تربيت ديني
تربيت ديني
دوشنبه 31 خرداد 1389 محبت هاى بى مورد

نويسنده: دانشمند فقيد، محمد تقى فلسفى
منبع: كودك از نظر وراثت و تربيت ج 2



پرستارى از كودك بيمار

1. از مواردى كه پدران و مادران نادان به فرزندان محبت بيش از اندازه و گاهى محبت بى مورد مى كنند و در نتيجه طفل و لوس و از خود راضى بار مى آيد و وقتى است كه كودك مريض و بسترى مى شود. پدر و مادر عاقل در اين موقع مانند دو پرستار جدى خود را براى درمان او مجهز مى نمايند، طبيب مى آورند، دستور او را در برنامه هاى غذا و دوا به كار مى بندند، حرارت بدن طفل را در ساعات مختلف شبانه روز ثبت مى كنند. پدر و مادر در برابر چشم هاى كنجكاو كودك مانند دو پرستار وظيفه شناسند. به كودك مى فهماند كه وضع ما و شما عادى است ، فقط پيشامدى شده كه شما مريض هستيد و علت كسالت و از دويدن ، بازى كردن ، غذاى عادى خوردن ، محروم شده ايد. ما دستور طبيب را درباره شما به كار مى بنديم . شما هم بايد در خوردن دوا و زدن سوزن از دستور پزشك اطاعت كنيد. البته پس از چند روز حال شما خوب خواهد شد. اگر فرضا پدر و مادر در باطن از بيمارى فرزند ناراحت هستند، در مقابل كودك خود را عادى نشان مى دهند و كارى نمى كنند كه طفل پريشانى و اضطراب آنان را احساس ‍ نمايد.

نگرانى هاى نابجا

بعضى از پدران و مادران در اين موقع وضع غير عادى به خود مى گيرند. در مقابل كودك اظهار نگرانى و اضطراب شديد مى كنند. كنار بستر طفل مى نشينند، با قيافه غصه دار او را نگاه مى كنند، اشك مى ريزند، گاهى دست محبت به سرش مى كشند، با كلمات تملق آميز با او حرف مى زنند، گاهى صورت تب دار او را با ديده گريان مى بوسند، هر چه مى توانند نوازش ‍ مى كنند، مرض او را يك حادثه مهم وانمود مى نمايند، عملا به وى مى فهماند كه همه در كسالت او خود را باخته اند، راحت و آرام را از دست داده اند، پدر كسب و را ترك كرده و مادر زندگى را فراموش نموده است و تمام اوضاع خانواده به علت بيمارى او مختل شده است .
اين كارهاى خام و جاهلانه كوچك ترين اثرى در علاج بيمار ندارد، ولى اخلاق طفل را فاسد مى كند. او را لوس و از خود راضى مى نمايد. كودك معتقد مى شود كه ارزش بزرگى دارد. با خود مى گويد: ((اين منم كه اين قدر مهم و مورد احترامم ، اين منم كه بيمارى ام وضع خانواده را به هم زده و همه را متوجه من نموده است .))
بيمارى طفل درمان مى شود، ولى اين عقيده غلط در اعماق فكر او بافى مى ماند. همواره از پدر و مادر و از ساير مردم توقع چنين احترامى دارد، منتظر است اگر موقعى به سر درد مبتلا شود نه تنها اوضاع منزل به ههم بريزد، بلكه ساير مردم نيز در بيمارى او ناراحت شوند.

تمارض كودك

گاهى به دروغ خود را به ناخوشى مى زند براى اين كه از نوازش پدر و مادر لذتى ببرد و به محبوبيت خود مطموت گردد. وقتى چنين طفلى با اين عقيده غلط بزرگ مى شود و مى بيند كسى به وى اعتتا نمى كند و در بيمارى او هيچ كس اظهار ناراحتى نمى نمايد، واضح است چه اندازه خود را كوچك مى بيند و در ضمير باطن احساس حقارت مى نمايد.
ديل كارنگى مى گويد:
((مارى روبر تس راين هارت ، رمان نويس معروف ، قصه يك خانم سالم و جوانى را براى من نقل كرد كه خود را رنجور ساخت تا توجه خانواده با به سوى خود جلب كرده ، اهميت خود را اثبات نمايد. كم كم فهميده بود با پيش رفتن سن احتمال شوهر كردن براى او كمتر شده است . پس در برابر چشمانش منظره تاريكى گسترده بود و هيچ اميد و دلخوشى به زندگى نداشت .
بانوى رمان نويس مى گفت : اين خانم بسترى شد و مدت ده سال مادر پيرش از او پرستارى مى كرد و روزى چند بار ظروف غذاى او را از پله ها بالا مى برد. عاقبت مادرش به جان آمد و به درود حيات گفت . رنجور چند هفته به ناله و زارى مشغول بود. چون كسى به دادش نمى رسيد بر خاست و لباس ‍ پوشيد و زندگى سابق را دنبال كرد.))(277)

