است ، مصالح اسـلام اسـت ، شـمـا هـم مـكـلفـيد، كه هر چه مى توانيد تبليغات كنيد به ضد اينها، يعنى مـسـايـل حـقيقى واقعى ايران را بگوييد، آنى كه مى گذرد بر اين ملت شما بگوييد، آنى كه در دانشگاه ها مى گذرد، آنى كه در دانشسراها مى گذرد، آنى كه در دبستانها حتى مى گذرد، دختر كوچولوها را كشتند امسال ، نوبت رسيد به اين دختر بچه هاى هفت هشت ساله . آنـچـه كـه در زنـدان هـاى ايـران مـى گـذرد، آنـچـه كه در ايران كه خودش زندان است مى گذرد، اينها را به اين اشخاصى كه آشنا هستيد شما در اينجا، مدارس اينجا ميرويد، در !!! عـرض مـى كـنـم كـه !!! جـوامـع اينها هستيد، به اينها هر كدامتان موظف هستيد بگوييد. اگر احيانا شما به 10 نفر، 20 نفر از اينها مطالب ايران را بگوييد يك موجى پيدا مى شود، بـاز خـدمـتـى اسـت ايـنـها دارند جانشان را مى دهند، خدمت مى كنند به شماها، شماها هم بايد تـبـليـغـات بكنيد، شما بايد حرف بزنيد اينجا مى توانيد در مطبوعات اينها طرح بكنيد، حـرف هـايـتـان را مـصـاحـبـه مـى تـوانـيد بكنيد، مصاحبه بكنيد و بگوييد حرف هايتان را. مثل من نيستيد كه ممنوع المصاحبه بشويد، بگوييد حرف هايتان را.
مـن از خـداى تـبـارك و تـعـالى سـلامت همه تان را مى خواهم و من اميدوارم كه انشاء الله اين سيلى كه از جمعيت ايران به يك طرف متوجه شده است و با عقيده من به دست خدا پيدا شده اسـت ايـن و بـشر نمى تواند اين طور كار را بكند من از خداى تبارك و تعالى مى خواهم و امـيـدوارم كـه ايـن سـيل خروشان ، اين هرزه ها و علف هرزه ها را ببرد به كنار و مملكت تان براى خودتان بشود و خودتان اداره كنيد مملكت تان را. انشاء الله همه تان موفق باشيد، مـويد باشيد. و من عذر مى خواهم از اينكه حال مزاجى اقتضاء نمى كند كه اينجا بنشينم با شما صحبت كنم .
والسلام
تاريخ : 10/8/1357
در ديدار با گروهى از ايرانيان در حومه پاريس  
يك وجود مطلق روحيه مردم را فعال و قوى و متحرك كرده است
بسم الله الرحمن الرحيم
بـنـا ندارم كه ... يك جهت راجع به ... و يك جهت مربوط به ... اين روزها، ملت ... من گمان ندارم كه در هيچ جا... داشته باشم
ايـن مـدت هـم ... ملت ، اين قيامى كه ملت ها كرده است و اين روحى كه دارد، اين قيام كه حالا مـسـاءله اقـتـصادى رسيده است ، در طول تاريخ ما نداريم كه در تاريخ ايران در تاريخ بـشـرى هـم كـه يك ملتى اين طور هوشيار شده باشد، يك وقتى كه بازار يك شهر را مى خـواستند ببندند، همه ... كم كم رسيد به اينجا كه ... وقتى كه يك حادثه اى پيش مى آمد و علما... مى كردند.
... هـر امـر جـزيـى يـا بـهـانـه جـزيـى كـه بـه دسـت مـردم مـى آيـد، بـازارهـا را تـعـطيل مى كنند، قم نه ، همه شهرها، سرتاسر ايران وضع اين طور شده است كه بازار ايـران كـه يك بازار به اصطلاح اينها... بازار تهران يك بازار سياسى است ، الان به وضع ...
تـعطيل ايران به خصوص بازارش ، بازار كسبش آنطور شده است و اين مردمى كه آن وقت بـراى تـعـطـيـل يـك روز نـاگـوار بـود بـر ايشان ، حالا اگر به آنها بگويند باز كنيد نـاراحـت مـى شوند. الان گاهى وقت ها شكايت كردند از اين كه مثلا فلان آقا گفته است كه ...
