راه اول
اعتقادات توحيدى و جهان بينى قرآنى از مبدا تا معاد و اخلاقاسلامى را در جامعه تبليغ كنيم و شكوك را برطرف سازيم تا جامعهاسلامى از لحاظ اعتقاد و عمل دينى قوى گرديده، فرهنگ اعتقادى وعملى اسلامى بار ور و در برابر تهاجم فرهنگ غرب تا حد زيادىنفوذناپذير شود.
راه دوم
بايد با همه عواملى كه اساس عقيده و اخلاق و تربيت اسلامى رامتزلزل مىسازد و نمىگذارند كه نهال تبليغ و ارشاد فرهنگى بهثمر برسد و زمينه گرايش به فرهنگ غرب را ولو در دراز مدتمساعد و فراهم مىكنند، مقابله شود.
راه سوم
بايد با عوامل مستقيم فساد و ياوران فرهنگ غرب، در صورتى كهاستعداد پذيرش حقايق را نداشته باشند و نتوانند از ثمرات راهاول بهرهگيرند و خود را اصلاح كنند، شديدا بر خورد شود.
برنامه مبارزه
بى ترديد مبارزه با اين پديده شوم بايد بر اساس برنامهريزىهاى حساب شده انجام گيرد. در اين برنامه ريزى بايد مواردتوجه دقيق واقع شود.
حوزه و دانشگاه
حوزه و دانشگاه مركز پرورش انسانهاى آگاه و تحصيل كردهاندو روحانى و دانشجو مىتوانند در بالا بردن قدرت دفاعى فرهنگىجامعه براى مقابله با تهاجم فرهنگى غرب نقشى موثر را ايفاكنند. بايد در اين دو نهاد مقدس و فرهنگى علم زدگى و عشق بهدرك براى كسب شغل از بين برود و روح و انگيزه علم براى خدمت وكسب ايمان و تقواى بيشتر جايگزين گردد; يعنى هدف مدرك نباشد.اگر اين تحول انجام نگيرد، عالم خود را مىخواهد نه جامعه ورشد فرهنگ سالم جامعه را. در اين صورت نه تنها نمىتواند درتقويت قدرت دفاعى فرهنگ جامعه نقشى داشته باشد، بلكه خود درمعرض خطر متاثر شدن از فرهنگ غرب قرار خواهد گرفت.
وحدتحوزه و دانشگاه همواره از سويى مورد عنايت و تاكيد امامراحل(رحمت الله عليه) و مقام معظم رهبرى مدّظله العالى قرار گرفتهاست.بدين معناست كه هر دو گروه از علم، ايمان، آگاهى و تعهد اسلامىبر خور دار باشند. حوزه خود را از علوم روز و زبان روز بىنياز احساس نكند و بهفرموده امام صادق(عليه السّلام) عالم به زمان باشد تا از تهاجم هواجسمصون بماند و ديگران را هم برهاند.
دانشگاه نيز تنها بر علومپايه و تجربى تكيه نداشته باشد و فرهنگ و معارف دينى و قرآنىدر دانشگاهها جايگاهى رفيعتر از علوم پايه و تجربى بيابد واخلاق و تربيت اسلامى بر محيط دانشگاه و زندگى استادان ودانشجويان حاكم شود تا كارآيى علوم پايه و تجربى جهتى سالميابد و سنگرى پايدار در مقابل تهاجم فرهنگى غرب گردد. اگر دردانشگاههاى ما چنين روحيه فرهنگى حاكم نشود، تنها بر علمى وصنعتى در محدوده علوم تجربى بپردازيم و دانشجويان و استادانما خود و برنامههايشان را از اخلاق اسلامى و معارف قرآنى بهصورت جدى بىنياز احساس كنند، هرگز نخواهند توانست قدرت دفاعىفرهنگى جامعه را در مقابل يورش فرهنگ بالا ببرند و احيانا خودنيز مبلغ فرهنگ غرب مىشوند.
بنابراين، بايد براى تحقق اينكارآيى الهى و مقدس به طور جدى سرمايه گذارى شود. روحانى بايدبتواند دين و فرهنگ دينى را با آگاهى به زمان و زبان تبليغكند; به تربيت الگويى و اسوهاى عنايت داشته باشد و از وجودخود و زندگى خود الگويى مقدس براى معرفى فرهنگ اسلام بسازد تادر كنار تبيين حقايق، تاثير عملى نيز داشته باشد. دانشگاه همبايد، با استفاده از قدرت و وجهه علمى و دانشگاهى، در پرتونيروى ايمان و باورهاى ماورايى سنگر تدريس دانش و معرف فرهنگغنى اسلام و قرآن باشد و روحيه مقابله با فرهنگ غرب را درتحصيل كردهگان افزايش دهد.