محبت هاى بى مورد

از خود رضايى و لوس بار آمدن يكى از عوامل مهم بدبختى و احساس ‍ حقارت در تمام دروان زندگى است . محبت هاى بى مورد اولياى اطفال ، كه اين خود ستم بزرگى به فرزندان است ، منشا پيدايش اين خوى ناپسنديده است .
به همه شما شنوندگان گرامى خاطرناشن مى كنم كه از اعمال محبت هاى نابجا درباره فرزندان خويش جدا خوددارى كنيد و باعث تيره روزى اطفال خود نشويد. گفتار امام على قدر، حضرت باقر (ع ) را همواره به خاطر داشته باشيد:
(( شر الاباء من دعاه البر الى الافراط.))
بدترين پدران كسانى هستند كه در نيكى و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاوز كنند و به زياده روى و افراط بگرايند.
2. كودك تازه به راه افتاد است . در حضور پدر و مادر در اطاق بارى مى كند. توپ كوچكى در دست دارد. به طرفى مى اندازد، دنبالش مى رود، بر مى دارد، دوباره مى اندازد، و اين كار را تكرار مى كند. يك بار توپ پاى ديوار مى رود. طفل نزديك مى آيد. خم مى شود كه آن را بر دارد، پيشانى اش به ديوار مى خورد. اين پيش آمد براى كودك حاثه تازه اى است . طفل نمى داند در مقابل اين حادثه چه عكس العملى از خود نشان دهد، گريه كند، بخندد، هيچ نگويد، خلاصه متحير است . به پدر و مادر نگاه مى كند تا وضع آن ها را در اين پيشامد ببيند و عكس العمل مناسبى نشان بدهد. بچه در اين حال از خو نظرى ندارد، تنها عمل پدر و مادر را منعكس مى كند. بخندند، مى خندند. اظهار ناراحتى كنند، گريه مى كند. هيچ نگويند، هيچ نمى كند و به بازى خود ادامه مى دهد.

لحظات حساس

اين لحظه و لحظاتى نظير اين از نظر تربيتى براى طفل بسيار حساس است . عمل نادرست پدر و مادر در اين قبيل مواقع اثر بدى در روان كودك مى گذارد.
پدران و مادران عاقل در چنين مواردى اصلا كودك را نگاه نمى كنند، به انتظار طفل اعتنا ندارند، و اين پيشامد را به چيزى نمى گيرند. با بى اعتنايى خود عملا به كودك مى فهماند كه پيشانى به ديوار خوردن ، زمين افتادن ، و حوادثى نظير اين ها در زندگى اطفال عادى است .
بعضى از پدران و مادران عاقل روى واقعه هيچ عكس العملى نشان نمى دهند، ولى از آن فرصت استفاده مى كنند، با قيافه جدى و به زبان آموزش به طفل مى گويند: نزديك ديوار يا ستون قدرى عقب بايست تا وقتى خم مى شوى پيشانى ات به ديوار نخورد.

توقع نوازش

پدران و مادران غير متوجه ، در اين قبيل موانع به طفل محبت هاى نابجا مى كنند، كودك را در آغوش مى گيرند، مى بوسند، پيشانى يا ديگر عضو حادثه ديده را با دست نوازش مى كنند، از پيشامدى كه براى طفل شده است اظهار ناراحتى و تاثر مى نمايند، به او تملق مى گويند، گاهى براى راضى كردن كودك ، زمين يا ديوار را كتك مى زنند. طفل در مقابل آن همه محبت و نوازش عكس العمل نشان مى دهد، آه و زارى مى كند، اشك مى ريزد، خود را در مقابل آن پيشامد طلبكار و مستحق نوازش مى پندارد. محبت هاى بى مورد پدر و مادر در موارد ديگرى مشابه اين پيشامد تكرار مى شود. رفته رفته خوى ناپسند از خود رضايى در نهاد كودك ريشه مى كند. طفل لوس بار مى آيد و در هر پيشامد كوچكى توقع ناز كشيدن و نوازش ‍ كردن دارد.
كودك با اين توقع غلط بزرگ مى شود، دوران طفوليت را پشت سر مى گذارد، در جامعه صدمات بزرگى مى بيند. و بر خلاف انتظارش هيچ كس ‍ به وى محبت نمى كند، ناراحت مى شود، در خود احساس پستى مى كند، دچار عقده حقارت مى گردد و زندگى را به تلخى و رنج هاى درونى مى گذارند.
محبت هاى بى جاى پدر و مادر او را به اين تيره روزى و بدبختى دچار نموده است .
(( شر الاباء من دعاه البر الى الافراط.))
بدترين پدران كسانى هستند كه در نيكى و محبت نسبت به فرزندان از حد تجاور كنند و به زياده روى و افراط بگرايند.