مـردم نـارحـت مـى شـدنـد يـا اگـر يـك سـفـارشـى مـى شـد كـه مـثـلا ديـگـر تـعـطـيـل بـس اسـت ، در حين اينكه داشتند باز مى كردند سفارش ‍ مى شد مى بستند. وضع مـردم ، يـك وضـع خـودكـار شـده اسـت . يـعـنـى يـك وجـود مطلق روحيه مردم را به درجه اى فـعـال و قـوى و مـتـحـرك كـرده اسـت كـه حـالا ديـگـر از ايـنـكـه بـرويـد سـر اصـل كـارتان ناراحت مى شوند و ... اين جاست . از اين طرف اگر يك وقتى ، يك خونى از دمـاغ يـك كـسى بيرون مى آمد يك ضربى به كسى وارد مى شد اين مصيبت بود، اين ديگر فرصت همه كار... فرضا اگر يك نفر مثلا كشته بشود اين مصيبت بود، حالاوضع به اين جا رسيده است كه همين
ديـشـب مـن كـاغـذى داشـتم ، دريافت كردم از يك مادرى كه نوشته است ... كه من پنج تا، يا چهار تا از اولادم ... كشته شده اند، و اظهار افتخار مى كرد و گفت من هم خودم چه خانواده ام هـمينطور عادى شده است آنجا چند تا كشته داده اند... يك مساءله عادى شده است ... پيدا شده است ... و مساله ، مساله مبارزه كنونى به يك وضع عادى طبيعى الان در ايران در آمده است . نه در يك شهر و دو شهر. شما در روزنامه ها شايد تمام مطلب را ننويسند، راديو هم تمام مطلب را... البته لكن حالا آن مقدار نيمه اى را كه مى گويند... راديوهاى خارجى مى رسد، مـى بـينيد كه هر وقت كه راديو را باز مى كنيد كه اخبار مى گويد، اخبارش همين هاست كه بـيـسـت و چـند شهر... كشته شده است ، فلان ده ، حالا رسيده است به دهات ... چند هزار نفر اعـتـصـاب كـردنـد، اين مسايل سياسى كه آن وقت اسمش نبود و اصلا اعتصاب صحبتش نبود سابقا صحبت اين كه اعتصاب صورت بگيرد، اصلا نمى فهميدند مردم اعتصاب يعنى چه ، الان اعـتـصـاب هـم بـه يـك صـورت عـادى در آمـده است كه ملت ايران شهرش اعتصاب مى پـذيرد كه ، پنج هزار نفر همه برادران همه ... اعتصاب كردن يا اخيرا اعتصاب كارگرها در شـركـت نـفـت ... قـضـيـه نـفـت خـدا تـاءيـيـدشان كند، ... آنوقت در ذهنم بود كه به آنها بـنـويـسـنـد نـفت خودشان را پس بگيرند، نگذاريد بخورند،... مى كنند، لكن خوددارى مى كـنـنـد. ايـن الان يـك مـطـلب صـحـيحى است ، الان اعتصاباتى كه در ايران پيدا شده است ، اعتصاب در مدارس ، اعتصاب در كارگرها، اعتصاب در هواپيمايى اعصاب در همه اينها الان در اعتصاب هستند، اعتصابى كه سابقا اگر مى گفتند اعتصاب ، نمى دانستند اعصاب چى ، چـى هـسـت ، حالابه طور خودكار بدون اين كه حالايك كسى ، / به ايشان / دعوتشان بكند، خودكار مردم اعتصاب مى كنند.