همان طورى كه اشاره شد، امروز تهاجم فرهنگى غرب از راه ارائهو طرح مكتبهاى فلسفى انحرافى، مانند پلورالسيم، سكولارسيم،اگزيستاسينالسيم، پوزيتولسيم و... به جنگ دين و حقايق ثابتمعنوى آمده است. كالبد شكافى اين مكتبها و تجزيه و تحليل شفاف و دور از تكلف وتصنع به گونهاى كه مردم (نه خواص) در جريان قرار گيرند، ضرورىاست.
گويندگان و نويسندگان آگاه، مىتوانند نقاب از چهره زشت اينعجوزههاى افسونگر بردارند و سيماى كريه آنها را بشناسانند وبنمايانند. بايد آگاه ساختن جوانان و تحصيل كردگان از اين دامهاى سستبنياد از اهم مسايل و برنامههاى فرهنگى روز به شمار رود وتوسعه فرهنگى در كنار توسعه سياسى و اقتصادى تحقق يابد، زيرااگر توسعه فرهنگى فعال و آگاهىبخش، براى مقابله با اين مكاتبمنحرفكننده، تكيهگاه توسعه سياسى نباشد، ترديدى نيست كهحركتهاى سياسى به سمتى كه دشمنان اسلام مىخواهند، منحرف مىشود.
مىگويند فكر سالم يعنى تمام فكر كردن و تمام ديدن. در طرحبرنامههاى توسعه لازم استبه زير بنا بودن توسعه فرهنگ اسلامىعنايتشود; همه جوانب ملاحظه گردد و آزاديها در دايره خدامحورى محدود شوند. نه انسان مدارى. شعارهاى هيجانى غير شفاف وبدون چهار چوب و قابل تفسيرهاى گوناگون، خطرناك است و راه رابراى تهاجم فرهنگى غرب هموار مىسازد.
البته با شعار و اهانت و تكفير نمىشود به مقابله با نوشتارهاو گفتارهاى مسموم رفت و نظام فرهنگى جهان امروز اين شيوه رانمىپذيرد. تجربه نيز ثابت كرده است كه استفاده از فشار براىمقابله با ارائه نظرها نتيجه معكوس مىدهد و نويسندگان وگويندگان ستمگر و بى تعهد را مظلوم و سر افراز و حمايتمىنماياند.
بايد تا آنجا كه قانون اساسى اجازه مىدهد، ازانتشار نشريات و كتب گمراه كننده جلوگيرى شود و در كنار ايناقدامات قانونى، روشنگرى و برداشتن نقاب از چهره زشت اينفلسفههاى انحرافى به وسيله محققان انجام گيرد; زيرا ايناقدامات فرهنگى هم مقابلههاى قانونى را به شكلى شايسته توجيهو منطقى مىنمايد و هم زمينه رشد اين وسوسهها را از فكر وانديشه جامعه به خصوص نسل جوان، از بين مىبرد. محققان حوزه و دانشگاه مىتوانند پناهگاه دستورات در برابرتهاجمات فرهنگى باشند.
اگر فرض را بر اين بگذاريم كه با وجودفرهنگ غنى اسلام زمينهاى براى تاثير اين مكتبهاى ضاله نيستاين تفكر و تلقى خوشبينانه ما را دچار خسارتهاى غير قابلجبران مىكند. بايد به واقعيتها توجه نمود. و بر اين گمانباشيم كه جامعه به خصوص نسل جوان در مقابل اين وسوسهها و طرحفلسفههاى انحرافى آسيبپذير مىباشند و محققين حوزه و دانشگاهبا حركت همسو و متناسب با اين تهاجم فكرى و اعتقادى مقابلهنمايند. حركتهاى فرهنگى نبايد محدود به تبيين فرهنگ اسلامىبدون پرداختن به كالبد شكافى فرهنگها و مكاتيب انحرافى دنياىامروز باشد با بهرهگيرى از قرآن همه صاحبنظران وظيفه دارند كهتبيين (رشد و غى) كنند تنها تبيين رشد راه وصول به سعادت وكمال را براى جامعه هموار نمىكنيد.
نكته ديگرى كه در اين رابطه بايد گفته شود اين است كه سعىكنيم در مقابلههاى فرهنگى آگاهانه و محققانه عمل كنيم. بهاصول و محتواى اين فلسفهها و مكتبهاى انحرافى احاطه كافىداشته باشيم و بدانيم چه مىگويند و چه مىخواهند تا در مقابلهتاثيرات مثبتبگذاريم نه اين كه هركسى يك مطالعه سطحى از فلاننظريه دارد خود را شايسته قلمفرسائى بداند و در اين سالهاىاخير شاهد تاثير منفى بعضى از نوشتههاى بى مايه در مقابله بانظريهپردازان منحرف بوديم.
پي نوشت :
1- مائده، آيه 105.