و دولت خـيال مى كرد كه مى تواند اينها را، اعتصابات براى اينكه مزدمان كم است درست كـنـد، خـودشـان اعـلام مـى كـنـنـد، اول اينكه ... اعتصابات شده بود اين حرف را مى زند از خراسان به من پيغام داده بودند يك دسته اى كه يادم نيست كدام دسته بودند ... دروغ است ، ايـنها اعتصاب سياسى است . حالا هم دارند اعلام مى كنند كه اعتصاباتى كه ما مى كنيم ، بـراى ايـن اسـت كـه زنـدانـيـان سـيـاسـى بـيرون بيايند و حكومت نظامى لغو بشود و اين خـارجـى هـايـى كـه ريـخـتند به جان اين ملت و به جان سرمايه اين ملت ، اينها هم بيرون بـروند. اين قلم آخرش ، يك قلم ارزشدارى است ، اين تقاضاى آخرش تقاضاى ارزشدارى است ، نمى گويند اينها...، صد هزار يا چهل و پنج هزار يا پنجاه هزار يا شصت هزار ، اين طورها... به اصطلاح كه از اين امريكايى ... آمده اند... لكن با حقوق هاى بسيار گزاف . الان اعـتـصـاب ، هـمـيـن طـور مبارزه ، خونين ، همين طور بستن بازارها، خيابان ها و تظاهر و بيرون آمدن و !!! عرض كنم كه !!! مرده باد گفتن و اظهار تنفر از دستگاه جبار كردن ، به يك صورت عادى بيرون آمده است .
در چند سال پيش از اين اگر در هر يك از اين بازارهاى ايران يك پاسبان مى رفت و امر مى كـرد كـه دكـان هـا بالاش بايد بيرق باشد، بيرق مثلا چه باشد، امروز چهارم آبان است مـثلا آبان يك ماه منحوسى است ، اگر چنانچه يك پاسبان وارد مى شد در بازار و به آنها مـى گـفـت كـه بايد بيرق كذا بزنيد، هيچ تخلف نمى شد، كسى مخيله اش نمى آمد كه با پـاسـبـان مـى شـود مـخـالفت كرد، هيچ در ذهن مردم وارد نمى شد كه با پاسبان بشود يك مخالفتى كرد، همه ... يك پاسبان مى آمد سرتاسر بازار
تـهـران ، بـازار قـم ، بـازار شـيـراز و امـر مـى كرد به اينكه ببنديد... بيرق بزنيد... چـراغـان بـكـنـيد، مى كردند. حالا قضيه اينكه به حكومت نظامى سرنيزه و حكومت طاغوت ، حـكـومـت كـذا، ابـدا مردم ديگر اعتناء نمى كنند. ما حكومت نظامى هاى سابق را ديديم ، حكومت نـظـامـى سـابـق هـمـچـو كـه مى گفتند فلان جا حكومت نظامى شد، ديگر جراءت داشت كسى مخالفت با حكومت نظامى بكند؟! با پاسبان نمى كردند با حكومت نظامى بكنند؟ الان شما مـلاحظه مى كنيد حكومت نظامى در چند شهر ايران هست و هيچ كدام اعتنا نمى كنند، مى ريزند بـيـرون و فرياد، و آنها هم از اينكه حالا ديگر تعرض شديد بكنند، يك قدرى عقب نشينى كردند، زياد عقب نشينى كردند.
الان ملت ، بچه دوازده ساله اش مقابل پاسبان مى ايستد، مى گويد مرگ بر شاه
ايـن وضـع مـلت مـاسـت ، مـقـايـسـه بـايـد كـرد بـيـن ايـن مـلت قـبـل از ايـن نـهضت و حالا مقايسه 30 سال پيش از اين با حالا، كه ملت ما تا چه حدود رشد سـيـاسـى كرده است ، رشد دينى ، سياسى !!! دينى . آن وقت به آن وضع بود كه براى هيچ امرى دخالت براى خودش قايل نبود، كه به ما چه ربط دارد، مملكت خودش است ... ملت از خـودش اسـت ، ايـنـهـا هـمه از خودش است ، حالا از خودش است هر كار... اين يك منطقى بين تـوده مـردم كـه لااقل الا بعضى خيلى نادر، كه آنها هم حرف نمى توانستند بزنند اما منطق شان ... نمى توانستند بگويند، توده مردم منطق شان اين بود كه شاه است ... مملكتش است ، رعـيـتـش اسـت ، ايـن مـنـطـقـى بـود، شـايـد هـمـه تـان يـادتـان بـاشـد در 20 سـال ، 30 سـال پيش از مساءله اين طور بود كه منطق توده ملت مستضعف ما به واسطه خو كـردن بـر ايـن قـلدريـهـا و ديـكـتاتوريها هى تو سرى زدند و اينها عادت كردند به تو سـرى خـوردن . يـك مـلتـى اگـر چـنـد سـال ، 2500 سـال ، 2500 سـال يـك مـلتـى زيـر لگـد ايـنـهـا بـوده اسـت ، يـك مـلتـى كـه 2500 سـال زيـر اين پرچم كثيف بوده ، شاهنشاهى كثيف ترين رژيم هاى دنيا و اشخاص دنيا، اين مـلت عـادت كـرده . بـه اينكه خودش را زير دست و پاى اينها، هر كارى مى كنند وا بدهد و هيچ ابدا آه هم نگويد، حق قايل باشد مملكت خودش است ، رعيت خودش است ، اين منطق بود آن وقـت در مـخـيـله مـحـمدرضا خان خطور نمى كرد كه يك روزى كسى بگويد كه شاه چرا اين جـور كـرد. چرا يعنى چه ؟ يعنى اول شخص ايران !!! فرض كنيد اگر نخست وزير باشد !!! جـراءت ايـن معنايى كه يك كلمه چرا بگويد... وقتى كه در يك اجتماعى ، زمان آن نخست وزيـر 13، 14 سـاله ، در يـك اجـتـمـاعـى ، كـسـى گـفـتـه بـود كـه شـخـص اول مـمـلكـت ، بـه او بـرخـورده بود، اول ، معنايش اين است كه يك شخص ديگرى هم در اين مـمـلكـت هـسـت كـه اسـمـش دوم اسـت ، چـرا گـفـتـى شـخـص ‍ اول مـمـلكـت ؟ مـگـر مـا يـك شـخـص ديـگـرى هـم داريـم كه شخص اولى باشد؟ اين شخصيت اعـليـحـضـرت ، هـيـچ كـس ايـنـجـا نـيـسـت ، يعنى ما شخصى نداريم كه شخص دوم باشد و بگوييد شخص اول ، اينها به اين صورت داشتند مردم را عادت مى دادند و عادت مى دادند و عـادت كرده بودند به اين معنا كه چه فرمان ايزد، چه فرمان شاه . شاه ، همان فرمانش ، فـرمـان ايزد است ، فرقى نيست مابين فرمان ايزد و فرمان شاه . يك كلمه اى هم ، كه اين كـلمـه ، كـلمـه صـحـيـحـى بـود، بـه طـور غـلط مـعـنـا كـرده بـودنـد كـه (السـلطـانـه ظل الله ) را غلطى معنا كرده بودند كه سايه ،
سـايـه هـر شـخصى هيچ از خودش ندارد، هر چه دارد، حركتى اگر باشد، از آن كسى است كـه صـاحب ... از ديگرى است ، يك نفر آدمى كه يك جايى دارد راه مى رود يا دارد حركت مى كند، سايه اش خود سايه همين طورى حركت نمى كند، حركتش به حركت اين آدم است ، يعنى هـر جـورى كـه شـخص ... حركت بدهد، حركت سايه هم همين طورى حركت مى كند، راه برود، سـايـه هـم دنـبـالش ‍ اسـت ، بنشيند، سايه هم ... خودش چيزى ندارد، هر چه دارد از اوست . سـلطـان ظـل الله ، فـاتـحـه هـمـه سـلاطـيـن را خـوانـده كـه ايـنـهـا سـلطـان نـيـسـتند، آنكه ظـل الله نـبـاشد، آنكه براى خودش يك چيزى قايل باشد، يك حركتى بر خلاف حركت امر الهـى بـكـنـد، او ظـل الله نـيـسـت ، او مـسـتـقـل اسـت ، او خـودش يـك چيزى است ، پيغمبر اكرم ظـل الله اسـت ، براى اينكه از خودش هيچ نيست ، همان وحى يوحى است ، تابع وحى است ، تـابـع امـر خـداسـت ، نـهـى خـداست/ حركت / به حركت او، به تحريك او حركت مى كند، هر جـنـگـى كـه بـكـنـد بـا وحـى الهـى مـى كـنـد، خـودش يـك آمال و آرزوى نفسانى ندارد كه روى اين آمال و آرزوى نفسانى يك كارى انجام بدهد حضرت امـيـر !!! سـلام الله عـليـه !!! مـنـقول است از ايشان كه وقتى با آن عمر بن عبدود بود كه مقاتله مى كردند، وقتى كه او را شكست ... و به زمين زد او جسارتى كرد به حضرت تفى انـداخـت ، حضرت پا شدند، نقل است كه ايشان پا شدند و رفتند بعد برگشتند و سرش ‍ را كـنـدنـد، كـسـى سـوال كـرد، گفتند چون آن وقت يك كارى با من كرد، من خوف اين را مثلا داشـتـم كـه آن مـعـصـيـتـى در كـار بـاشـد، در آن كـار كـار بـايـد الهـى بـاشـد، ايـن !!! ظـل الله !!! او كلمه صحيح را كه فاتحه همه سلاطين ، فاتحه همه قلدرها و ثروتمندان را مـى خـوانـد و تـكـليـف مـؤ مـنـين و مسلمين را با سلاطين ، سلاطين جور تعيين مى كند اين هم غـلط... مـعـنـا كـرده بـودنـد و بـه خـورد مـردم داده بـودنـد كـه ظـل الله اسـت كـه بـاظل الله چه مى توانيم بكنيم ، چه فرمان ايزد، چه فرمان شاه . اين غلط كارى ها و اين !!! عرض مى كنم كه !!! جور و ستم ها و اين خيانت ها را به طورى كرده بـودنـد كـه يك ملتى عادت به آن كرده بود اگر وقت نمى شد،...... عادتش بود، كه چه شـد، مـثـلا چـه شـد كـه ايـن نـشد. الآن ملت به جايى رسيده است كه بچه دوازده ساله اش مـقـابل پاسبان مى ايستد ، در قم در جاى ديگر مى گويد كه مرگ بر شاه ، اين خودش را مى خواهد نشنيده بگيرد، گفت به به چرا اينقدر... و آن شعارى كه مى داد... مطلب اين طور شـده اسـت الآن كـه يك مساءله عادى شده است الان بين ملت ما. قضيه مرگبر شاه يك مساءله عادى ، بچه تازه زبان باز كرده و با اين كلمه ، زبان باز كرده ، چه كلمه مباركى است .
هيچ دستى نمى تواند اين جور يك ملتى را تغيير بدهد، اين دست خداست
ايـن راجـع بـه ملت ، كه ملت ما به بركت اين نهضت خودش ، نهضت جوشيده است از متن ملت جـوشـيـده و بـيـرون آمـده ، نـمـى تـوانـد كـسـى بـگـويـد كـه مـال مـن اسـت ، هـيـچ كـس حـق نـدارد.... هـر كـس بـگـويـد كـه ايـن مكال من است و مال آن نيست ، هيچ دستى نمى تواند اين جور ملتى را تغيير بدهد، خداست اين كـار كـرده اسـت ، ايـن دسـت خـداسـت ، هـيچ قدرتى نمى تواند در ظرف ، مى شود گفت يك سـال و چند ماه يك سال و چقدر، براى اين كه قبلش يك قدرى همين طور تدريجى بود كار و باز زشد نكرده بود. در ظرف يك
يـك سـال و چـنـد مـاه اوج ، از تـحـول و تـبـديـلى كـه در مـمـلكـت مـا، در مـلت مـا حـاصـل شـده اسـت ، كـه راه صـد سـال رفـتـه ، يـعـنـى 2500 سـال را زيـر پـا گـذاشـتـه و مـالانده ، نمى شود كه با دست زيد و عمر باشد. اين نمى شود، نمى شود گفت كه روحانيون اين كار را كرده اند، نمى شود گفت مردم بازار اين كار را كـرده اسـت . خير، دست خداست و از متن بطن توده است ، اين به امر خدا، و لهذا اميد بخش ‍ اسـت . چـون الهـى اسـت ، امـيـد بـخش است . الان وضع ملت ما يك همچو وضعى شده است كه درسـت بـر عـكس آن وضعى كه در سابق داشت كه طبيعى اين شده بود كه بايد، بايد اين كـار را بـكـنند، بايد از شاه ، از نمى دانم پاسبان و از صاحب منصب ، اينها... احترام كرده بـود بـايـد چـه كرد، بايد كتك خورد و حرف نزد، بايد ماليات ظلمى را داد و حرف نزد، بـايـد فـحـش خـورد و صـدا در نـيـاورد، حـالا رسـيـده اسـت بـه تـحول ، اين جور تحول به بركت امر الهى و جوشش از متن ملت ، به آنجا رسيده است كه طـبـيـعى شده است كه مرگ بر اين سلطنت ... اين طبيعى شده الان ، بچه اى كه تازه زبان بـاز كـرده فـقـط، مـن هـمـين چند روز داشتم يك بچه كوچولو كه مربوط به ما بود... همين مـسـاله بـود، يـعـنـى .... نـسبت به بچه اى كه تازه زبان باز كرده اين را مى گويد يك مـسـاله طـبـيـعـى شـده الان . پـس مـا تا حالا آن خدمتى كه اين ملت به خودش كرده است ، اين عـنـايـتـى كـه ذات مـقـدس حـق تـعـالى بـه ايـن مـلت كـرده ، خـيـال نكنيد كه بعضى از اين اشخاصى كه از خود دستگاه .... وسوسه مى شوند. خوب ، چـى چـى شـد... آن خونريزى ها چه كرد، چه شد اين نهضت ، چه كار كرد، اين تضعيف و... چـى چـى شـد، خـوب چى چى بود... ببينيد چى بود و چى شد يك ملتى كه همه اش ذلت و پـريـشـانـى و سـكـوت در مـقـابـل ظـلم ، الان در مـقـابـل ظـلم مـثـل يـك كـوه ايـستاده است و با مشتش ، با سرنيزه دعوا مى كند. چى مى خواهيد بشود از اين بـالاتـر، كـه يـك ملتى جوان هايش را جلوى تانك و توپ مى برد، كشته مى شود بعد هم مى گويد كه فدايى دادم خيلى خوب ، بسيار خوب ، باقيش ‍ را هم حاضرم ، مى خواهد چى بـشـود؟ بـهـتـر از ايـن چـى ، يك تحول بالاتر از اين پيشرفت ، بالاتر از اين پيشرفت مـعـنـوى ، بـالاتـر از ايـن چـيـسـت كـه يـك مـلتـى ، آن حـالش در ظـرف يـك سال ، يك سال و يك ماه تبديل شده به يك حال ديگرى ، به يك چيز اين طورى ، اين راجع بـه مـلت و وضع ملت كه مشابه نمى توانيد پيدا كنيد كه اين طور در همه جا، در جاهايى كه در طول عمرشان يك روز تعطيل براى اين امور نكرده بودند، در بعضى شهرهايى كه در طول حياتشان يك روز در اين امور دخالت نكرده بودند و اگر يكى دخالت مى كرد، مى گـفـتـنـد كـه ايـن آقـا سـيـاسـى اسـت . اگر يك كسى در يك امر از امور زندگى اين مردم ، مـقـابـل دولت مـى ايـسـتاد مقابل مثلا چى مى ايستاد، اين را به مارك سياسى مى زدند ديگر بـايـد بـرود در خـانـه اش منزوى بشود براى اينكه اين سياسى است . اين منطق مردم شده بـود بـه واسـطـه تـبـليـغـات شـومـى كـه كـرده بـودنـد در طـول تـاريخ كه مردم را عادت بدهند به اين وضع زندگى و به كتك خوردن و منابعشان را بردن و باز خودشان هم همراهى كردن .
ايـن يـك خـدمـتى است كه در طول تاريخ سابقه ندارد كه به اين ملت شده است اين خدمت و اين ملت ، اين تحول را پيدا كرده است ، نبايد گفت چى شده است ، خيلى شده است ، خيلى ... مـا بـر فرض اينكه اين طور باشد كه نه ، هيچ كار ديگر نتوانيم بكنيم تا اينجا همه ما را بگيرند خفه كنند و هيچ

next page

fehrest page

back page